» ساعت به وقت نیمه شب بود که صدایی درگوشم زمزمه کرد:
نفس زن دیگری را گرفتند «
--------------
چهارراه سرنوشت ، از کدام سوست ؟
وحادثه ، با چه دستی سنگی بسوی ما
پرتاب خواهد کرد ؟
ما درپشت درختان چنار پنهانیم
و..کتابهای قصه راورق ورق میکنیم
گریستن ما بیهوده است
آینده ؟ کدام آینده ؟
یک روز عقیم سرد
یا یک سحرخونین ؟
زمین میلرزد
لوله سرد تفنگها بسوی پرنده نشانه میرود
زنی با قامت بلند در کفن سیاه
روی سکوی مرگ ایستاده
افق رنگ خون است
و...صدای باران درمرداب مرگ
آ هسته آهسته می چکد
عطر زلال » فم «
بر سینه آن زن
با خط زرینی مینویسد
این لاله زرین یک ستاره خواهد شد
----------------------------
مرگ یک زن درهر حالتی چندان خوش آیند نیست / ثریا .
اول دسامبر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر