جمعه، مهر ۲۶، ۱۳۹۲

شیرین ترین میوه ها

امروز جمعه است ومن از جمعه ها بیزارم میل دارم هرچه زودتر این روز تمام شود ، شب گذشته باز اورا بخواب دیدم بیمار بود وداشت میمیرد ......

آن روزها رابطه ما روی یک خط غلط افتاده بود او  به ظاهر با همه مهربان بود وبه حیوانات عشق میورزید وآنهارا دوست میداشت ومن این احساس را حمل بر قلب مهربان او میکردم وگمان میبردم که لبریزازعشق است درطی آن سالها که باهم زندگی میکردیم درتمام اوقات او مست بود ومن این مستی را به حساب رقت قلب او میگذاشتم واینکه گذشته ای نه چندان روشن وصاف وخالی از دغدغه داشت اما او کم کم افسرده تر وعبوس تر وآتشین خوی  ونسبت به همه اطرافیانش بی اعتنا شده بود از صورت یک انسان پاکدل  بصورت یک حیوان خون آشام درآمده بود ودر این وضع بحرانی تمام کوشش من این بود که اورا از مستی ها باز دارم اما او با کلمات تند وزننده وخشونت با من برخورد میکرد او بسرعت عجیبی رو به فنا میرفت تغییر حالت وتباهی اخلاق او بحدی شد که حتی حیوانات نیز از اوروی برمیگرداندند گویا فهمیده بودند که این آن انسان مهربان نیست تا اینکه روزی اورا دیدم که بالگد گربه ای را از بالای بالکن به حیاط پرتاب کرد گمان بردم گربه مرده است اما او فورا ازجای برخاست وپای به فرار گذاشت چشمان دردناک ولبریز از خون آن گربه بدبخت را هیچگاه نتوانستم از یاد ببرم .

کم کم خودرا ازمن کنار میکشید تا اینکه فهمیدم دل به زنی جوان وزیبا و شوهر دار سپرده است ، آن زن جوان بود و من جوانی وزیباییم رادرپای او وفرزندانش مانند یک خدمتکاربه خدمت گذارده ودراین میان همه چیزم را ازدست داده بودم این زن تازه واین هرزه برای او شیرین تربود وروزهای متماد درباره من باهم حرف میزدند او مرا تحقیر میکرد آنهم همیشه جلوی جمع وگاهی آتش خشم وجنون آنچنان اورا دربر میگرفت که ازهیچ کاری رویگران نبود ودراینگونه مواقع من به اطاق دیگری پناه میبردم ودرب را به روی خود میبستم به هنگام صبح آن روح شیطانی از جسم او رخت برمیبست گویی انسان دیگری است بااحترام به همه سلام میگفت وبه هنگام عصردوباره به همان جلد اولیه میرفت .

هیچگاه نتوانستم بفهمم کدام یک ازاین دوشخصیت چهره واقعی او ویا سیرت اوست امروز دیگر برای گفتن وپرداختن باین حقایق دیر است به آفتاب نگاه میکنم به نسیمی که درشاخه درختان میوزد وبه مغز میوه ایکه از آن درخت زهر آلود بوجود آمده دلم را شاد میکنم ، اگر درخت سمی بود میوه ای بسیار شیرین ببار آورد .

ثریا ایرانمنش / جمعه 18 اکتبر 2013 میلادی /اسپانیا .

هیچ نظری موجود نیست: