این عکس را درجایی یافتم فروغ سر سفره هفت سین با عکس برادرش فریدون ودوپسرش ! آیا خود اوست ؟ شاید درجوانیش باشد .
من خودم شاعر نیستم ، اما درلابلای کتب شاعران واشعارشان گم شده ام وآنهارا میستایم چرا که با زبان فاخر فارسی سخن گفته اند باهمه اندوهی که داشته اند .
من نویسنده نیستم ، اما درلابلای کتابها وافسانه ها گمشده ام عده ای را خوانده ام وچند تایی را نیمه کاره رها کرده ام وچیزهایی بیادگار گذاشته ام .
فروغ درجایی گفته که :
شاعر بودن یعنی انسان بودن ،
وکمتر شاعری را من شناختم که اول انسان باشد سپس شاعر ، او میسراید :
من !
پری کوچک غمگینی را میشناسم
که دراقیانوسی مسکن دارد
ودلش را دریک نیلبک چوبین مینوازد
آرام، آرام ،
پری کوچک غمگینی که از یک بوسه میمیرد
وسحرگاه از یک بوسه بدنیا خواهد آمد
واین پری کوچک غمگین کسی غیراز خود او نبود این خانواده همه رنج کشیدند ومتاسفانه نسلی هم از آنها باقی نماند .
با همه آنچه که درباره اش گفتددونوشتند او توانست نامش را بر بالاترین نقطه زمان ثبت کند امروز چاب کتابهایش از مرز هزار گذشته درحالیکه درگذشته بیشتراز سی جلد چاپ نمیشد احمد خان شاملو جلو دار بود وهمه آنهاییکه درباره اش پس از مرگ او نوشتند وسرودند قلمرا با احتیاط بکار بردند او زنی نبود که راحت وارد بستری شود او عشق را میخواست وبقول خودش درعقش آرامشی جستجو میکرد او خوب میدانست که درعرصه انسانیت "کسی" شدن جگر شیر میخواهد .
برادرش با آنهمه تحصیلات وشعور واشعار ونوشته ها وترجمه ها آنطور بوضع فجیعی بقتل رسید دراینجاست که من گمان میبرم که فرهنگ وادبیات ما دارد رو به نابودی میرود اگر اصرار دارم بنویسم زبان فارسی را دوست دارم وبه آن احترام میگذارم درغیر اینصورت کتاب اشعار اسپانیایی یا انگلیسی را جلویم میگذاشتم وبرای خوش آیند بعضی ها از انها بهره میبردم زبان من زبان غنی حافظ / مولانا.وفروغ وپروین وسیمین است رنج درهمه ابیات واشعار آنها دیده میشود بخاطر حملات گوناگونی که درطول تاریخ برما وارد شده وامروز بکلی خودرا باخته ایم روزیکه ما کوروش داشتیم وفرهنگی وآدابی کشورهای اسکاندیناوی یکدیگر را میخوردندودو شاخ بعنوان نمونه برسرشان میگذاشتند وامروز آن شاخرا نگاهداشته اند بعنوان تاریخشان !
ویا دراین سر زمین تنها دزدان دریایی بودند که از طریق راهزنی درآبها وامروز درخشکی زندگیرا میگذرانده وهنوز هم همان رویه را دارند کمی متمدن تر !! ما تنها درفکر نابودی خود ونابودی دیگران وویرانی سرزمینمان هستیم .
امروز گویی تمام وحشت تاریخ واضطراب در عصر ما جاری شده است شاعران قرن ششم وهفتم پر ثمرترین قرون ادبیات ما میباشند خیام فرق ذنوب را از زهره تشخیص میداد وفرق قضیه حمار را با طالس میدانست علم طب ، علم نجوم وریاضی از سر زمین ما برخاست کشورهای نو پا که تنها چند صد سال تاریخ دارند بر سرما تاجند غیر از وسیله آدمکشی چه چیزی را به دنیا هدیه داده اند ؟
شاعر امروز ، انسان امروز است حال اگر درمیان چرخ ودنده های ماشینهای غول پیکر گیر کرده ایم واین اسباب بازی نوظهور از نان شب برایمان واجبتر شده است باید بیدار شویم مغزمانرا بکار بیاندازیم تا برده نشویم انسان امروز شیشه مرگ خودرا بر سنگ کوبیده وغولی ازمیان آن بیرون آمده بنام صنعت وتکنیک ، انسان امروز گرفتار است واسیر ودراین میان هیچ هنرمندی زاده نشد باز باید برگردیم کتب قدیمیرا دوره کنیم واز سر حسرت آهی بکشیم
درعشق تو ، من توام ، تو من باش / یک پیرهن ، گو دو تن باش / ....... عبداله انصاری
وفروغ میسراید :
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
این دگر من نیستم ، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
من تو هستم ، وکسی که دوست میدارد
وکسیکه در درون خود ، ناگهان پیوند گنگی باز میابد
با هزاران چیز غربتبار نا معلوم
وتمام شهوت تند زمین هستم
که تمام آبهارا میکشد ، درخویش
تا تمام دشتهارا بارور سازد .
من پشیمان نیستم ،
قلب من گویی درآنسوی زمان جاریست
زندگی را قلب من، تکرار خواهد کرد ،
وگل قاصد که بر دریاچه های باد میراند ،
او مرا تکرار خواهد کرد
پایان
ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا /29/03/2017 میلادی /.