دوست نازنینم !
از من خواسته بودی که برایت بنویسم در کجا زندگی میکنم و منظور من از برکه های خشک شده چیست ؟ خیلی خوشحال میشوم که نمای زیبای این خانه را برایت در کلمات نقاشی کنم اگر بتوانم ، آنچه که تو نوشتی برای چاپ نوشته هایم برایم بی معنی است میلی ندارم نه شهرتی کسب کنم و.نه نوشته هایم بصورت یک کتاب مغشوش دردست این آمیب ها باشد که نان خود را در کاسه لبریز از مدفوع سیاست فرو میکنند و میخورند برایشان هم مهم نیست ، نه طعم ونه مزه تنها بخورند وبنوشند کافی است ، بمن نوشتی که یک نام مردانه برای خود انتخاب کنم تا نوشته هایم به چاپ برسند اگر در قرن نوزدهم ویا اوایل قرن بیستم میزیستیم و کتاب خواندن بهترین سرگرمی و حوشحالی ما بود شاید این کار ضرورت پیدا میکرد اما امروز هیچکس حوصله خواندن ندارد با چند کلمه همه چیز را بیان میدارد حوصله شنیدن هم ندارد تنها به آوای شوم مرغان که درهوا با انواع صداها خود را نشان میدهند گوش فرا داده و در انتظار یک معجزه نشسته اند .
منظور من از برکه های خشک شده جایی است که زمانی تالاپها وبرکه های پر آب با ماهیان قرمز وسبزه زار ها در اثر تابش بی امان آفتاب وگرما ، خشک میشوند ، فورا درون آنرا پر کرده بر رویش خانه یا قصری را بنا میکنند وتک تک آنهارا بفروش میرسانند ، این خانه بیشتر مقوایی واز چسپ ونوار چسپ استفاده شده است فورا یک رنگ آمیزی زیبایی روی آنرا میپوشاند تا چسپ ها دیده نشوند امکان ندارد در شهر های بزرگ این کار انجام شود در شهرهای بزرگ همه زمین دارند وبمیل خود خانه میسازند از آهن وبتون آرمه اما دراین دهکده ها درکنار دهاتی ها لزومی نیست که خانه ای بنا کنند آنهارا برای خارجیان ویا توریست های موقتی چند هفته یا چند روزه بنا میکنند واین فرصت بیشتر در دست شرکتهای بزرگ خارجی است برایشان مهم نیست که روی کوه باشد یا زیر زمین ، وچه بسا گاهی تونلی در دل دریا باز میکنند ودرونش را دکور کرده میفروشند یا اجاره میدهند .
ایکاش نویسنده بودم یا داستان نویس واز این خانه روستایی با کف های شنی وروکوب های موقتی چسپنده به شکل چوب با پنجره های بلندی که رو به خیابان باز میشوند برایت مینوشتم هر چه تراسها وبالکن ها بیشتر باشند مالیات کمتر میدهند علت آنرا نمیدانم اطاقها کوچک اما بالکن ها باندازه یک خانه دیگر جلوی رویت قرار دارند مبلهای تابستانی اکثرا زیر پارچه ها ونایلونها پنهانند تا از گزند باد وباران وماسه ها وخاک در امان باشند .و من هرصبح زنی را میبینم که با یک آب پاش پلاستیکی دارد گلهای مصنوعی خانه اش را آبیاری میکند !.گلها دراین اینجا میمیرند وبجایشان خار های خطرناک سیز میشوند .
من در مرتفع ترین قسمت این روستا جای دارم وهر بار مجبورم که مقدار زیادی پله ویا سرازیری را طی کنم تا به کف خیابان برسم ، یک پارک کوچک برای بازی بچه ها با درختانی که از جای دیگی کوچ داده شده وبه این پارک آورده اند وچند تاب وسرسره وفریاد بچه ها وسپس در آنسوی خیابان یک رستوران رو باز ایتالیایی !!! یعنی رستورانی که درپیاده رو صندلیهایش را چیده ودورنش تاریک است هرشب فریاد وسرو صدا بلند است برای » گل « این » گل تنها « متعلق به زمینهای فوتبال وبازی کنان است . در إنسوی خیابان خانه ای مانند قفس مرغان و لانه کوچک پرندگان روی هم سوارند ، هر صبح زود زنی تنو مند که مامور شستشوی زمینهای این لانه ها میباشد با بوی گند انواع مواد شیمیایی همه جارا با یک زمین شور الوده میسازد ظاهرا برق میزند وئدرون آسانسورهای تک نفری باید بینی ات را بگیری تا از بوی گند این مواد خفه نشوی .
در پیاده روی پایین خانه یک نانوایی ، یک قصابی ویک آرایشگر است ویک دکان بزرگ سبزی فروشی که انواع واقسام مواد غذایی هورمونیزه شده را به معرض تماشا گذاشته وهر از گاهی هم صاحبان آن عوض میشوند ، خوشبختانه منظره دید من بسیار زیباست کوهی که کم کم تراش میخورد تا تبدیل به یک زمین مسطح شده برای ساختن پارک ها ، کازینوها وزمنیهای گلف ، ودکل بزرگ رسانه ها ، دراین جا کمتر کسی از آن بشقابهای بزرگ برای تماشای هزاران فیلم وغیره استفاده میکند خوشبختانه این یکی میگذارد که اندکی هوا بسوی ما سرازیر شود .
هر صبح وشب بجای چهچه بلبلان آوای شوم بوم ها ویا کبوتران ماده مست ونوعی پرنده که به تازگی پیدا شده سر تا پا سیاه با نوک نارنجی بر بالای بوم مینشیند وسر نوشت آن روز ترا به تفصیل بیان میدارد .
برای پارک کردن اتومبیلها ده ها بار باید دور خیابانها بچرخیم وحال تهوع بگیریم تا یکی جایش را بما بدهد عده ای درون زیر زمینهای تاریک وترسناک گاراژی دارند اما گویا صاحب این خانه ترجیح داده بدون گاراژ خانه هارا از روی نقشه بخرد اینکه میگویم خانه ها را چون که چند عدد از این لانه ها در حول وحوش من دارد که نامه های شهرداری وکامینتی بخانه من میرسد منهم آنها را پس میفرستم . خوشبختانه این خانه مقوایی اجاره ای است و صاحبخانه انگلیسی و نا معلوم تنها ما یک شماره حساب داریم که هرماه باید مبلغی درحدود ششصد یورو به آن حساب واریز نماییم بقیه چیز ها بعهده خود ماست برق ، آب ، وغیره ایکاش اینجا بودی سعی کرده ام درون خانه را بنوعی با فرهنگ خودمان ارایش بدهم اما به هنگام تابستان پا گذاشتن روی فرش یعنی پا گذاشتن روی آتش . درجه حرارت گاهی به پنجاه میرسد و زمستانها از شدت سرما و نم خود را مانند پیاز میپوشانیم . البته ظاهرا کولر وتهویه داریم اما مانند یک تکه حلبی روی دیوار نشسته وبما دهن کجی میکند باز از همان بخاری های برقی وپنکه های چرخان باید استفاده کنیم .
من اهالی اینجا را به درستی نمیشناسم اما از وضعیت سر وشکل و شمایل انها میتوانم بفهمم که همه یا کارگرند ویا تمیز کن ویا پرستار یا فروشنده گمان نکنم درکنار من کنت یا دوک یا یک لرد زندگی کند ! فرقی هم ندارد لرد باشد یا یک کارگر معدن برایم همه یکسانند .
دوست عزیز من ، شاید من تنها کسی باشم درمیان ایرانیان مقیم خارج که نه خانه دارم ونه کاشانه ونه رفیق شبانه ! خودم هستم با گوشهای خودم و گاهی برای دیدن بچه ها ونوه ها مجبورم بخانه آنها برومویا دریک رستوران قرار بگذاریم چون دراین آپارتمان کوچک جایشان کم است حتی معنای [خانه مادر بزرگ داشتن را هم از دست داده ام ]، خوب عیب از خو د من است چون مانند دیگران نیستم ، بتو حق میدهم که برایم دلسوزی کنی اما من از این کار نه تنها لذتی نمیبرم بلکه نفرتم بیشتر میشود من احتیاجی به دلسوزی هیچکس ندارم تنها آرزویم آزادی سر زمینم و رفتن من به آن خاک است اولین کاری که میکنم بسوی کوههای بختیاری میروم وبوسه برخاک آنجا میزنم شاید روح اجدادم از این کار من راضی شود ومرا ببخشند . همراه با بهترین آرزوها بر ای تو دوست عزیز وموفقیت وسرفرازیت . ثریا
» لب پرچین « ثریا ایرانمنش / اسپانیا / برکه های خشک شده ! 22/04/2018 میلادی /و