دوشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۹

اژدها

روزی عصای موسی اژدها شد وامروز اژدها عصای دست ماست

آنروز که ( بنیاد نیکوکاری ) برای کمک به بیماران سرطانی بناشد،

به همه خانواده ام حس نیکوکاری دست داد ودست جمعی با رنگ -

بی رنگی به آن بانوی مسن ( انگلیسی) پیوسته وبه دامنش آویختیم

گنجه هارا خالی کردیم  ورفتیم تا طرحی نو دراندازیم ! ماهها گذشت

پارتی ها ومیهمانیها ومراسم افتتاح ( بازار) شروع شد سلام به همه

گفتیم وعکسی بیادگار گرفتیم ، گلویمان خشک وازحس نیکوکاری تهی

شد بالای آن سکوی مهربانیهای دروغین مدالی بر سینه ما نصب شد

وسپس آن ساعت بزرگ نامریی با ضربه های مرموزش به صدا درآمد

» حال نوبت غولان بزرگ است ایثار را به شکل دیگری عرضه کنید«

--------------

ثریا/ از دفترچه ( پرچین )

 

هیچ نظری موجود نیست: