پنجشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۹۴

گفته ها ونا گفته ها ، 


اينها هجويات  وهمه حرفهاي است كه براى كفتن دارم ، "  موريس بارس" 

امروز هوا بارانى است و بسيار سرد ، پتو را دور پاهايم پيچيده ام وروى اين صفحه كوچك كه بعناوين مختلف مرا أزار ميدهد مينويسم ، خودش براى خوش كلمه درست ميكند سعى دارد كلمات ر ا با حروف عربى بياميزد ويا بقول خودش آنهارا درست بنويسد ، تصوير ذهنى  خودم در أيينه رنجيده وكمى غمگين  مانند أدمهاى قرن نوزدهم  جلوى چشمان مينشيند ،  منكه داراى تمام خصوصيات يك انسان بودم وصاحب تمام  خصوصيات  و تربيت قرن خويش  ، امروز در محاصره نيروهاى نا شناخته ام .
گاهى از عشقهايم سخن ميرانم  كه ناگهان جلوى چشمانم جلوه گر ميشوند ،  نميتوانم دور تر بروم  عشق به حيوانات ، به طبيعت وبه بعضى از انسانهاى خوب كه صاحب صفات انسانى بودند وروحشان بزرگ بود ، من اگر يك موزيسين بودم حتما ميتوانستم اثار خوبى وا عرضه كنم ، قلبم لبريز از عشق به هنر است ،  امروز در اين قرن بى أرام و نا همگونى بين أدمهايى ناشناخته  بى قرارم ، اين قرن با اداهاي خود سرانه و انسانهايى كه تنها حرفه شان  كلاهبردارى است ، فرار از خود ، ديگر هيچگاه نميتوان صاحب عشقى با وسعت أنروزها شد ،  تنها احساسى  يا يك دلبستگى  به دقايق روانى خوب  وشگفت  انكيز  ميتواند كمى مرا سر گرم كند ، صاحب يك  تيز بينى وهوشيارى شده ام كه قبلا از آن محروم بودم در أن روزگار با رهاى سنگينى بر دوشم بود كه مجال نميداد بخودم بيانديشم ، امروز خوشبختانه فارغ از هر دقدقه اى به آنچه كه بود وآنچه كه رفت ميانديشم ، اين كنج خلوت بمن مجال دلد تا حد اقل بدانم كى بودم و كى هستم ،  ديگر هيچگاه خودرا در قالب قهرمانان كتابها نميبينم  ، تنها كسى كه هنوز برايم نمرده  "( ناپلئون بونا پارته ) ميباشد   از افكار او واينكه ميدانست كجا قدم بگذارد خوشم ميايد وهنوز اورا تحسين ميكنم ، امروز او يك قهرمان است در مقام مقايسه با أدمكشان وجنايتكاران اين قرن ، او براى فرانسه جنگيد و ميدانست كه دشمن اصلى او ودنياى او انكلستان است سرزمينى كه هيگاه تاج پادشاهى را بر زمين  نميگذارد .  انگلستانرا با ساير كشورها مقايسه ميكنم. از خود ميبرسم غيراز رذالت و خيانت وچاپيدين  دنيا ، چه چيزى را به دنيا ومردم ارائه داد ؟  تنها صنعت  نساجى وادب دروغين ورياكارى وفريب ،حتى باور ندارم كه شكسپير هم وجود داشته  باشد ، خورده ها را از دور دنيا جمع كرد  وبنام خودش ما رك زد  ، ألمان ، اما مرسيقى را به دنيا عرضه كرد با چهره هاى فراموش نشدنى صنعت را علم را  ، فرانسه ، ايتاليا ، هنرها وزيباييها ومعماري را به دنيا عرضه داشتند ، انكلستان همه جا تخم كذاشت و همه جا  تخم نفاق كاشت ، همه را  خريد ويا از بين برد ،.
وارد معقولات شدم ، قرن من ، قرنى كه در أن رشد كردم چيزها ديدم ، دردها كشيدم ، بي آنكه لذتى برده باشم ، رو باتمام است  بعد ازاين هر چه پيدا شود بدون اصالت  ، تنها برگ زردى است كه از درختى بدون ريشه بر زمين ميافتد .
روزى سرزمينى وسيع بنام يوكسلاويا بود ، امروز چندين كشور كوچك وفقر زده ، همه هستى زير زمين  وروى زمين به تاراج رفت ، امروز مادر بزرگ پير با دندانهاى مصنوعى كمر خميده با تاج يكصد كيلوييش مشغول بازى است ، بچه هايش نقشه ها ا ميكشند واز جوانى وبى تحربگى وحماقتهاي كشورهايى نظير امريكا يا استرآليا استفاده كرده و حمام خون راه مياندازند ، بانكهيشان ، قصرهايشان ، با قفل هاى سنگين أهنين هنوز سر جايش ايستاده وهر روز از قعر اقيانوس چند سنگ وآجر بيرون ميكشند  آن را به تنهايش ميكذارند  بنام تمدن  چند صد هزار ساله در حاليكه انكلستان تنها سه هزار سال قدمت دارد. زمانيكه وايگينگها أنرا ، أن جزيره تاريك وسياه را يافتند ، نامشرا جزيره شيطان كذاردند  ، وامروز ؟!.... 
خانه من ويران ، زمينهايى به يغما رفته وملاهاى قشرى بيسواد محصول خراب أباد انگلستان سوار بر سر ملتى بدبخت ميچاپند وبه ننه جان ميدهند ، ث 
ثريا ايرانمنش ، اسپانيا ، ١٨ فوريه ٢٠١٦ ميلادى ، برابر با ٢٩ بهمن ١٣٩٤ شمسى .