پنجشنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۹۷

عمو نوروز


خودم را در آغوش گرفتم  نه گرم ونه سرد  اما وفا دار بخویش
عمو نوروزچقدر دلم برایت تنگ شده  با آن ریش سپیدت  با موههای بلندت  چه خوب وچه مهربان  چقدر خوش زبان 
عمو نوروز  تو هم رفتی  زیر زباله های تاریخ  درون چاه صنعت وسیاست 
عمو نوروز  من بیمارشدم  ودر تختخوابم هستم  سرفه امانم نمیدهد 
هوای بیرون  هوای درون بس تاریک وبس دلتنگ است 
عمو نوروز  درانتظارت بودم  مانند هر سال کف دستم سکه ای بگذاری 
تنها بودم  نه چندان تنها درکنار پسری  که در دامنم بزرگ شده بود 
من بودم واو بود وبوی تو که دیگر نیستی

عمو نوروز تو میدانی در این شهر و این دهکده واین خانه غیر از من  کسی پذیرای تونیست
من با شور وشعف سفره قدیمی را پهن کردم 
شمع هارا خاموش کردند 
درحالیکه من در انتظار مهربانیها بودم 
درها بهم میخوردند اما تنها زمزمه باد بود 
از تو خبری نبود  

امسال تو هم نیامدی  ومن در انتظارت  با شور  وشوق 
نه از تو خبری نشد 
درها بهم میخوردند  سایه تاریکی ها روی دیوار نقش میبستند 
اما تو نبودی آغوش گرمت نبود  هرچه  بود سرما بود  یخبندان بود 
مهربانیها از دلها رخت بر بسته 
شیشه های  کدر وبخار گرفته  نقش برف را نقاشی کرده بودند 
بهاری نبود بوی سنبل نبود بوی آجیل داغ  تازه بوی نخود برشته  بوی شیرینی های خاأگی 
نه !هیچکدام نبودند   هیچکس نبود وتو  هم  نیامدی 
در انتظارت نشستم در سکوت بی انتها ونا تمام 
دلم هوای آغوش گرمت را کرده بود 
از سرما بخود میپیچیدم 
عمو نوروز سفر بخیر  منهم با تو خواهم امد  هرکجا بروی 
خدا نگهدار عمو نوروز 

ن شته  در بستر بیماری 
ثریا /اسپانیا د وم  فروردین  ۱۳۹۷