هنوز انرژی دارم وهنوز میتوانم بنویسم ، با آنکه راهی طولانیرا طی کردم ، امروز صبح هنگامیکه چشمانم به سقف اطاق افتاد ، با حال تهوع بیدارشدم ، بهشت را پشت سر گذاشته بودم حال بو وهوای جهنم هنوز درخانه پیچیده بود آن هیزم کهنه دودش به هوا بود ، اوف باید دورش بیاندازم .
آری میتوان ،
میتوان با زیرکی کسی را تحقیر کرد ،
میتوان بر هر چیزکی مهر شگفتیها زد
میتوان چشم به آسمان دوخت وابرهای تاریک بی بارانرا تماشا کرد
میتوان همه عمر زانو زد ، ودین را خریداری کرد
میتوان در یک کلیسای متروک خدای مهربانرادید
و، میتوان با چند سکه ایمان را خرید
و میتوان ، ایمانرا درازای عشق فروخت
میتوان لحظات خوش را درته صندوقچه دل پنهان داشت
اما نمیتوان آنرا قاب کرد وبه دیوار آویخت
میتوان با صورتکهای مصنوعی عشقبازی کرد
ومیتوان نقش بامهر باطل را برآنها گذاشت
ومیتوان گفت که ( هیچ ، درمن مپیچ)
هنوز هوش ودل درمن جریان دارد وتحملم پایان ناپذیر است . ثریا
صبح روز سه شنبه سوم ماه می 2016 میلادی