مسافری خسته ام ، زمین خودرا کشت وآبیاری کردم سه چهار نسل از من جلو تر ودوسه نسل جلوی من روی زمین زندگی کرده عده ای رفته اند وبسیاری مانده و به زندگی ادامه میدهند .
امروز دیگر بذر تمام شده خانه وزمین منهم گم شده ویا با خاک یکسان گردیده، بانکها آمدند وبهر های بانکی وزمینها تکه تکه شدند ویا بر باد رفتند ، حال امروز روبروی دیوار بلندی ایستاده ام ، بی هیچ سقفی ، ظاهرا باید ساکن باشم اما هنوز روی لبه صندلی کج وکوله میشوم ، بلی بیزنس بیزنس است ودراین نمایش شور انگیز دراین دنیای بیرحم ، این دولتها هستند که این دنیای مارا یا ویران میسازند ویا اگر میلشان کشید آبادکرده وبهبود میبخشند.
دیگر کسی نیست تا مانند سابق زمین را آبیاری کند ، گندم بکارد ونان بپزد کارخانه ها با سپوس وخاک اره این کاررا برای ما آسان ساخته اند همه چیز درچهار چوب یک کنترل شدید قرار دارد . بایدمردمانی را نگاه داشت که خانه ندارند برعکس آنهاییکه خانه دارند دراین سر زمینها ساکنندوبه بی خانمانها میگویند
بر گردید بخانه خود ، دزدان را وارد میکنند وخود دوباره سازنده میشوند وما....
سکوت ، سکوت ، اینجا خانه من نیست ثریا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر