پنجشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۹۲

پاسخ

دوست عزیزم ،

لازم نیست برای من دل بسوزانی ، اگر تو هم مانند دیگران خیال میکنی که عاشقی من وگرفتاری ام مر بوط به دل من میباشد سخت دراشتباهی مطمئن باش هرگاه پای | وجود| خودم درمیان باشد سخت گیر میشوم ومیتوانم از همه چیز بگذرم وخودرا برترازدیگران بدانم هرگاه میل داشته باشم دوست میدارم وهرگاه میلم بکشد دست ازهمه چیز میشویم .

سالهای متمادی با کوششهای بی فایده وغمگین بفکر سعادت دیگران بودم وسخت به آن میپرداختم وحاضر بودم همه چیزم را فدا کنم امروز از دنیا ومردم آن چندان خوشنود نیستم واز قضاوت بیرحمانه آنها نیز ترسی ندارم افکار واعتقاد بعضی از اشخاص چندان وزن و اعتباری ندارد وقضاوت آنها برایم ابدا مهم نیست من با دردهای درونی خود دست بگریبان هستم این فقر ظاهری هیچگاه مرا نمیترساند تاروزی که سلامت باشم با کمال میل خدمتگذار کسانی هستم که به آنها عشق دارم اگر چه دیگر قوایم بمن اجازه هیچ حرکتی را ندهند تو نمیتوانی احساسات مرا درک کنی من حاکم بر افکار خودم هستم وهیچ قدرتی نمیتواند مرا وادارکند تااز اندیشه های خوددست بکشم.

گاهی از روزها به کلیسا میروم آنهم زمانی که هیچکس درآنجا نیست ومن میتوانم درخانه خالی وبدون جمعیت با خدای خود حر ف بزنم ، درموقع دعا همه میل دارند صدای خودرا بلند ترکنند تا نشان بدهندد ایمانشان قوی است ومن در سکوت مینشینم وخدارا از آسمان به زمین میاورم وبا او گرم گفتگو میشوم تو میدانی که من باچه اشتیاقی بعضی از روزها در انتظار تلفن تو مینشینم وهنگامیکه ازدوست عزیزم از فرشته نگهبانم خبری میر سد غر ق خوشحالی میشوم ، من هنوز آن اوای طوفان زایی را که هر  صبح وشب بر سرم فریاد میکشید وحتی دوش گرفتن مرا زیر سئوال میبرد فراموش نکرده ام .

امروز تنها پسرم را روی | آن لاین | میبنم که نمیدانم درکدام گوشه دنیا مشغول کنفرانس دادن است ، دلم برای نوه هایم تنگ شده ودختران مشغول کارند تا زنده بمانند کار نیروی آنهارا چند برابر میکند از نشستن کنج خانه وپوشیدن چند النگو وگردنبد وفرمان بردن از آقا آنهارا دچار بیماری میسازد مانند خود من ، وآن فرشته کوچکی که تو درتختخوابش دیدی امروز مرد بزرگی شده وتنها درمیان مشتی سنگ قلوه ها مشغول مبارزه با زندگی میباشد

من تنها یکبار مزه خوشبختی را چشیدم آنهم زنی دیوانه آنرا به آتش کشید دیگر هیچگاه نتوانستم جایگزینی برای آن پیدا کنم هرچه بود خود فریبی بود وبس ، همیشه خاری بودم که درچشم دیگران فرو میرفتم ، چرا؟ نمیدانم شاید تو دوست مهربان بفهمی چرا؟ نو آوری های من در چیدن میز غذاخوری ؟ دردکوراسیون خانه؟ درپوشیدن لباس ؟ هر چه بود غیر از دیگران بودم ومانند آن ماهی قزل الا بر خلاف جهت رودخانه شنا میکردم زخمی میشدم باز به جلو میرفتم هیچگاه تو مرا درخیل جمعیتی که نمیدانستند برای چه جمع شده اند نمیتوانستی ببینی ، من از احساسم پیروی میکردم ومیکنم . با هزارن بوسه برای تو ، نامه ام طولانی شد. ثریا .

ثریا / اسپانیا/ پنجشنبه 26/9/2013 میلادی/

هیچ نظری موجود نیست: