چهارشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۹۳

روح انسان/2

شعرا با نویسندگان فرق بسیاری دارند ،  شعرا اکثرا درحال مبارزه هستند ومبارز طلب میکنند  یکی در بیان احساسات ابدیش بخواب رفته ودیگری دردفراوان از دنیا ومردم دارد ، عده ای حمله میکنند ، عده ای انتقاد میکنند وهمه به دنبال یک  " کلمه" گمشده میباشند ( آزادی)  که با حماقتهای بشر به زیر خاک رفته است وحال تنها یک رویا ویک آرزوست .

من همواره باین میاندیشم که نویسندگان وقلم بر گزیدگان  که روی برگهای سپید کاغذ کلمات را ردیف میکرده اند ، آیا عشق بوده واگر عشقی در کارنبوده آیا هنر نویسندگی وشاعری بخودی خود میتوانست بوجود بیاید ؟ وجایی در دنیا برای خود پیدا کند ؟ .

برای من عشق به نوشتن بود که مرا واداشت تا بنویسم بد یا خوب درحد من نیست درباره اش قضاوت کنم آنهم دردنیایی که انواع واقسام کلمان مستهجن وارد دنیای ادبیات وشعر شده است  ، در نوشته های من به غیر از رنجی که خود برده ام میل ندتشته ام دیگران را بیازارم اما از رنج دیگران سخت رنج برده ام بی آنکه بگذارم به روحم صدفمه ای وارد شود . هنوز به گذشتگان احترام میگذارم  ورابطه ام را با آنها حفظ کرده ام، میل ندارم افکارم آلوده کلمات و کثافتهای این دنیای کثیف که به سرعت بسوی نابودی میرود ، مخلوط شود /

امروز هرچه را بنویسم همه به آن دسترسی پیدا میکنند واحتمالا اکثریتی از مردم ممکن است دچار خشم شوند قصد آزار آنهارا ندارم  اما نمیتوانم از حقیقت دورشوم ، درگذشته اصول تربیت وتعلیم ما بگونه ای بود که همیشه در لابلای کتابهای درسی میتوانستیم اندیشه بزرگانرا نیز بیابیم وآنهارا مرور کرده ویا با آنها همراه شویم ، گرچه بعضی از آنها سنگین بودند اما عبرت انگیز بما تعلیمات خوبی میدادند.

امروز نمیدانم تعلیمات مدارس به کجا ختم میشود  کمتر کسی بشغل معلمی میپردازد وکمتر کسی به دنبال نویسندگی میرود ذهن مردم سر زمین ما مملواز خاشاک وعبار واندیشه های واهی است دراین سوی دنیا این رسانه ها هستند که نقش مربی را بعهده گرفته اند امروز ا زدیروزبدتر است وفردا از امروز وحشتناکتر همه چیز زیر یک کنترل شدید قرار گرفته است حال زیر هر عنوانی که میخواهد باشد .

در گذشته ما به روشنفکرانمان اعتماد داشتیم پندار آنها برایمان ایمان محکم بود ما درقلمرو آنها سیر میکردیم گرچه فریبی بیش نبود عده ای با خواندن چند کتاب کلاسیک ناگهان روشنفکر شدند روزنامه نگار شدند، نویسنده شدند وامروز همه شاعرند!!! عده ای هم پالان آنهارا گرفته ودور شهر میگردانند سپس مانند حبابی بر روی برکه ای میترکند و......آنهاییکه شعوری داشتند درکنج انزوا مانند بلبلی درقفس خاموشی را پیشه کردند /  پایان

ثریا ایرانمنش ( حریری) / اسپانیا / 9 مارس 2014 میلادی

هیچ نظری موجود نیست: