پنجشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۹۶

برزخ یا بهشت ؟

کمتر کسی  ( سه کتاب / بهشت / برزخ و /دوزخ / دانته ایتالیایی را نخوانده است ، درحال حاضر در سر زمین مادری من ممنوع است و آنرا که من داشتم به دست آتش سپردند ، شاید اولین دوره  آن بود که به همت شادروان شجاع الدین شفا به چاپ رسیده بود  آشغالهای را برایم پست کردند و کتابهای نفیسم را یا پنهان ساختند و یا به دست آتش سپردند . پر غارتم کردند !.

بهر روی در آن سه جلد کتاب کاملا دنیای امروز ما تصویر شده است ، 
چه باید بکنیم ؟ ما که قهرمان نیستیم  باید نان خورد  ، نه تو و نه من  ،  تنها اگر ضرورتی ایجاب کرد باید بین مرگ و ایستادگی یکی را انتخاب نمود  ، چقدر حرف ؟ چقدر کشمکش ؟ دوزخ را ملایان و مردان خدا بما نشان دادند ، بهشت برای از ما بهتران است که تن به این چرندیات ندادند و تنها برای طبقه محکوم آنرا ساختند ، حال باید یا در دوزخ سوخت و یا در برزخ زیست .
چه همه زد و خورد ، طبیعت  نیز بیاری آن مردان برخاسته و دارد همچنان میتازد و قربانی میگیرد ،  ما در کنار کلمات کشدار نشسته ایم و دموکراسی را غرغره میکنیم  به همراه  باتوم پلیسها و شیلنگ آب جوش و شلیک گاز های اشک آور .
این کلمات و گفته های کشدار  و حرکات آن بزرگان  نه چندان هیجان انگیز  بلکه گا هی ترسناک  میشود و دیگر نمیتوانی  بین آنها تفاوتی بگذاری  ،  کدام پاکترند ؟  و کدام دلسوز ترند ؟ نزدیک به چهل سال از این آوارگیها گذشته  عادت کرده ایم  نانی میرسد  خوب یا ازادی  نسبی بنام جمهوری و یا دولت شاهی  به هر قیمت که شده  آنگاه بر مردم ستم دیده و رنج کشیده تغییر تازه  و اگر خوب جای بیفتد  خواهد گفت " 
" دولت منم "  یا یک سردار واین گروهها بیشمارند  و اربابان هرگاه میلشان بکشد نماینده ای  در راس میگذارند .
امروز در خیابانهای شهر " کاتالونیا  " بین مردم وپلیس درگیری شدیدی آغاز شده این درگیری چند روزی  آرام  بود اما از شب گذشته به خشونت کشیده شده و دولت حاکم سخت به قانون اساسی استناد میکند  [که هیچ تکه ای از پیکر سر زمین نباید جدا و خود مختار شود ]، مدتها باسک این جنگ را ادامه داد  و کاری از پیش نبرد تنها عده ای از جوانان بیگناه قربانی شدند  و حال  کاتالونیا درست کپی برابر اصل ( جدایی کردستان از پیکر ایران) .

و ما،  به کدام سر فرازی مینازیم ؟  به تاجی که بر زمین افتاده  و کسی جرئت  آنرا ندارد که خم شود و آنرا برسر بگذارد !  ویا به آن دست بزند  "سر زمین شاهان هیچگاه نخواد مرد " ! شاهی دیگر هست که چندان میلی ندارد این تاج را بر سر بگذارد و اگر  آمد ، خشن تر خواهد بود  " مرا که برجان وئمال وئروح شما  حکم میرانم  انتخاب کرده اید ، خوب ! خم شوید تا سوار شوم  وتاج شاهی را بر سر بگذارم .
وما تا چه حد سر فراز خواهیم شد!

پر پوستمان آغشته شده  به آتش غربت ،  شاید هم که برای همیشه ماندیم و از طرفداران دموکراسی ! شدیم ،  آن شادی حیوانی که روزهای گذشته آب از چک و چانه  خیلی ها فرو ریخت  موقتی است وددوباره همان آش وهمان کاسه خواهد بود   نه این ملت  هنوز  یاد نگرفته است  که آفتابه را زمین بگذارند  و خود و دستهایش را بشوید . .
 آب رفته را هیچگاه  نباید نوشید  آن سبو بشکست وآن  آب  صافی بریخت ،  دیگر نمیتوان  از نوع آن پرندگانی باشیم  که نوک اورا چرب کرده و حال  ناله سر دهیم ، شاید همان  مرغک وحشی باشیم  که پس از  غوطه خوردن  در دریاهای گوناگون  و جویبارهای لبریز از لجن  باز بالاتر بپریم .

کسی چه میداند ؟  هر چه باشد  باین این نسل دوم چندان میانه ای ندارم  اعتقادی هم ندارم  بیشتر کاسبند تا  سیاستمدار .
بهر روی ما در برزخ بین آتش و طوفان و سیل غلط میخوریم و تنها میتوانیم دستهایمان را از زیر خروارها کثافت بیرون بیاوریم و نشان دهیم که هنوز پاکیزه مانده اند . پایان 
عمر آن بود که  در صحبت دلدار گذشت 
حیف و صد حیف که آن دولت بیدار گذشت 

آفتابی زد  و ویرانه  دل را روشن کرد
 لیک افسوس  که زود  از سر دیوار گذشت ....." عماد خراسانی "
--------ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا 
21/09 /2017 میلادی /و