شنبه، مهر ۰۸، ۱۳۹۶

سلطنت ابلیس

بمناسبت روز بزرگ داشت " مولانا"
----------------------------------
قرنهای متمادی است که میگو.یند  ابلیس ( یا همان شیطان)  با روح پلید و ناپاکش  با قدرت تمام  بر اریکه  فرمانروایی  تکیه زده و ارواح پاک  و خداوندگار مهربان  را از تخت به زیر کشیده  و خود بر اورنگ خدایی نشسته است .
این اوست که فرمان میراند  هم اکنون او بکام دل رسیده است  و فرزندان آدم را آماج مکر و حیله های خود قرار داده و به زیر فرمان  خود برده است .

در دین مسیح روایتی هست از سازش بین انسان و شیطان  وهم پیمانی بین این دو ( گوته )" فاوست "خود را بر همین روایت نوشت .
شمعون کیمیاگر که در " سامریا "  میزیست از نوع همان انسانهایی بود که روح خود را به شیطان فروخته با جادو گری و کیمیا گری خلق را میفریفت . ؛ او دست به اعمال خارق العاده ای میزد  تا مثلا بر نیروی روح القدس  دست یابد !  البته بعدها با آمدن پطروس ( یا پیتر)  با کمک او توبه میکند و غیره و ذالک ....

قصد ندارم از کتب مقدس نمونه آورده و یا روضه بخوانم  و یا یک سلسله  مطالب مذهبی  نا مربوط را بنویسم  این روایت را اینجا آوردم  تا بر ین باور باشیم  که قدرت شیطانی  قرنها بر دنیا حاکم بوده و هم اکنون بر تمام  کره زمین حکومت میکند   و هزاران  ( شمعون)  وجود دارند  که با قدرت جادو  و کیمیاگری  و ساختن انواع و اقسام فلزها نظیر طلا و نقره در کارخانه ها روح مردم را گرفته اند .

امروز دیگر طلا مثقالی نیست بلکه کیلویی است و به صورت خشت های آجری جا بجا میشود  در بعضی از نوشته های مولانا جلاالدین ( درمثنوی ) از این  روایت ها بسیار رفته شده است .

مسئله جدال بشر با یک نیروی  اهریمنی و شیطانی  همیشه مورد  توجه  قصه نویسان بوده است  البته حضرت مولانا از یک شیطان مسلمان نام برده  و قصه ای ساخته است !.

امروز بوضوع شیطان را در اشکال و لباسهای گوناگون مبینیم که بر دنیا حکم میراند ،  در هر لباسی که باید با آن حاکم باشد  او در هر لباسی دیده میشود حتی در لباس فرمانده ارتش ! . 
ارباب اقتصاد  ، ادبیات را رو به زوال فرستادند ، موسیقی  و آثار موسیقیدانان بزرگ  هم دریک بسته کوچک  باندازه یک قوطی کبریت  جمع آوری شده است  تالارهای بزرگ  و مشهور  و ساختمانهای قدیمی رو ویرانی و خالی از آنهمه های هوی میباشند .
دیگر آوای دلنشینی از گلو و سینه  کسی بر نمیخیزد ، تنها کلاغهای شوم هستند که قار قار میکنند  ، قرن ، قرن شیطان است  و شیطان صفتی .

آن نهالهای کوچکی که میرفتند  تا درختان قطور  و بزرگی شوند  از ریشه کنده شده و یا میشوند  شاخه زیتون و تاج آپولون  و افتخاراتش  که روزی  در روح مردم  می دمید  گم شد .

آن نیروی آسمانی  که بر دلها  می نشست  از بین رفت ، امروز هزاران خدا  به دستور ابلیس  ساخته شده  و معبدهای  زیادی بر پا گردیده   ، معبدهایی که  برای جمع اوری پول و طلا  سر به اسمان کشیده اند .
انسانها را قربانی میکنند  و به زنجیر میکشند  تا عقیده خود را بر آنها تحمیل نمایند ،   دانشمندان  بجای   آزمایشهای علمی  برای بقا وسلامتی بشر دست به ساختن  انسانهای مصنوعی  میزنند  از گاو و گوسفند و پرنده و چرنده  تا آنسان ،  ساختن بدل آنها  و چگونه میتوان  فهمید هنگامیکه در خیابان راه میروی  بدانی  آنکه از روبرو میاید  یک انسان واقعی است  یا بدل ان .

امپراطوری سفید پوستان رو به فنا ست و بجایش نقابهای سیاه و ماسکهای سیاه و شمشیر و قمه و چاقو در هوا میچرخد و ناگهان سری به میان چمن ها ی پلاستیکی و مصنوعی میافند .
حال در این میدان وحوش چگونه میتوان نشست و داستانی خلق کرد که بوی عشق و لطافت آنرا بدهد ؟! چگونه میتوان از نسیم گفت ؟ و چگونه میشود لطافت باران را مثال زد ؟  پایان 
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « /اسپانیا ./
30/09/2017 میلادی / برابر با 8 مهرماه 1396 خورشیدی.