ای نقش برهنه باغ خیال من ،
از سر وها بلندتری ، دلریا تری
پیچیده طرح قامت خود درهوا مریز
آخر تو با من ، از همه کس آشنا تری
من ، پرده از بهار تنت برفکنده ام
من پیکر سپید ترا چون درخت ( سرو)
با پنجه های وحشی خود پوست کنده ام
سروی که پوست کنده شود ، تازه تر است !
شفاف ترا از آب وخنک تر از مرمرست
من دیدم که ماهی لبان سرخ لبان تو
در چین آبهای جبینت ، درگردش است
بر پشت ماهیان لبت ، برق خنده ها
چون آفتاب صبح خزان پر نوازش است
گاه از حرارتی که درتنت نهفته ای
در بازوان من ، لمیده ای
گاه از فروغ خنده حود در سرشک من
رنگین کمان شادی و غم آفریده ای
ای سرو برهنه خیال من
پر باد با از تو ، ساغر شعر زلال من
؟