دوشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۹۷

دل عاشق

ثریا / « لب پرچین » !

دل عاشق به پیغامی بسازد 
بیاد نامه یا نامی بسازد 

مرا کیفیت چشم تو کافی است 
ریاضت کش  به بادامی  بسازد....


در تمامی عمرم ناهاری باین گندی وسردی نخورده بودم ُ  راه را کوبیدیم به شهر پر کرشمه مالاگا رفتیم دریک رستوران سوزن فرو نمیرفت هوا سرد بود گارسن ها مرتب دررفت وآمد خیلی نشستیم تا یک ماهی یخ زده ویخ کرده با یک بشقاب سالاد بدون همه چیز ویک بشقاب میگو وهشت پا روی میز گذاشته شد و بعد ار  آن ریگه یا شل ها  ُ   من بلند شدم بی آنکه دسری سفارش بدهم  از رستوران خودمرا به پارک انداختم  تا زیر آفتاب گرم شوم  برگشتیم . اوف ُ بچه ها یک درخت نره خر که برای وسط یک باغچه خوب است درکنار اطاقم گذاشته بودند دیگر جای نفس کشیدن نماند بود  ُ خوب ! حالا زنگوله هایش گو < کلی زندگوله از امریکا آورده بودم کجا هستند ُ مهم نیست با کاغذ کشی هم میشود دکور کرد اما دیگر نفس کشییدن موقوف .
باید با قافله همراه بود پس از مدتها  نوه ها آمدند آن که از همه کوچکتر بود حال موهای بورش را کوتاه کرده مانند یک پسر بچه هشت ساله تنها میخندید به هرچه میگفتیم میخندید  خنده او کمی سردی محیط مارا عوض کرد چشمم به پسرم بود که پس از ماهها دیدم پیر مردی با موهای سپید خسته  وچه بسا بیمار خودش را روی صندلی انداخت . واین بچه ها بیخیال بازی میکردند  برایم از چین چای آورده بود ویک دستمال گردن ابریشمی ساخت چین !  اوخ پسر کوچک ونازنین من زن وبچه اینهمه ترا پیر کردندچرا از بدرت یاد نگرفتی ؟ بی تفاوت  همه چیز را گردن همسرت بگذاری ؟ دیدی هنگامیکه مرد مانند جوانان سی ساله خوش برو پز بود !چون مسئول شما وخانه وهمه چیز من بودم اما همسر تو با سگ زیبا وگران قیمتش  روی تختخواب مجله روسی میخواند واحیا نا ییراشکی درست میکند تودوردنیا برای کنفراسها وفروش برنامه ها وتغییر وغیره ! گویی آتشی دردلم افروخته شد دیگر دنیا را نمیخواستم مردم را نیز ! به چشمان بی رمق او که پشت عینک خاک گرفته اش پنهان بود مینگریستم ومیدانستم دردهایی پنهانی اورا نج میدهد اما آنها درون سیاره خودشان زندگی میکنند کمتر با فامیل رفت وآمد دارند تنها گاهی به دیدار مادر ومادر بزرگ میایند ساعتی شادم وسپس غم عالم بر دلم مینشیند  .
دیگر حوصله هیچ کای ندارم به آن درخت نره خر مینگرم که خوب با تو چکار باید بکنم ؟  بچه ها برای کریسمس نیستند بعضی هایشان در مسافرتند . خوب عیبی ندارد زاد روز خورشید را جشن میگیریم !!!‌ اما چگونه ؟ .
امرو صبح افق به رنگ  خون بود هر چه کردم نتوانستم از ان عکسی بگیرم ماه وستاره کنار هم البته ماه دریک هلال / مهم نیست ! ه هیچ چیز مهم نیست !درون کشو ها به دنبال زنگوله ها وآویزه های درخت میگشم اوف چه چیزهاییرا من نگاه داشته ام ! اولین بارانی که از جورجیو آرمانی خریدم به همراهش یک ساعت رومیزی بمن کادو داد  سالها این ساعت برایم کار میکرد تا افتاد وشکست حال جسد اورا برای چه  نگاه داشته  ام؟سی دی ها درون کشوی دیگر بگمانم کپک زده اند چسپیده روی هم  اینهمه کاغذ ودسته چک وآشغال را برای چی نگاه داشته ام ؟ کشورا سر جایش برگرداندم مطابق معمول روی تلفنم زنگ به صدا درآمد که ماما قرصت را خورده  ای ؟ حالت خوب است  واین برنامه  هر روی ادامه دارد  ودیگر باین زنگ آلرژی\پیداگرده ام. روز خوشی واحوال خوشی ندارم  روی توئیترم آن آقای محترم بنیان گذار قانون اساسی یک ردیف  عکس گذاشته بود اما زیر عکسها نوشته بود که این صفحه قابل استفاده نیست درعوض خانم ملانیا برای همه تبریک فرستاده بود ! خسته ام  / خیلی خسته ام وبا این درخت غول پیکر نمیدانم چکار کنم ؟ تمام و\پایان چس ناله ها !!!
سوم دسامبر ۲۰۱۸ / بابر با ۱۲ آذرماه ۱۳۹۷ خورشیدی !!! 
ثریا / اسپانیا / 
شعر از / طالب آملی