جمعه، مهر ۲۶، ۱۳۹۲

پیشکسوت . پسکسوت

این لغت " پیشکسوت " از آن کلماتی است که بر دل من سنگینی میکند هرکسی که از قدیم ته جوی آب بوده وبه برکت وجود  انقلاب حال روی آب غلط میخورد میگویند " هنر مند یا هنرپیشه پیشکسوت " حوب بنویسید قدیمی زیر خاکی ، کهنه شده ، پیشکسوت معنای بزرگی دارد به مرحوم حسین گل گلاب که سرود ملی را ساخت میگویند پیشکسوت نه هرآشغال منقل نشینی ومعتادی ( هرچند اعتیاد  همیشه جزو مفاخر بوده است درهر زمانی )  حال با حمایل وشمایل به یمن خبرچینی وجاسوسی یا کاسه لیسی مرتب جایزه پشت جایزه دریافت میکند او به کمک همان ایادی که درگوشه وکنار شهر همیشه چاقوهایشان تیز است خودش را به شهر رساند وگفت ( چاکریم ، نوکریم ، ) ناگهان اوج گرفت فاخر شد ، پیشکسوت شد ، همه گناهان گذشته اش هم پاک شد ند چه بسا الان هم یک سجاده بزرگ مخملی بوته جقه ای پهن شده گوشه همان اطاق مخصوص ! دیده میشود اولین عکسی که در جراید چاپ شد اورا تسبیح به دست نشان میداد !!! صدها تسبیح درگوشه صندوق خانه اش پنهان داشت  وبه هرکس که تازه وارد بود یک تسبیح پلاستیکی هدیه میداد ، خوب میتوانست از دیگران تقلید کند وکپی بردارد ، مانند این میماند که من کتابهارا جلوی رویم باز کنم واز روی آنها بنویسم خوب اگر درآن سر زمین ودرآن اب وهوا! وآن محضر بودم شاید امروز بمن هم میگفتند نویسنده " پیشکسوت " باید دراین دنبا بلد باشی خوب خودرا بفروشی وخوب نقش بازی کنی وبدانی روی شانه چه کسانی سوار شوی وچگونه دل ببری وکجا بخندی وکجا خودترا پاک وبیگناه جلوه دهی ، ودکای وعرق را کنار بگذاری ، عشق را به کناری بزنی وخوب دستمایه خوبی هم فراهم کنی ولو اینکه ازمال دیگران باشد وتوبتوانی خودترا میان خیل پیشکسوتان جای بدهی از پسکسوتی بیرون بیایی وامروز مانند ماه تابان همه جا بدرخشی خوب ،/ روا مدار خدایا دران  دیار که طوطی کم از زاغن باشد/ دربیا بان لنگه کفش کهنه هم نعمت است .

من ، قصه ی اندهبار قرن خویشم / من داستان محنت آلود زمانم

من ، ساز شور انگیز دور روزگارم / من ناله دستانسرای بی نشانم / میم شفق

ثریای بی نام ونشان /

هیچ نظری موجود نیست: