ثریا ایرانمنش » لب پرچین «
-------------------------------دلنوشته
سایه توام بهر کجا که روی
سر نهاده ام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که بر گزینم زمینی بجای تو
در لابلای اوراق پراکنده ام این نوشته را یافتم ودیدم که برای مقابله با (گروه معلوم الحال لندن نشینان) و گرد هم آیی بر منبر رفتن آدمهای معلوم الحالتر بهترین نوشته است .
روزیکه داشتم از کمبریج به بسوی این شهرک دور افتاده کوچ میکردم بانویی که همه فامیل او نوکر دست به سینه دولت فخیمه بودند بمن فرمودند که "
همه آرزو دارند به لندن سفر کنند واینجا بمانند وشما با اینهمه راحتی انگلستان را ترک میکنید ؟!
در جوابش گفتم :
کشوری که سر زمین مرا یک لقمه کرده و میخورد و گوشت وپوست آن را هم جلوی سگهای با وفایش میاندازد برای من جای ماندن ندارد ،
ایشان افاضه فرمودند که چرا ملتی باید آنقدر حقیر ونا توان باشد تا کشور دیگر آنرا به ویرانی بکشد ؟
درجواب ایشان گفتم :
برا ی اینکه مردم آن کشور حقیر از فرط حقارت روح خود را فروخته اند ودیگر نگفتفم مانند پدر شما و پسر خاله عزیزتان آن شاعر همیشه درسایه ! نوکر وخوش خامتی برای یک کشور بیگانه سر فراز تراز خدمت به سر زمین اجد ادی میباشد .
حالا امروز عده ای ازهمان خود فروشان و روزنامه چیان وتله ویزونچی ها که تنها دردشان شکم وزیر شکم است دور هم جمع شده ومیل دارند تشکیل یک شورای موقت بدهند و ایران را بهر روی چند پاره کرده و یا وارد جنگهای داخلی نمایند ، دکتر قاف ، میم ، نون ، الف !!، آن سر دسته عالمین روزنامه چی عرب زاده وعرب پرور وجیزه خوار همه علمای اعلام درلند ن ، اینها میل دارند ایران را نجات دهند یعنی اینکه بیشتر بچا پند بیشتر بخورند وبیشتر مردم بدبخت را به زیر ذلت بکشند هم از توبره میخورند هم از آخور هم مجیز رهبری را میگویند هم دست والاگهر را وهم خدمت به »بانو «میکنند !
سر زمین را از بین خواهند برد به دست همان قدرتهایی که آنهارا تغذیه میکنند بانگاهی به تاریخ سر زمین های دیگر دور بر قاره امریکای جنوبی می بینیم که چگونه همه چیز ا غارت میشود و جاهلان و آدمکشان بر مصدر کار نشسته و دیگران را نابود میسازند در ایران خودما عده ای را به اسیری گرفته در بازار برده فروشی عربها بفروش میرسانند همه آنها آرزو داشتند و میهن شان را میپر ستیدند در انتظار یک معجزه بودند نمیدانستند که گرگ های خونخواری در بیرون مشغول تله گذاری میباشند از سفیر فلان کشور عرب گرفته که افتخاراتش را از شاه مرحوم داشت تا آن روزی نامه نویس بدبخت که امروز صاحب یک تلویزیون بزرگ جهانی شده اینهارا از پدرش به ارث نبرده با خوابیدن بغل عربها آنهارا پاداش گرفته با تقدیم خاک ایران آنها را دستخوش گرفته است .ویا خوش خدمتی به جیم والف وروضه رضوان خوانی ورفتن بسرای خانقین.
حس خانگی و خاک جان مرا دربر گرفته و بیمارم ساخته است ، شب گذشته دخترم گفت :
مادر، فراموش کن تو اینجا هستی !
باو گفتم اگر قصر ی در این جا بنا کنم زمینش متعلق بمن نیست من روی زمین دیگری زندگی میکنم من زمین خودم را میخواهم خاک خودم را اگر چه تنها یک الونک باشد در آنجا میتوانم تنفس کنم از بوی عطرهای درون مغازه ها بیرازم از لباسهایشان بیزا م من هما ن گیوه های قدیمی شهرم را میخواهم همان دامن چین دار از جنس چیت ووال ساخت دست کارخانه نساجی مازندران من آب سر زمینم را میخواهم بنوشم ، در ا ین سر زمینها یک غریبه ، یک انگل یک بیگانه بیشتر نیستم .
اما نتوانستم بگویم که خشت و آجر و خاک را برده اند و انواع جانوران در لابلای لجن های باقیمانده مانند خزه وعلفهای خود رو دور پاهای مردان وزنان واقعی وطن پرست را گرفته اند چیزی باقی نمانده است دیگر سر زمینی که من رها کردم وجود ندارد از ان چیزی باقی نمانده زمین من گم شده ضعف وگرسنگی .بدبختی ملتی را به نابودی کشانده و حال ملا عمامه دار برود یک سگ دیگر ، یک ملای کلاهدار بر منبر سوار میشود تا باقیمانه را نیز تقدیم اربا ب نماید دیگر چیزی باقی نمانده زمینها به دست ( آقا زاده ها ) ونورچشمی ها تبدیل به جت خصوصی / اتومبیلهای گران قیمت و لباسهای مارک دار و خانه های بزرگ شدند و اگر امروز از آنها بپرسید ( مادها )چه کسانی بودند میگویند شاید نام یک نوشابه باشد !
انوشیروان عادل شد / چنگیز کبیر شد / اسکندر بزرگ خوانده شد .علمای ما عرب نژاد بهترین سفرای ما اهل عراق بود بهترین نوکران دربار عرب زاده بودند ومومن همه نوکر بودند و چاکر نه خدمتگزار ! و امروز آنچه باقیمانده بمدد همین ( لندن نشینان وکنفرانسهای !!! * فریب دهنده بر باد میرود وتنها ته ظرف مسی زنگ زده باقی میماند که به زور میخواهیم آنرا با کمک علم کیمیا طلا سازیم . ث
در ره خود بس گل پژ مرده دیدم
چشمهایشان چشمه خشک کویر غم
تشنه یک قطره شبنم
من ندیدم عاقبت در آسمان شهر رویاها
نور خورشیدی
من گل پژ مرده ای هستم
چشمهایم چشمه خشک کویر غم
تشنه یک بوسه خورشید
تشنه یک قطره شبنم
پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا دره مرداب های خشک شده !
21/04/2018 میلادی /