دوشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۵

ما وبزرگان

هرچه گشتیم دراین شهر  ، نبود اهل دلی
تا بداند غم تنهابی ورسوایی ما 
خوب ، بجای هر نوع صنعتی وپیشرفتی و کشاورزی ما شعر داریم وادب ، وایکاش از این همه درس عبرت میگرفتیم ، آنهارا میخوانیم در موقع دلتنگیها ویا صرف یکی دواستکان شراب الطهورا !
آنچه که من میخواهم بگویم ، یا  .» بنویسم« تازگی ندارد  اما سبب خواهد شد  که نظم  وترتیبی به افکار ما خفتگان درخواب ابدی بدهد ، وحقایق را پیش روی ما  روشن کند  تمام خصوصیات  ملتی متعلق به طبیعت است  وتمام تمایلات  نسبت  به جهانی بودن ویا رفتن وبرگشتن ارواح ،  ، متعلق به روحانیون است ، لقب نژاد دو مفهموم را دریکجا جمع میکند ،  یعنی ناسیونالیزم و»کفر « یا »شرک« بنا براین اگر پا از دایره آنچه روحانیت برای ملتها ساخته بیرون گذاریم مستحق عقوبت هستیم  ، من نمیدانم انسان چرا خودرا مافوق و بهترین مخلوق میداند ؟ در حالیکه هریک به یک قوم ونژادی تعلق دارد وسخت به آن چسپیده وخودرا برتر میپندارد ، هیچ حیوانی در طول زندگیش اینهمه که بشر بخاطر نژاد ومذهبش جگید وکشت ، دچاربحران وکشتار نشده است ،  با نگاهی  با گذشتگان ورفتگان چه درسر زمین ما وچه در خارج از محدوده خاک ما ، میتوان دریافت که قرن بیستم نه تنها قرن خوبی برای بشریت نبود بلکه بدترین قرن در بین قرون گذشته از زمان رنسانی باینسو میباشد ، هنگامیکه به قرن هیجدهم مینگرم وآن غولهای بزرگ وفلاسفه ونویسندگان وموسیقیدانان را میبینم ویا سرگذشت آنها را  میخوانم از خود میپرسم ، درطی این قرون ماچه کردیم گریه گردیم ، شکوه کردیم شکایت کردیم وهمه دل درد داشتیم ، امروز نمیدانم چرا ناگهان بیاد آن ( پیر نامراد سر سلسله یکی از بنیان گذاران دکان درویشی ) افتادم ، او همشهری من بود ومن بخیال آنکه میتواند تسکینی در غربت برایم باشد بخانه او رفتم ، چه ها دیدم ! همه آدمها گویی چهار پایانند  روی چهار دست وپا راه میرفتند ، کسی حق صحبت نداشت ایشان درپشت پرده ودرخلوت با ردای سفید مارک (دیور) مشغول خوردن گز بودند ، عده بیشماری درتاریکی ونور شمع نشسته بودند ، نواری گذاشتند وسخنان پرگهر ایشان پخش شد ، به به ، سروش الهی از آسمان به زمین رسید ! ایشان پس از خواند چند بیت از اشعار نغز وپر معنای خود فرمودند :
اگر بچه  گرگه نکند » یعنی گریه « شیر درپستان مادر نمیجوشد ومادر باو شیر نمیدهد !!! به ، به غجب استلال پر معنا یی ! بنا براین مرتب ما باید گرگه کنیم تا شیر در پستان خدا بجوشد وبما برکت الهی را عطا کند !!! چهل پوند بابت کتابها وجزوه ها دادم وخانهرا ترک گفتم وکتابهارا به درون زباله دانی انداختم .
برگشتم بمیا ناوراق پاره های خودم ،  ودیدم چه انسانهای بزرگی در گذشته راهنمای ما بودند  وبنحوی آگاهانه  وانساندوستانه  ویگانه  چه از لحاظ تاریخی وچه از لحاظ مذهبی مارا روشن ساختند ، برگشتم بمیان همانها که از عشق سیراب بودند ومرا نیز سیراب کردند  پر سرور وشادمان وپر غرور  ، بلی بدون خدا هم میتوان زیست ، انسان خود خدای خودش است  ، نیچه گفت که خدا مارا نیافرید ما اورا آفریدیم ،  من بیشتر به موسیقی ونویسندگان آلمانی علاقه داشتم  کم کم دیگر آنها گم شدند وآمریکا پا بیمان گذاشت ، و امریکای جنوبی و صد البته روسیه ، همه را خواندم ، اما باز برگشتم به آلمان ، موسیقی ایتالیایی کمی سبک وجلفف بنظرم میرسید ، اما موسیقی آلمان عظمتی داشت ، حال اگر آن موسیقدان ضد یک نژاد بود اما ضد بشریت نبود موسیقی را برای بشریت باقی گذاشت ، درقرن بیستم هیچ پیامبری ظهور نکرد وهیچ نویسنده ای پیدا نشد وهیچ موسیقیدانی نتوانست پا به جای پای » واگنر« بگذارد .
امروز پر پریشانم ، ایکاش در سر زمینی دیگر به دنیا آمده بودم وایکاش میتوانستم دل از آن خاک برکنم واینهمه عذاب نکشم .
خوشا بحال فرزندانم ، خیلی کوچک بوند که به خارج آمدند تنها چیزی که بیاد دارند قطاب ، باقلوا وگز است !!! نه بیشتر ابدا آنهمه شور واحساسی را که من بخرج میدهم درآنها دیده نمیشود ، اگر مرا تایید میکنند تنها بخاطر احترام است نه بیشتر و.....من تنها شدم دنیای کوچکی برای خودم ساخته ام بدون پنجره بدون هوا با پرده های سنگین وکلفت وآدمهای زبان نفهم.
تا بعد . ثریا ا اسپانیا / از یادداشتهای گذشته .