شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۹۰

باز هم بهار

بهار آمد ، بهار آمد ، بهار خوش گذار آمد !!!!

و...در بدر در پی گلگشت دلها می گذرد

بهار راه خودرا خوب میداند  وراز فصلهارا......نیز

ومیداند که زندگی به کوره راهی ختم میشود

بهار آمد وپشت پنجره ام نشست

پرنده ها آواز میخوانند وسپس بسوی لانه هایشان

پر میکشند

پرنده دلم تو سینه ام پر میزند

امید رهایی نیست ، زندگی بهم گره خورده

آنچنان گره خورده مانند نبض ماهی به آب

بهارآمد ، اما دریغ که درپنجه ی بوته خارها

به همراه نسیم نفس نفس میزند

نسیم از خانه ما گذشت وبه راه خویش رفت

او به بهاران فکر نمیکرد

او زندگی مارا در همسایگی

که بارور شده ، باور نداشت

بهار ، با ها ی هوی پرنده ها

که از آشیانه گریخته اند

و درپیش پای شهدای کربلا وسر حسین بر نیزه

دچار تهوع شد

فریاد کشید :

آهای ..... آزادی ما  باید شکوفه دهد

ما ماهیت خودرا فریاد میکنیم

نه به کوچه علی اکبر میرویم ونه به خانه یزید

خردجال را راندیم

نارون را درباغچه کوچک خود میکاریم

میدانیم  همه میدانیم که به شکوفه خواهد نشست

بهار آمد ، بهار خوش گوار آمد

----------------------------

بهاریه ونوروز را به همه ایرانیان سراسر دنیا شاد باش میگویم

ثریا/ اسپانیا/ شنبه

هیچ نظری موجود نیست: