دوشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۹۴

زادروز 


امروز روز تولد من ونيكول  است ، او در كنار درباى مديترانه ، ومن در لندن هستم ،  هرسال تولدم باينجا ميايم ، گرماى طاقت فرسا وشرجى بودن هوا در كنار دريا ،بيشتر بيمارم ميسازد ، بنا بر اين اينجارا ترجيح ميدهم ،
امروز او هيجده ساله شد ومن ؟ همچنان در سى وهشت سالگى !! درجا ميزنم ، قدم از اين دايره بيرون نميگذارم ،امروز در آستانه زندگيم حاضر نيستم هيچ چيزى را قربانى كنم ،در عمرم به خوشبختى هيچگاه فكر نكرده ام چون بدون أن هم ميتوانستم به زندگى ادامه دهم ،اما امروز سخت به أن محتاجم  هم براى خودم هم پسرم وهم فرزندان ونوه هايم ، كجا ميتوانم أنرا پيدا كنم ؟ .
در چنين روزى بود كه تقدير كار خودرا كرد ومرا به دنيا فرستاد ، از همان زمان كودكى ميدانستم خوشبختى در كنار من وبا من نخواهد بود ، نميدانم چرا اين احساس را داشتم ، يگانه فرزند خانواده بودم وبسيار هم لوس ، اماكمتر از مدت كوتاهى دنيا بمن درسهاى بزرگى داد ولوس بودن ا به دست فراموشى سپردم .
بى آنكه خود پرست وخود خواه باشم لبريز از غرور بودم غرورى أكنده از بى تفاوتى به دنيا ، نميدانم چرا احساس برترى داشتم ؟ وطبيعت درسهايى زياد بمن داد تا فراموش كنم برتر از ديگرانم ، در فصلهاى شيرين زندگيم ندانستم زندگى چيست ، به فراوانى اشك ميريختم 
 آه خداى من چه زندگى ملالت بارى ،  وهنگامى كه  ظاهرابه خوشبختى رسيدم 
 روزها وشبها خواب ألوده از اين ميهمانى به أن ميهمانى ونزديك صبح بين بيدارى وخواب روى تختخواب بى حس دراز ميكشيدم .
امروز اندوهم بى ناله وبى شكوه ، در بك بى تفاوتى ادامه دارد ، رنگ اندوه هيچگاه از چشمانم بيرون نرفت ،سايه غم هميشه روى زيبايى أنهارا پوشانده بود .
امروز احتياجى ندارم كه كسى أغوش برويم باز كند ،اين منم كه همهرا در إغوش ميكشم ،ومهربانى كه هيچگاه نصيبم نشد به ديگران بلا عوض هديه ميكنم .
اشتباهات زيادى مرتكب شدم ،در انتخاب همسر عجله كردم وخوشحالم كه امروز بدون وجود آنها ميتوانم عرض وطول تختخوابم را به زير پا بكشم ، به راحتى ميتوانم سفر كنم ، وميتوانم أزادانه نفس بكشم ، حتى اگر لازم باشد فريادم را تا انتهاى عرش بفرستم .
براى اين أزادى بهاى زياد پرداختم اما پشيمان نيستم ، پايان

ثريا ايرانمنش / لندن / ١٧ أگوست ٢٠١٥ ميلادى / ٢٦ امردادماه ١٣٩٤ شمسى .