دوشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۵

آوازه خوان ، نه آواز

شب كذشته ،بت آواز خوان به زمين افتاد وشكست ، خورد شد ، تكه تكه شد ، همه عكسها. ، همه أوازهاى اورا از روى صفحه زندگيم پاك كردم .
سالها دل به صداى او بسته بودم ، مونس شبهاى تنهايم بود ، در كنسرتهايش حاضر ميشدم فريب لبخند  وچهره مهربان اورا خوردم   نميدانستم كه او هم شريك دزد است وهم قافله سالار ، 
همه اورا ميشناسند ، بازى بدى را با ما شروع كرد ، يك شكنجه گر در زندان تكليفش زوشن است ، ميدانى كه شغل او شكنجهـ كردن واقرار گرفتن است  ، يك دزد اگر به خانه تو دستبرد زد ، گرسنه وبيچاره اى بود كه احتياج  اورا ودار باين كار كرده بود ، اما اگر كسى با روح واحساس تو بازى كرد  أنگاه غير قابل بخشش واز يك قاتل خطر ناكتر و بد تر است ، 
حال سر خورده ، در اين فكرم كه همان بهتر راديوى كوچكم را روى موج اف ، ام بگذارم وبه كنسرتها و موزيك غربى گوش بدهم ىديگر اين همتاى بانوى أتشين را نيز به دست آتش جهنم بسپارم تا در درونش بسوزد ،سالها مانند پا اندازان حرفه اى ، جا انداز اين رژيم خونخوار را كرد  وچكونه اين رژيم توانست با مكر وحيله واين قران خوانان جلوى مسجد  ملتى را بخاك وخون كشيده وبفريبد  ؟ هرچند اين اولين  نبوده وآخرينها هم نخواهد بود كار ما ايرانيان فريب  ،مكر ، ريا ، حتى با خداى خودمان نيز در كار رياييم  ؟ 
اوف بر شما ، وطن را به هيچ فروختيد براى جيفه دنيا ، براى شما احساس و عاطفه و شعور وعشق همه كلماتى هستند براى مصرف خارجى !از نيمه شب  مشغول پاك كردن  آثار اويم ، حال ميفهم چرا أن نوازنده تار عليزاده از گرفتن مدال لژيون دونور خوددارى كرد ،اين مدال پاداش خودفروشى وپا اندازى  بعضى هاست .
گرگ زاده عاقبت گرگ شود ، كرچه با آدمى بزرك شود. 
من منكر ايده أليسم نيستم اما هيچ انسانى شعور باطن خودرا فداى هوسهاى خود نميكند ،  معنى زندگى در خود آن نيست  بلكه در چيزهايى عاليتر  است معنى زندگى  در وظيفه وفعاليت خلاقه است ،
بايد  من با هر آنچه كه امروز جمع أورى كرده ام و به أرامش روحى من پرداخته بود وداع كنم ، اين ديوانگى يك انسان است كه تنها زندگى وخود زندگى برايش مهم باشد چنين أدمى براى بدست أوردن اين زندگى كه هدف اوست از هيچ جنايتى روگردان نيست ، چنين أدمى نميتواند در ك كند  كه چرا اين كشمكها  براى امثال ما غير قابل  تحمل است او از كارش  لذت ميبرد واين لذت در همه حال در چهره او هويداست ، انسانها براى هدف مقدسى ميجنگند هيچكجا خانه امنى براى انسان نيست غير از همانجايى كه به دنيا آمده است حال اين امنيت واين خانه اجدادى را در ازاى هيچ نابود سازد تا بتواند از كنج مسجد به منار أزادى سفر كند ودر أنجا عكس بگيرد ، امروز همه چيز در نظرم بى ارزش شد ، همه آنچه را كه روزى با سرسختى جمع أورى كرده   بودم بايد از خودم وزندگيم جدا سازم ، وبياد گفته همسرم افتادم كه ميگفت بجاى اين آشغالها دو عدد قالى را بخود ببر و من خنديدم ، با قالى من خوشحال نبودم ، آه ، اى إرزوهاى بر باد رفته ، اى روياهاى ديرين ، اى روزهاى شيرين با شما هم بدرود ميگويم ، من ديگر از شما نخواهم بود ، خودم هم نيستم ، نميدانم كيستم ، در اروپا هم جنبشهايى بوده اما همه اين جنبشها به پيشرفت انسانها كمك كرد نه بر ضد أهداف انسانى. شاعر وترانه سراينان  مجميز گو ميشود ، كج وراست خم ميشود آواز خوان شهرمان يك خيانتكار از آب در ميايد ، امروز اورا به جهنم فرستادم . 
حال تو، اى يگانه يار ،تراهم بايد بصورت يك درخت خشك ، يك هيمه به دست آتش جهنم بسپارم و يا در كنارت معناى واقعى زندگى را درك خواهم كرد ؟.  پايان رنج نامه من 
ثريا ايرانمنش ،  دوشنبه ١١/٤/٢٠١٦ ميلادى ،  
.