کمتر کسی ( سه کتاب / بهشت / برزخ و /دوزخ / دانته ایتالیایی را نخوانده است ، درحال حاضر در سر زمین مادری من ممنوع است و آنرا که من داشتم به دست آتش سپردند ، شاید اولین دوره آن بود که به همت شادروان شجاع الدین شفا به چاپ رسیده بود آشغالهای را برایم پست کردند و کتابهای نفیسم را یا پنهان ساختند و یا به دست آتش سپردند . پر غارتم کردند !.
بهر روی در آن سه جلد کتاب کاملا دنیای امروز ما تصویر شده است ،
چه باید بکنیم ؟ ما که قهرمان نیستیم باید نان خورد ، نه تو و نه من ، تنها اگر ضرورتی ایجاب کرد باید بین مرگ و ایستادگی یکی را انتخاب نمود ، چقدر حرف ؟ چقدر کشمکش ؟ دوزخ را ملایان و مردان خدا بما نشان دادند ، بهشت برای از ما بهتران است که تن به این چرندیات ندادند و تنها برای طبقه محکوم آنرا ساختند ، حال باید یا در دوزخ سوخت و یا در برزخ زیست .
.
چه همه زد و خورد ، طبیعت نیز بیاری آن مردان برخاسته و دارد همچنان میتازد و قربانی میگیرد ، ما در کنار کلمات کشدار نشسته ایم و دموکراسی را غرغره میکنیم به همراه باتوم پلیسها و شیلنگ آب جوش و شلیک گاز های اشک آور .
این کلمات و گفته های کشدار و حرکات آن بزرگان نه چندان هیجان انگیز بلکه گا هی ترسناک میشود و دیگر نمیتوانی بین آنها تفاوتی بگذاری ، کدام پاکترند ؟ و کدام دلسوز ترند ؟ نزدیک به چهل سال از این آوارگیها گذشته عادت کرده ایم نانی میرسد خوب یا ازادی نسبی بنام جمهوری و یا دولت شاهی به هر قیمت که شده آنگاه بر مردم ستم دیده و رنج کشیده تغییر تازه و اگر خوب جای بیفتد خواهد گفت "
" دولت منم " یا یک سردار واین گروهها بیشمارند و اربابان هرگاه میلشان بکشد نماینده ای در راس میگذارند .
امروز در خیابانهای شهر " کاتالونیا " بین مردم وپلیس درگیری شدیدی آغاز شده این درگیری چند روزی آرام بود اما از شب گذشته به خشونت کشیده شده و دولت حاکم سخت به قانون اساسی استناد میکند [که هیچ تکه ای از پیکر سر زمین نباید جدا و خود مختار شود ]، مدتها باسک این جنگ را ادامه داد و کاری از پیش نبرد تنها عده ای از جوانان بیگناه قربانی شدند و حال کاتالونیا درست کپی برابر اصل ( جدایی کردستان از پیکر ایران) .
و ما، به کدام سر فرازی مینازیم ؟ به تاجی که بر زمین افتاده و کسی جرئت آنرا ندارد که خم شود و آنرا برسر بگذارد ! ویا به آن دست بزند "سر زمین شاهان هیچگاه نخواد مرد " ! شاهی دیگر هست که چندان میلی ندارد این تاج را بر سر بگذارد و اگر آمد ، خشن تر خواهد بود " مرا که برجان وئمال وئروح شما حکم میرانم انتخاب کرده اید ، خوب ! خم شوید تا سوار شوم وتاج شاهی را بر سر بگذارم .
وما تا چه حد سر فراز خواهیم شد!
پر پوستمان آغشته شده به آتش غربت ، شاید هم که برای همیشه ماندیم و از طرفداران دموکراسی ! شدیم ، آن شادی حیوانی که روزهای گذشته آب از چک و چانه خیلی ها فرو ریخت موقتی است وددوباره همان آش وهمان کاسه خواهد بود نه این ملت هنوز یاد نگرفته است که آفتابه را زمین بگذارند و خود و دستهایش را بشوید . .
آب رفته را هیچگاه نباید نوشید آن سبو بشکست وآن آب صافی بریخت ، دیگر نمیتوان از نوع آن پرندگانی باشیم که نوک اورا چرب کرده و حال ناله سر دهیم ، شاید همان مرغک وحشی باشیم که پس از غوطه خوردن در دریاهای گوناگون و جویبارهای لبریز از لجن باز بالاتر بپریم .
کسی چه میداند ؟ هر چه باشد باین این نسل دوم چندان میانه ای ندارم اعتقادی هم ندارم بیشتر کاسبند تا سیاستمدار .
بهر روی ما در برزخ بین آتش و طوفان و سیل غلط میخوریم و تنها میتوانیم دستهایمان را از زیر خروارها کثافت بیرون بیاوریم و نشان دهیم که هنوز پاکیزه مانده اند . پایان
عمر آن بود که در صحبت دلدار گذشت
حیف و صد حیف که آن دولت بیدار گذشت
آفتابی زد و ویرانه دل را روشن کرد
لیک افسوس که زود از سر دیوار گذشت ....." عماد خراسانی "
--------ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا
21/09 /2017 میلادی /و