شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد/ فریبنده زاد وفریبا بمیرد/
شب بود ، ستاره بود وپروین بود/گل بود وبهار بودونسرین بود
گردون میدمید زآسمان وآسمان میدید/کو را زگله های عهد دیرین بود
این اشعار از کتاب " اشک معشوق " سروده زنده یاد دکتر مهدی حمیدی شیرازی است که من افتخار شاگردی مکتب او و خواهر گرامیش را داشتم.
دریغ ودرد که عمر این گرانمایه ها سر آمد و خیلی زود به دست فراموشی سپرده شدند.
کتاب " اشک معشوق" اولین وآخرین کتابی است که از همسرم دریافت داشتم ! پشت آن با خطی خوش نوشته بود"
" تقدیم به همسرم عزیزم .... امیدوارم مورد قبولت باشد ، قربانت ،
این ارزنده ترین هدیه ای بود که آنروزها از او دریافت داشتم که ارزش آن از تمام جواهرات نیمه بدلی او بیشتر بود.
واین اشک تبدیل به قطره های خون شد.
ای پشت مرا زغم دوتا کرده /وان دهان ژرف را وا کرده
چون گرگ ضعیف قوچ سر کش را / نه کشته، نه خورده ، نه رها کرده
بنگر زمان چه دفتری بنوشت / و برگ زعمر من جدا کرده.
بیاد آن روزهای آرامش وآسایش وتماشای قوس قزح ، شبها روی بالکن خانه چشم به آسمان آبی دوختن وبه نغمات موسیقی که از رادیو پخش میشد گوش سپردن و......چقدر باو اعتماد داشتم .
روزهای جمعه قبل از طلوع آفتاب بسوی کوه رفتن وروی برگها لغزش نسیم شب را احساس کردن تماشای آبشارها که آنها نیز بر آسمان نقش قوس وقزح میکشیدند.
همه چیز تمام شد ، ماهی کوچولو سیاه آمد وهمه را به کام کوسه های آدم خوار فرستاد.و اوکه تنها پشت وتکیه گاهم بود صبحانه را با آبجو وودکا شروع میکرد وشام درهیبت چهره دکتر جکیل درکنارم مینشست با چشمانی که درحلقه مرده بودند.
آن زبان مهربان وبیان گرم وشیرین تبدیل به بک مار گزنده شد وهمه زیباییها از بین رفتند ومن بر عجز وناتوانی او افسوس میخوردم نگاهی به مادر که مبهوت مارا مینگریست میانداختم او فکر مخصوص خودرا داشت آه...بچه ها ...بچه ها دراینجا چه حالی پیدا خواهند کرد آنهارا به زیر بغل میگرفت وبه اطاق خودش میبرد من میماندم یک مرد غریب وناشناس با کلماتی رکیک وزشت.
امروز با باز کردن این کتاب وشنیدن آهنگ مرگ قو دوباره به گذشته ها سفر کردم ،
ودر سینه زخمی نشاندم از دیدن اشکهای مادری که شش فرزندش به دست دژخیمان وحاکمین عرب که هجوم به سرزمین ما آورده اند کشته شدند.آنها مانند همان ایام خاک ایرانرا تیز توبره کرده باخود خواهند بردوهمه را ازدم تیغ بی دریغ خود خواهند گذراند و....دراین سوی آبها همه به تماشا نشسته ایم ، به تماشای یک تراژدی بزرگ که به قیمت از دست رفتن همه زیباییها ی سر زمینمان تمام خواهدشد ، سرمان را باکنسرتها ودلقک بازیها گرم میکنیم ودرانتظاریم !!!!
دیگر نمیتوان از مرگ قوی زیبا نام برد باید از مرگ دسته دسته پرندگان که به تیر غیب گرفتار میشوند ، سخن گفت .
اشعار " زنده یاد مهدی حمیدی شیرازی/ ثریا. اسپانیا/ سه شنبه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر