نه بسان شما که دسته شلاق دژخیمان را میتراشید
از استخوان برادرانتان
رشته تازیانه جلادان را میبافید
از گیسوی خواهرانتان
ونگین به دست شلاق خودکامگان می نشانیا
از دندانهای پدرانتان ------------احمد شاملو
---------
واینک زنی گریان ، درانبوه غمها
عریانی خودرا پوشاند
برکه ای صاف شد
دربرایرعاشقان دلهای فاسد
با دوچشم فروبسته
به درودگفت ، زیباییهارا
خبر این بود ! ناقوس مرگ
به صدا درآمد
خاک سرخ بر روی خورشید
نشست
گناه ، راهبه شد
گل تنها درگلدان خود پوسید
اشک او خون شد
وبر تارک رنجورش پاشید
اینک آن چشمان بی فروغ
آن پیکر خسته
صلیب واژگونش را بر دوش میکشد
دروازه بان شهر درخواب گران
وپاسداران درکمینگاه مرزها
باید روی دیوار سفید نوشت :
هر خطی به رگی میرسد
وهر رگی بخون مینشیند
لب فروبندیم
مرگ را دیدی ، ندیدی
عقربه ساعت روی عدد 2 ایستاد !
--------------------------
ثریا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر