باید گم شد ، از دیده ها ناپدید گردید. تا شاید دوباره جستنی کرد ، روزی فرا خواهد رسید که به دنبال گمشده میروند و گمشده را میجویند ، آنچه امروز در مکان گم شد ، ممکن است فردا دوباره پیدا شود اما دیگر آن نیست که بود ، در امواج دریا بودن اوج زندگیست برای کسانیکه میل دارند در این زمانه نشانی باشند برای آینده گان امروز همه جهان دریاست اما آن معنای را ندارد هنوز تو تویی ومن منم ، من همان دریای مهر پهناوری که نمیدانم از کجا میاید وبه کجا میرود در این دریای پر آب سرشگ فراوان است که قطره قطره دربن وجود دارد وقطره قطره میچکد "
دوش چشم خویش را دریای گوهر یافتم
منبع هر گوهری ، دریای دیگر یافتم
اینچنین دریا که گرد من آمد از سرشت
گرد کشتی ؛بقا ، گراب منکر یافتم .........» عطار«
اگر اندیشه های چشمگیر وبر جسته ای که در پس هر مغز نهفته است اندکی آنهارا بیشتر به سوی معنا بیاوریم شاید انسا ن بتواند خودرا باز یابد ودر پیمودن زمان گوهر ضمیر خودرا ازدست ندهد ، در وجود هر انسانی کمالات وگوهرهای پر ارزشی نهفته است که انسان باید آنهارا بیابد وپرورش دهد این گوهر والای یک انسانرا میسازند وارزش میدهند ما در زندگیمان در کردارهایمان وگفتارمان زمانی این اندیشه های نیک را از یاد میبریم ودیگر منتظر روییدن آنها نمیشویم ویا درتاریکی اجتماع گم میشویم گفته وکردا رخوب خودرا ازیاد میبریم ناگهان تبدیل به موجودی دیگر میشویم اما فراسوی این کردارها اندکی از عواطف وکارهای نیک نیز پنهانند مگر آنکه دریک نظام خود کامه و بی بند بار گم شویم .
هر انسانی با گذر از سه تاریکی درونش میتواند به اوج کمال برسد میتواند زیباترین زیبایها شود ومیتواند زشترین ویا درمیانه معلق ،
عشق یک مرحله بزرگ زندگی است وانسان با عشق تولد میبابد وبا آن میزید وبا ان میمیرد ، عشق به هرچیزی ویا هر موجودی ،
روی تو در آیینه چنان دیده ام
که آیینه هر دوجهان دیده ام
جمله از آن آیینه پیدا نمود
من آیینه از جمله جهان دیده ام .........» عطار«
در هر ذره میتوان نقطفه مهررا یافت وآنرا پرورش داد وبزرگ نمود دراین پرورش واین دوران ساختار هیچ خبری از توحید وتشبه وکفر وایمان نیست ، آن بذر عشق است که جهانی میشود وترا دربر میگیرد وناگهان باز گشت به اصل .
متاسفانه امروز تفکرات دینی و ضد دینی وتفکرات فلاسفه قرون گذشته ناگهان به مغزها هجوم آورده وآن تخمه زیبا ودوست داستنی مهر را از دلها روبید ،همچنان دزد عیاری
دل من نشان کویت ، زجهان بجست عمری
که خبر نبود دل را که تودرمیان جانی
امروز همه اسطورها شکسته ویا ناپدید شده اند تاریخ ما تا آنچا تاریخ است که پیروز یک فرد مهاجم بر سرزمین دیگری است نه بیشتر . اسکندر کبیر میشود ، انوشروان عادل میشود وآنهاییکه تاریخ واقعی را ساختند در میانه گم میشوند .
تبلیغات وسیع برای دامنه دادن به یک چیز ویا موجود نامریی ونشست باور بر شعور انسانها .
امروز پیروان ادیان نمیگذارند اسطوره ای باقی بماند واقعیتهارا پنهان میکنند ارزشهارا نابود میسازند وانسانها سرگردان ، بی اندیشه ، بیفکر ، بدون پشتوانه به یک واقعیت وسرانجام شکست ونابودی .
من در حد فضای زندگیم حرف میزنم وسخن میگویم نه بیشتر دنیا ومردمانش برای من مانند یک نقطه تاریکند محال است بتوان در میان آنهمه تاریکی نوری یا روشنایی یافت وبه آن دلخوش بود روزی فرا میرسد که ترا بخاک میسپارند مانند یک شکست خورده ، اما من هنوز زنده ام ، زنده هر واقعیتی با یک شکست کامل میشود وراه بازگشت همیشه هست . پایان
ثریا ایرانمنش (حریری) اسپانیا .
2.1.2016 میلادی .