" من ، ما ، وديكران "
من، ما ، وديگران
مرا تا عشق تعليم سخن كرد
حديثم نكته هر محفلى بود ........." حافظ"
شب از نيمه گذشته ، مانند هر شب ، بيخوابى همچو ديوى بر سرم فرود آمد ، امروز تولد كوچكترين نوه ام ميباشد ، برايش كارتى پست كردم ، تنها چهار سال دارد ، بيخبر از آنچه كه در اطرافش ودر دنيا ميگذرد ، همه زندگى او در حال حاضر خوردن وبازى كردن وانتخاب آنهايى كه ميداند كى وكجا هستند ، او هنوز نه درد را ميشناسد ، نه بيخوابى ونه بيخانمانى را ، محل تولد او اينجاست ، اما هفته اى يكبار به كلاس روسى ميرود تا زبان مادرى را فرا بگيرد ، آنها در اينجا مدرسه دارند ، وما ؟ زبان ما ؟ ميان همه زبانهاى دنيا گم شده است ،
شب كذشته داشتم به برنامه هاى تلويزيونى خارج از كشور كه اكثر آنها در ايالات متحده آمريكاست نگاه ميكردم ، نه ، بهتر است همين ملاها بمانند ، وايرانيان به همين گونه سنتى به زندگى گياهى خود ادامه دهند ، اين مردم واين ملت هنوز واژه هماهنگى وباهم بودن را نميشناسند ، هركدامشان به تنهايى يك ديكتاتور ويك فرمانده هستند ، زبانشان تنها فحاشى وإيراد گيرى است ، زور بازيشان چاقو كشى وفرهنكشان از روى مشتى كتاب .
هركدام براى خود يك خدايگان هستند ، هركدام يك لپ تاپ با يك پرچم وچند شاخه گل جلوى خود گذاشته اند يا از گذشته ها ميگو يند وافسوس ميخورند ويا يكديكر را به تو پ ميبندند ،
نيمى از ملت ما روستايى ، بيسواد و اكثرا مذهبى وقشرى هستند ، شما چگونه ميخواهيد با اين كلمات وجمله بتدهاى نيمه فارسى ونيمه انگليسى چيزى به أنها بگوييد ، نيم بيشتر ايرانيان بيسوادنند ، تنها كتابشان قران است و بعضى ها حافظ وسعدى ، ديگر نه " اسپينوزا " را ميشناسند. ونه " بيكن " را چرا به زبان خودشان سخن نميگوييد ؟ چرا اختلافات را كنار نميگذاريد تا خاك وطن را نجات دهيد بقول خودتان ' ايرانيان همين حكومت وهمين دولت را ميخواهند وبه أن اعتقاد
دارند اگر چه اعتماد تداشته باشتد .
سى وهفت سال در خا رج با همه امكاناتى كه در پيش روى داشتيد ، چكار كرديد!؟ بهم فحش داديد ، با هر پيسها وكلاه گيسهاى رنگ شده صورتها دفورمه شده گنده گنده حرف زديد و خانه تكانى كرديد، وبه قصه ها وافسانه ها پرداختيد، نه رومى روم ونه زنگى زنگى شديد، هركسى طبل خودرا برداشت وبر إن كوبيد ، نتيجه ؟
عده اى بى ايمان ، عده اى بى خدا ، عده اى روانى ، وعده زيادى معتاد بجاى ماند .
نيمى از مردم گرسنه ، بيمار ، بيمارستانها بجاى بهتر شدن و مجهز به تشكيلات مدرن هر روز بدتر وفجيع تر ، خوديها براى معالجه به خا رج ميروند و بيچارگان ودرماندگان در بيمارستانها بين مرگ وزندگى بايد اول بفكر تهيه مخارج دكترهاى هندى وپاكستانى وافغانى باشتد ، وبجاى اكسيژن ، گاز متان تنفس كنند !!!!
اين سر زمين آريايى شماست ، از ما گذشت ، در كنج خراب أباد با سختى ها ، ندار يها ، سرما ، گرما و بيمارى و ساختيم چون ميل نداشتيم سر تعظيم در مقابل مشتى ابله فرود بياوريم وا.ز اين شاخه به آن شاخه بپريم ،
حال بايد ديد كدام يك از ما برنده است ، أسمان را كه ديديم ، تنها زمين است كه ما را نگاه داشته وكم كم پاهايمان فرو ميروند ، اميد از همه جا وهمه چيز بريديم ، شايد تنها فاميلى باشيم بين شما ايرانيان متشخص ، متعيين ، متجدد كه بر گشتيم به فطرت خود ، وچسپيديم به ريشه اصل خود كه وا نمانيم ،
حال در اين كشمكها وفريادها گوشهايمانرا بسته ايم وچشمانمانرا تيز به روى هر چه كه ديده ويا خواهيم ديد ميبنديم غيراز خواب ،
در راهى كه گام برداشته ايد پيروز باشيد ، ما با همان كوزه نيمه عشق خوشيم ، آنرا ميا شاميم ،زندگى را طى ميكنيم قدم به قدم با كمك يكديگر بى چشمداشت بشما بزرگان واديبان و شاعران ومتفكرين ، كه با يك غوره سرديشان ميكند وبا يك مويز گرمى ، وپرچم باد را به دست گرفته ايد بسوى هدفى نا معلوم ، از ما كذشت ،
روزى بشدت پايبند ذره ذره خاك خوب خود و زبان مادريم بودم ،اما امروز همهرا به درون فاضل أب ريختم ، با زبان نوه ام حرف ميزنم ، همه چيز وهمه كس را به دست فراموشى ميسپارم ، شمارا با شلوارهاي سنتى وگشادتان و يا لوله تفنگيتان بخودتان پس ميدهم . پايان
ثريا ايرانمنش ،نيمشب شنبه بيستم فوريه ٢٠١٦ ميلادى