جمعه، فروردین ۲۲، ۱۳۹۳

ده ساله شدم

بمناسب دهمین سال ( پرچین ) !

دستهای نا توانم ، هم اکنون سدی شده در سیل حوادث

در آنسوی ( پرچین ) ،

سسیلی سهمناک جاری است

دراین روزهای ملال انگیز ، که هرسو

حادثه ای درکمین است

نفس من در اضطراب  خود ، ایستاده

افسانه آغاز  تمام شد

وقصه پایان ، اینک جاریست

در رودخانه  عمر

اینک بنگر  به جاده

جاده انتهای نا پیداست

امشب آواز میخوانم ، برای آنکه رفت وآنچه رفت

وآنکه میرود وآنچه نابود میشود

با صدای چلچله ها هم آوازم

زمین دیگر مارا بخود نمیخواند

دیگر نسلی از نسلهایمان

ریشه نخواهد کرد

رستگاری مردان ، در طول بازار خودفروشان

به حراج گذاشته شده

شرف آنها ، به اطاعت چند هزار ساله

فروخته شد

نسل من، نسل قدیمی

سر کشیده از کهنسالترین وتنومندتیرین درختان

امشب آواز میخوانم وصدایم را در نی لبک

چوبی نی زن پنهان میدارم

بر ای آنکه رفت وآنچه رفت

برای آنکه میرود وآنچه میرود

--------------------------------------------

ثریا ایرانمنش / جمعه 11 مارس 2014 میلادی

و22 فروردین 1393 شمسی

 

 

هیچ نظری موجود نیست: