گفتى ،
گفتى شتاب رفتن من از براى توست ،
گفتم ، آهسته تر برو ،دلم زيرپاى توست
امروز ، ديگر دلها ، بر سر چاقو هاى تيز ، قمه ها ، براى كباب كردن است ،
از لطافت عشق گفتن كارى عبث است ،
امروز ديگر نميتوان حروف را رديف كرد ،
جمله ساخت ، وكلمات را مزه مزه كرد
امروز ، زير زبان. ودرون دهان و سينه
خون است ،كه فوران ميزند ،
امروز نميوان ،ىگفت : مرو ،كه دل در گرو تو دارم
امروز ، دل يك تكيه گوشت لخم است براى بلعيدن
ديدم با قهر ميگريزى ، ديدم غافلى ،
اما ديگر سايه اى نسيت كه در قفاى تو باشد
سايه ها هم گم شدند ،
روزى به دل گفتم مرو از راه عاشقى
امروز به دل ميگويم برو برو كه سزاوار آتشى
با رندى ، بى باكى وپاكى خود
گر بمقصد نرسى ، عيب از خود توست ،
،،،،،،،،،
گفتى شتاب رفتن من از براى توست
آهسته تر برو كه دلم زير پاى توست
با قهر ميگريزى وگويى غافلى
همه جا أرام سايه اى در قفاى توست
اى دل نگفتمت مرو از راه عاشقى
رفتى برو ، اينهمه آتش سزاى توست ........
"ليلى كسرى"
در بستر بيمارى ! ثريا ،اسپانيا ، جمعه ، ٨/١/٢٠١٦