یکشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۹۷

بازار دن کیشوتها !

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش !
----------------------------------

هرکه دیدم  یاری داره  من ندارم 
شب که میشه خونه ای  روشن ندارم
برم پیش خدا دادی بر ارم 
من از کی کمترم یاری ندارم ؟

ورفت پیش خدا تا بپرسد چرا ؟ « یاسمین را میگویم ،» خواننده قدیمی ومحبوب ومحجوب آن روزها بهترین  آهنگ او  آبشار واین بی یاوری وشه زاده قصه با اسب سفید بود ِ او هم رفت به دنبال رفته گان وکم کم دنیای ما خالی میشود ! دیگر کسی نمانده  حال باید شاهد دلقکان روی صحنه باشیم ودون کیشوتها که با شمشمیر چوبی به جنگ دیو سپید میروند . 
 آن روزها  که از مدرسه بر میگشتم صدای یاسمین از رادیوی بستنی فروشی بگوش میرسید ومن تند تند آنهارامینوشتم ودرخلوت تمرین میکردم درخانه ما رادیو حرام بود ! تنها منبع شنود من همان پنجره بستنی فروشی بود که در حیاط خلوت خانه ماباز میشد واو رادیوی خودرا که باندازه یک چمدان بود آنجا گذاشته بود بعد از ظهرهای 
چهارشنبه  برای من معنای دیگری داشت چون « او» در برنامه تکنوازی برای خودش یک ربع را اختصاص داده بود  ساز میرد واشکهای من مانند سیل به دنبالش.
  یاسمین تازه پای به رادیو باز کرده بود ومن داشتم آماده ورود  به دبیرستان میشدم !!!
همه آن روزها گذشتند روزها ی بد وروزهای شیرین ویااینکه من به آنها طعم شیرینی داده بودم تا چندان مذاقم را تلختر نکند .
با رفتن هر یک از این قدیمی ها احساس میکنم هر روز تنها تر میشوم تنها به نماشات مسخره وگفتگو ای بی سر وته این دن کیشوتهای تازه مینشینم گاهی دل به دریا میزنم وگاهی  دل از همه چیز میکنم .
برای رفته نباید گریست ویا فکر کرد هرچه رفته رفته دزدی آمد  وبرد  وحال دزدان دیگری درکمینند دزدانی تازه کار اما  دانشکده  دیده !!!
نه ! سرم خوب گرم است   روز گذشته کتابی را ازمیان کتابهایم بیرون کشیدم بنام اعجاز خوراکیهیا ! این کتاب درسال ۱۳۶۵ به چاپ رسیده بود درهر صفحه وخطی مربوط به غذایی او استناد کرده بود به آیه های درون کتاب مقدس ومعاده هایی که از آسمان برای از ما بهتران  میرسید وسپس گارسن میامد وظروف خالی را به آسمان میبرد!!!! حال گاف به شقیقه چه ربطی دارد باید از جناب نویسنده پرسید 
نه ! همه ما مسلمانی دو \آتشه بودیم  کاتولیک تر از پاپ در نادانی وبیشعوری دست همه را ازپشت بسته بودیم وچقدر هم افاده داشتیم وبه فر هنگمان مینازیدیم بی آنکه بدانیم پشتوانه ما چه کسانی بوده اند ُ رستم با رخش ؟ یا اسفندیا ر ویا سهراب ! نگاهی به عکسهای جشن های تاج گذاری این شوی بی معنا انداختم  ایکاش میگذاشتند فیلمی تمام رنگی  از  |بانو |تهیه کنند واین نمایش مسخره را برای دنیا روی صحنه نیاورند تا تیشه ای باشد برای از ریشه بریدن واز بین بردن ما ایرانیان . 
بهتر نبود  بچه هارا درمدارس با گذشتگانشان آشنا میساختند  بجای درس قران وشرعیات و احکام نماز وروزه کمی هم به تاریخ میپرداختند؟ چه کسانی مسئولیت چاپ این کتب را داشتند ؟ در انتظار آنیم که زنی از آن قبیله بلند شود وبر ما فرمان براند همین زنان بودند که ما را به این روز انداختند مردان هوسبازی داشتند وشهوت شهرت مال اندوزی واین زنان بودند که مارا تنیبه میکردند  مارا بدنام ویا خوشنام میخواندند همه چیز بسته وگرفته بود فضای برای تنفس کم بود .
من عاشق موسیقی بودم به کلاس پیانو رفتم  بعد از چند جلسه با کتک وتوسری بخانه برگشتم / به کلاس باله رفتم بعد از چند روز با توسری وکتک به گوشه اطاقم پرتاب شدم ودرها به روم قفل شد ! 
اینها همه بد بودند موسیقی که روح را التیام میداد حرام بود اما دوماه محرم وصفر را باید لباس سیاه بپوشیم ! وبه هیچ نوایی گو ش ندهیم وبعد ماه رمضان نیز به همین ترتیب . اوف کی خلاص خواهم شد در مکتب مسیحیت موسیقی بود دوستان ارمنی زیادی داشتم با آنها به جشن ها ودعاهای کلیساشان میرفتم ایکاش ارمنی بودم !!! این را آ|ن روزها در معزم میپروراندم وشنیده بودم که بزرگترین موسیقی دان قرن جناب « اوفن باخ » همه آثارش درکلیساها نواخته میشود امروز نه ! امروز دیگر ازاین خبر ها نیست کسی هم میل رفتن به کلیسا یا کنیسا ویا مسجد را ندارد تابلتهای گوناگون  همه را سرگرم کرده اند ومعتاد ودرعو ض دون کیشوتها روی صحنه میرقصند ودلقک ها برایمان حدیث میگویند . بهر روی این یکی هم رفت روانش شاد .
ثریا / اسپانیا . یکشنبه ۱۹ اسفند ماه ۱۳۹۷خورشیدی برابر با هشتم مارس ۲-۱۹ میلادی .!