دوشنبه، دی ۱۵، ۱۳۹۳

بیهوده

بیهوده ای دوست میکوشی نبینی دامها را  . ح. هنرمندی

درهمین جا ، درهمانجا ، درهمه جا ،

زندگی برای ما یک جهنم است ،  زندگی یک قفس تنگ وننگین است

حال بکجا باید رفت ، رو بکدام قبله باید کرد ؛ آهای زندکی ، سرنوشت صدایمرا میشنوی ؟هرچه هست رنگ ونیرنگ ، هرچه هست دروغ وریا هرچه هست پستی ونادانی ، من کجایم ؟

نه زندگی جز یک نام  وننگ بیشتر نیست ، باید رفت . به کجا ؟ از کجا آمدم ؟ بکجا میروم ؟ کسی نمیداند

عده ای آمدند زندگیهارا ویران ساختند ورفتند ، بی آنکه رحمی دردلشان باشد ،

خسته ام ، خدایا خسته ام فریادمرا بشنو خسته ام .

سه شنبه 5 ژانویه 2015 میلادی . اسپانیای ننگین وکثیف وویران .

هیچ نظری موجود نیست: