جمعه، فروردین ۰۳، ۱۳۹۷

تصویر ها سخن میگویند

امروز که با ذره  وجود تو  آشنا هستم
امروز که دستهایم   به امید دستهای توست
امروز که عکس دل انگیز ترا
میان سایه ها میبوسم
امروز  در اأتظار آن هستم
آن کلمات  زیبا  که بگویی ”دوستت دارم”

امروز که بر خانه دلم  گل امید تو روییده
وامروز که گل امیدواریم  پوسیده

امروز دیگر نمیترسم  نه از پیری  نه از گذشت سالها

دیگر از گذر عمر هراسی ندارم
دیگر از کوچه های پر ازدهام نمیترسم
چرا که در دریای عمیق وجودم
مرواریدی کاشته ام

نه !هیچکس از آن خبری ندارد
هیچکس نمیتواند آنرا از من بریاید
من جان تشنه ام را از یک باده ناب
پر کرده ام

یک می خشگوار  که هیچکس آنرا نخواهد نوشید
دیگر از گذشت زمان هراسی ندارم
از برف سپیدی که بر تارک سرم نشسته
وخبر از آتش جوانی میدهد
وحشتی  ندارم
چرا که آتشی سوزانده تر در اعماق سینه دارم
شعله هایش مرا گرم میدارند
از نیسان نمیترسم
چرا که در دل خود
عشقی فرا تر  از فراموشی دارم
تو مرا نخواهی دید
اما مرا در جانت احساس خواهی کرد
من همان روح ملکوت  وزیبای قرون هستم
بر بال سیمرغی تو نخواهم نشست
چرا که خود عقابی تیز چنگالم
آرزوهایم پنهانی اند
وترا درون سینه ام میان دو مشعل  سوزان
پنهان کرده ام
پایان
ثریا /اسپانیا /23/03/2018 میلادی برابر. با ۴/۱/۱۳۹۷ .خورشیدی