دهمین سال نوشتن روی این صفلحه ! برای تسکین اعصاب !!!
--------------------------------------------------------------
جمعه / روز تاریک ودم داری است همه استخوانهایم درد گرفته اند هوا نم وبی حضور خورشید اینجا غم انگیز است . در گوگل پلاس مردی دستهایش را بسوی خداوند دراز کرده بود وسپاس وشکر میکرد ، برایش نوشتم :
لابد خداوند خیلی بشما لطف دارد که بدینگونه از اوسپاس گذاری میکنید ؟ البته زیر آن هم عده خدارا قربان صدقه رفته بودند . نوشتم برای جنگها ؛ گرسنگی ها > مرگها . داغ عزیران . آوارگیها همه اینها شکر دارند ؟ درجوابم شعری نوشت که فهمیدم داغ دلش بیشتراز آنچه که فکر میکنم هست اما ظاهرا اینهم یکنوع فحش آبدار است برای خدای مهربانشان .
خوشحالم که از میان آن مردم بیرون هستم چه آنهایی را که میشناختم وچه آنهایی که غریبه بودند تنها چند نفرند که گاهی واقعا دلم برایشان تنگ میشود وآرزو میکنم ایکاش اینجا بودند ، دراین انزوای کامل که برای خودم درست کرده ام زندگی دلخواه میباشد اما تنگدستی مرا عذاب میدهد میل ندارم بار سنگینی بردوش اطرافیانم باشم آن سرزمینی را که به آن تعلق داشتم بوسیدم وکنار گذاشتم وامروز درمیان مردمی غریبه زندگی را میگذرانم وگاهی که درد میکشم به دوستان دوران گذشته میاندیشم که تاریخ فرهنگ کشور مان از آنها نامی نمیبرد نه بعنوان اهرم ونه بعنوان یک ادیب ویک روشنفکر واقعی ، عده ای رفتند بی صدا وارام در حالیکه ستون واقعی ادبیات وفرهنگ کسورمان بودند حال آرتیستهای دنیا تنها سیاستمداران بی قوه وبی شعور واحمق میباشند ملایی که یک طلبه وآخوند بوده بی هیچ رای واعتمادی ناگهان رهبر شده ویک کاکا سیاه درآنسوی دنیا ر یاست جمهوری دنیارا به دست کرفته وعقده دوران بردگی پدرانش را سر دیگران درمیاورد /
هر روز در سر زمینی عده ای بجان یکدیگر میافتند وآن اقایان بزرگ که در پستوهای خود پنهانند ازاین جنگها وخون ریزی ها لذت میبرند وجامهایشانرا بسلامتی بالا میبرند ؛ خون مردم بیگناه آنهارا زنده نگاه میدارد ، سوریه هنوز مانند آبخوردن سر میبرد وآدم میکشد ، لبنان هنوز درگیر است وحال اوکران را علم کرده اند رسانه ها هم مردم را سر گرم میدارند ، مردی با پنج سر بریده وخنجر به دست با افتخار بالای سر قربانیانش نشسته وانگشت به طرف آسمان برده ظاهرا برای خدای خودش پنج مرد جوان بیگناه را سر بریده است این خدای خون آشام وجبار در کجا اقامت دارد ؟ درچهار دیواری کعبه ودر شهر مکه ؟! شتر سواران وسوسمارخواران با پولهای باد آورده مشغول تصفیه میباشند ، خون میطلبند ، خون ، وشاهزادگان بهمراه نشمه هایشان با الماسهای درخشان ویاقوت وزمرد دستمال به دست مشغول پاک کردن کثافات آنها میباشند . البته دراین میان کار فاحشه های غیر رسمی وکلاس بالا هم سکه است ، ومردان خود فروشی که فهمیده اند بجای دانشگاه وجان کندن پشت میزهای کلاس بهتر است شلبوارشان را پایین بکشند .در آمد بیشتری خواهند داشت .وووو. وای بر حال آنهاییکه کمی اندیشه دارند وسینه ای پر سوز.
بیا داستانی از ناپلئون افتادم ، روزی از یک مارشال خود پرسید ، پس از مرگ من مردم چه خواهند گفت ؟ مارشال جواب داد همه بسوگ مینشینند ، ناپلئون خنده ای سر داد وگفت : اشتباه میکنی ؟ همه میگویند ؛ آخ ، راحت شدیم ! پس از مرگ من هم خواهند گفت ، آه ! راحت شدیم ؟! ....
امروز خیلی خسته ام وخیلی کسل وسخت بیمار . همین که هست /
ثریا ایرانمنش ( حریری) / اسپانیا / جمعه 22 فروردین 1393 برابر با 11 مارس 2014 میلادی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر