دوشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۹

ابلیس ، تویی

کدام نفس دمید ، از کرانه ی دوردست

که این چنین بر بازوان بی مهر شما

نیزه ها ، نا جوانمردانه رویید؟

از کدام چشمه گل آلود

آ ب نوشیدید، که چهره کریهه تان

بسان ابلیس

در سایه کوهستان ، به لیسیدن خون

پرداخت

در جاده زمان ، بانتظار ایستاده ام

بانتظار آتشی سوزنده

که هیچ اعتباری آنرا نیست

کدام غرور؟ کدام عشق ؟

سنگهای سخت صخر ها

بیشتر بما میپردازند

تا شما نا مردان

ای سینه هایتان هزار پاره

ای از روشنایی روز  وخورشید

فراری

ای سیه رویان تاریخ

که از سموم   آلودگیها خواهید مرد

--------

در غروبی تاریک

در خا نه ای را کوبیدی

وصولت بی بهای خودرا

دستمایه شادی ها نمودی

بر شانه آن ( امام ) دروغین

سر نهادی

واز دهان ( شیره ای ) پسران جوان

بوسه گرفتی

تازیانه را بر زخمهای دیرین

فرود آوردی

ابلیس تویی ، ابلیس تویی

-----------------------

ثریا

 

هیچ نظری موجود نیست: