جمعه، خرداد ۱۶، ۱۳۹۹

پیامی دیگر !

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
پیام برای اردشیر زاهدی ...
 دریغم آمد حتی نام خان را  واقارا به دنبالت بگذارم درازای چقئر سر پیری خودترا فروخته ای  حال یک پا بدتراز بی بی سکینه وآن جمع کثافت  هم بجان خاندان پهلوی افتاده ای وهم ترامپ را میشویی وروی طناب پهن میکنی   ؟ من طرفداری ازا و نمیکنم اما این اهانت بیشتر برازنده آدمهایی است که دسشان از همه جا کوتاه است وبه دشانم دادن میپردازند من نمیدانم آن سایت لعنتی را چه کسی برایت باز کرده وایا خودت مینویسی ویا برایت مینویسند گاهی هم گفته هایت را پس میگری ویا میگویی من نگفتم .
امریکا درگذشته ارباب تو بود درجوار همان مردان امریکایی تو با زنان  آنها وسنارگان سینما وفاحشه ای دست بالا عشقببازی میکردی گند وکثاتی که در وزارت امور خارجه ایران ببار آورده بود ی دهان به دهان میگشت وشاهنشان فقید بتو اعتماد کرده بود . خوب هرچه باشد تو پسر  یک سربازی  نه بیشتر  هر چه باشد خود فروشی نه بیشتر هرکس بتو بیشتر بدهد خودت راباوعرضه میکنی درجوانی هم کارت همین بود دهانم را میبندم اما داستانها دارم . داستنها از زنانیرا که به حرمت میبردی ویا دراختیار دیگران میگذاشتی ویا آنهار امیکتشی .( درآن زمان  ما با سالار بختیار رفت وامد داشتیم وبرایمان میگفت او ایرانرا ترک کرد برای همیشه )
حالم را بهم زدی  درباره رضا پهلوی  فحاشی کردی بعد گفتی من نبودم دم من بود حال نشسته ای به ترامپ بد میگویی واورا مزلف مینامی  لابد فردا خواهی گفت من ؟ من نبودم من نگفتم  اگر کسی  هر کسی درهر مقامی  درباره تو چیزی بنویسد وتو نگفته باشی جرم است  .
سالهای فرح 
پهلوی را بدنام کردی که با تو دم خور  بوده وتو اورا به شاه معرفی کردی وخیلی از چیزهایی که بعدها معلو م شد دروغ بود وحال رفته  ای از فرط پیرر وعلیلی روی صندلی چرخدار با ان سرطانی  که واهمه دارد ترا ببرد چرند میگویی یا عقل خودترا بکلی از دست داده ای ویا خودت را دربست فروخته ای تا برایت واز قولت بنویسند درهر دوحال تو یک خیانتکاری وبس .
نوشته امزوز تو حالم را بهم زد بالا آوردم  ودیدم بیچاره محمد رضا شاه پهلوی چقدر تنها بوده است   همهرا از اودور ساختی وخودت نیز مشغول توطئه بودی  برایت دیراست که سر وری ورهبری ایرانرا در دست بگیری این ارزو را بگور خواهی برد . آه خیلی چیزها هست اما باید دردلم بماند /
پایان 
 جمعه پنج ژوئن 2020 میلادی اسپانیا / ثیا .

کوری درکویر

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 
--------------------------------
تو از کرانه خورشید میرسی ایدوست -
پیام دوستی ات در نگاه روشن توست 
بیا بسوی درختان نماز بگذاریم 
که  آرزوی  سحرگاهان دیدن توست ......{ نادر نادر پور  زنده نام }

با داغ کدام  دردانه ای در این بی داد سرا باید گریست  کسی دیگر به نای چوپان  گوش فرا نمیدهد 
بسوی کدام قبل باید نماز گذارد ؟  ایا مسیح پاکیزه  دل همه نای خوشنواز خودرا از دلها برده است ؟
همه هستی ما جوانی ما بود که به یغما رفت وهمه هستی تو جوانی توست که در بیدادگاهها  از دست میرود /
در پشت این شب تاریک  که گل میخهای ان بر سینه ام فرو میروند  تنها دل به استانه ان پاک سرشت سپرده ام  تنها اسمان اینجا پر شده از نام او  وخاکی که برایمان معجزه آورده است .

در انتظار طنین گامهای تو شب را به صبح وروز را به شب میرسانم   تنهای صدای خوشی که در جانم مینشیند  در سکوت وبیرحمی این جهان  صدای روشن وصاف توست  وریختن برگهای زرد شده  که ازتنه مادر جدا میوشند تو نیز از تنه من جدا شدی 
امابر زمین نیفتادی .

ای همشیه مغزور وسر فراز  خوب میدانستی که ازکدام تباری 
اکنون  این نسبتها بهم ریخته ومخلوط  درآتشی ئر تلاش  آن است که شمعی را روشن کند زیر چلچراغهای مردان پا انداز وفاحشه خانه های ایمان /

تنها زمانی  زمین پرنشاط میشود که به ولادت تو نزدیک میگردد.
خوش آندم گذار  تو هرچند کوته بر  آسمان زندگی من  وخوشا  گشودن دلت را با طنین صدای گرفته   وخوشا طلوع تو در صبح اولین روز زندگیم .
تو همزمان گلهای همیشه بهاری  که درسپیده د م  از نسیم  کلامی  گشوده دراین برگ بیدار میشود .
تو همان زبان علمی وهمان گفتار  درست زبان مادر .

بخوان این دردنامه هارا که روزی سر انجام بر نارک سر تو خواهند نشست 
دروغ بزرگی بر سر زمین ما هجوم آورد وهر روز بزرگتر شد تا جایی که مادر را  نیز درخود مانند یک  تکه ذعال سوزانید .
حال تنها خودمرا دارم بی دروغ خالی از ریا و خاموش در اینسوی زمان وچشم به ان سر زمین سوخته وویرانشده زیر دست فواحش نو رسیده وقوادان قانون نوشته . 
پایان 
ثریا ایرانمشن / اسپانیا / 05/06/20202  میلادی  برابر با 16 خردادماه 1399 خورشیدی . 


پنجشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۹۹

پیام بیشرمانه رهبر !

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا -
-------------------------------
واقعا خیلی باید رو داشت وبیشرم بود که در خلوت نشست وچرندیاتی را به خورد یک ملت داد خوشبختانه دیگر زمان عصر هجر نیست ومردم روشن شده اند بدرا ازخوب تشخیص میدهند اگر چه دستشان به  جایی بند نیست ومحکومند که زیر تازیانه  مجریاین بی قانونی جان بسپارند اما تا دم مرگ فریاد میزنند که " ما میدانیم " .

پیام ایشان البته بیجواب نماند وفائزه خانم همشهری وهم ولایتی ما جوابی درخور ایشان داد اما این تنها جواب نیست ملت ایران را نباید خر ویا مانند خودشان گاو به حساب آورد از کجا معلوم که این اراذلی که امروز در امریکا دارند هو چی باز ی درمیاورند همانهایی نباشند که خریداری شده اند انهم با کمک جناب سروژ وحزب لعنتی دموکراتهای نوه ونتیجه آن عجوزه پیر انگلیون ؟!

مردی خلافکار  معیوب المغز وقاچاقچی دستگیر شده کار پلیس ابد اخوب نبوده اورا به زیر فشار برده اما نه تا این حد که تو بنشینی واین اراچیف را پشت سرهم کنی انهم با آن  کاغذ لعنتی وکثیفی که دردستهایت داردی. حالمرا بهم زدی .

بیچاره دونالد ترامپ او  هم مثل من بد شانس است مانند شاه شانس واقبالی برای پیشرفت ملت امریکا ندارد باید جنایتکار باشد مانند رفقای پیشین وجاسوسان حرفه ای وغیره درصلاحیت من نیست در باره مملکت دیگری حرف بزنم اما شنیدن این پیام مرا ودار کرد که دست از همه چیز بشویم  وبنویسم که اهای مردم شریف ایران ملت فریب خورده  خواب بس است بیدار شوید . 
 با چه وقا حتی  ونشسته از کشتن مردم حرف میزند  وفراموش کرده همان ابانماه چگونه دستور آتش به اختیار داد وچند صد تن جوان بیگناهرا که تنها ارزویشان ازادی بود بخاک وخون کشاند ! بقیه اش بماند همه دستهای او واربابانش وآن جغد پیر که عکس اورا درکنار ش گذاشته همه وهمه دستهایشان تا زیر بغل به خون ملتی نجیب وفریب خورده الوده است امروز  هم با فروش وتکه تکه کردن سر زمین واتش زدن به همه چیز عقده های فرو خورده خودرا تسکین میبخشند تریاک ومواد مخدر سایر وسایل عیش ونوش دیگر کار برد ندارد . مرگ ونفرین بر شما باد .وکمونیستهای اطرافتان اهم از تک فروشان ویا دولتیان ویا سر زمینها و...سر انجام قاچاقچیان . پایان 
چهارم ماه ژوئن 2020 میلادی / اسپانیا  ثریا ایرانمنش 

چهارشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۹

دزد همیشه گرسنه نیست /

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !.
-----------------------------------
دیدم بخواب  خوش که بدستم پیاله بود 
تعبیر رفت  وکار به دولت حواله بود 

چهل سال رنج وغصه کشیدیم وعاقلت 
 تدبیر ما به دست  شراب دوساله بود .......حافظ شیرازی -

هوا داران فلسفه  واندیشه  " تکرار تاریخ"  را از زمان بابلیان تا دوران روسیه کمونیستی  که با چاپ کتاب  ( روسیه واروپا) نوشته ( دانیلو وسکی ) راه راه برای  رهرواان  اروپایی وصد البته روسی گشودند  وهمه به ان کتاب  که ظاهرا امور تاریخ وراز ورمزها  درمیانش نهفته است  بسنده میکنند /
 امروز همه اکثرا هر اتفاقی را  تاریخی  وتکرار تاریخ میپندارند  حرکت زمین  وتحولات جوی  حتی دستکاری در فصلهارا نیز باز به تاریخ وگذشته ها نسبت میدهند  در قدیم با شگفتن وپژ مردن گلها  زمانرا حدس میزدند وپنج هزار سال  مردم را فریب دادند که  اهرام سه گانه مصر کار دست بشر نیست بلکه ارواحی فرا زمینی انهارا ساخته اند درحالیکه تنها هوسهای بزرگ امپراطوران وملکه های آن زمان بود که آن سنگهای سنگینرا  با قایقهای چوبی  جا بجا میکردند  وتنها پروردگار میداند که چند صد هزار نفر انسان بیگناه در زیر این سنگها جان دادند  تنها امروز ما با حسرت به زیبایها ی درونش  وبیررون ان مینگریم ودرذهنمان خاطره میافرینم هر چند درونش امروز خالیست  وهرچه بود ه یا درموزه ها ویا درخانه های بزرگ جای گرفته است .

حال امروز حرکت جامعه خودمانرا به چشم میبینم چیزی عوض نشده  زمان ومکان وآدمها تغییر یافته هر جامعه ای برای خرکت خود قانونی دارد  واین قانون نیز به فرد فرد انسانها متعلق است  وهم آهنگی وهم گونه گی انها  اما متاسفانه امروز جامعه ها  صد هزار تکه شده است  وفور شهرهای حرامزاده وساخته شده وموقتی وفرزندان خواسته وناخواسته  ما را وادار میکند که باز به ( تکرار تاریخ  برگردیم ! 
نه ! از نطر این حقیر ناچیز ونادا ن تاریخ هیچگاه تکرار نمیشود . چند ملکه کلئو پاترا روی زمین ظهور یافتند ؟  تاریخ تنها توانست علم وفلفسه وشعور بشر را تکه تکه کند وبفروش برساند آنهم به دلخواه خود وچسپانیدن تکه های دیگران مانند یک وصله ناجور به تمدنهای های قدیمی وقومی وقبیله ای
 نویسنده آن کتاب جناب  دانیلو وسکی  عقیده دارد که  فرهنگ اروپایی مانند فرهنگ مصری /
 . چینی / آسوری / بابلی / هندو  / ایرانی  / یهود ویونانی . رومی وعربی  نیست  اکثر فرهنگها رو به انحطاط گذارند واز بین رفتند امروز کسی نه بابل را میشناسد ونه قوم سومره را همه چیز تغییر شکل داد واستعمار نهفته وپنهانی از بیخبردی وبیشعوری  ونادانی مردم استفاده کرد بمیل خود فرهنگهایی را عرضه نمود که خوب در متن جامعه جای نیافتند یک ایرانی هیچگاه امریکایی نخواهد شد  ویک مکزیکی هیچگاه سوددی نمیشود .
درفرهنگ اسپانیایی ضرب المثلهای زیادی است مثلا کسی که زیاد ازحد توقع داشته باشد باو میگویند " به دنبال یک گربه سه پا میگردی ؟ در زبان انگللیسی این معنا نمیدهد  وطرف به دنبال گربه میگردد.

امروز  با هجوم تکنو لوژی پیشرفته تنها تاریک بینی وشعور مردم رو به انحطاط رفته است  واین ویرانی تمدنهارا به دنبال دارد  فرهنگیان دیگر اعتباری ندارند ونویسندگان در چنبر نوشته های بی ثمر وبی سر وته خود گرفتارند  شاعری دیگر نمیتواند از خال لب یار بگوید یا می که درسبو کنار رود اب گذارده تا خنک شود حرفی بیمان آورد همه خواهند خندید  .

بنا براین تاریک اندیشان از این بازار بلبشو استفاده کرده واراجیف خودرا در لفافه های براق  بسته بندی کرده مانند یک شکلات خوشمزه به حلقوم مردم نادان میفرستند که گاهی این تحفه  آن فرد بیچاره را دچار خفگی میکند .

فرهنگ ما ایرانیان نا تمام باقی ماند  وبرای همین هم رو به زوال رفت ما نمیتوانیم تنها به چند مقبره ویا چند ستون بخود ببالیم که فرهنگی غنی   داشتیم  ما همه بیسواد بودیم وبیسوادی بیشعوری وسپس راه خرافاترا باز میکند  ما امروز مانند طفلان کور حرکت میکنیم دستمان دردستهای دیگران است  تمدن هیچگاه نمیمیرد باید آنرا نگاه داشت وما آنرا رها ساختیم  طبیعی است که اگر تمدنی  از بین برود جایش  مزخرفات گرفته  واحیانا سیر قهقهرایی را  طی میکند 
در تمدن اعراب  مجسمه سازی  دستخوش رکود شد وآنرا گناه شمردند درحالیکه در مذهب ودیانت مسیحی یک نوع کالبد شکافی ورستاخیز بود که شکل گرفت هر چند مدتها  زماین طول کشید تا  خرافات از بین برود اما  با زتوانست بعنوان یک هنر در جامعه جای خودرا باز نماید .

دراینجا من میل ندارم معلم باشم ودرسی را عنوان کنم تنها  امروز کتابی را یافتم وعنوانی را در کنار آن جای دادم وکتاب  کوچک حافظ خوش لهجه وشیرین بیانرا داشتم که امروز سن او به نود سال میرسد ودردستهای مادرم زیرو رو میشد ودراین سر زمین درمیان دستهای یک بانوی اهل اقلیت تکه پاره شد واوراق را  ازمیان بر کندند   وامروز که کتاب را باز کردم تا اشعاری را زیب این نوشتار بکنم سخت دلم گرفت ودید م دزد دزد است با تمدن کاری ندارد با گرسنگی هم کاری ندارد این فطرت اوست واین نوعی جنایت به حساب میاید که اوراق کتابی را از میان برکنند بی آنکه بدانند که صاحب این کتاب تا چه حد عاشق  وشیفه آن است .
تمدن آنها نیز از میان رفت برای خودقومی تشکیل دادند  با خطی  جدا و پیامبری جدا ورهبری جدا  قرنها اواره کشورها بودند حال تازه یک سر زمینی را یافته اند ومیل دارندآنرا بزرگتر کنند مهم نیست اگر پاهایشان را به مرز کشوری ماند سر زمین من بگذارند وجنگلهارابسوانندهمچانکه قوم یهود آهسته اهسته فلسطین را خالی کرد  .
 اینهایی که امروز بر سر زمین من حاکمند  بیگانه اند  نژادی ندارند تمدنی ندارند مشتی  ولگرد وبیابان گرد وجیره خور وعمله استعمارند برایشان سر زمین وتمدن معنا ومفهومی ندارد  برایشان خرید وفروش جنگلها وابهای زیر زمینی ودریاها وجزایر  مهم نیست پولی میخواهند تا جبران مافات کنند وجای امپراطوران مصری را بگیرند . ث
من این حروف  نوشتم  چنان که غیر نداند 
تو هم ز روی کرامت  بخوان چنان که تو دانی 
-----
چه نقشها  که بر انگیختم و سود نداشت 
فسون ما بر او گشته است افسانه 
پایان 
ثریا ایرانمنش / اسپانیا /03/06/2020 میلادی برابر با 14 خردادماه 1399 خورشیدی >>>!

سه‌شنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۹۹

اندوه

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
----------------------------------
اندوه تو شد وارد کاشانه ام امشب 
میهمان عزیز آمده درخانه ام امشب 

 از من بگریزید که می خورده ام امروز 
 با من منشینید که دیوانه ام امشب

در این بیابان تاریخ که راه میروم  فراخی وگشادی ان مرا اندوهگین میکند  میل دارم بگریزم  گویی پاهای سنگینی در پشت اطافم راه میروند  شبهارا به سختی میگذرانم .
بکسی مربوط نیست همه  زندگیهایشان به نحو اسرار آمیزی به هم ریخته  اما من وسایه ام باهم هنوز همراهیم ..

خوابهایم پریشان ومیل دارم بیدار بمانم شاید میترسم  باز خوابی سهمگین ببینم  چه شد ؟ جه اتفاقی افتاد ؟  
به پشت سرم مینگرم سایه های امنیت بود وارامش وهیجکس غیر از یک باد  صورت مرا نوازش نمیداد 
میلی نداشتم بنویسم خسته بودم پر خسته ام  چهار ماه وچند روز است که تنها دنیارا از پشت شیشه های نشسته وغبار آلود مینگرم دنیایی نیست هرچه  هست بازار است  خاطرم پریشان واشفته  واز خود میپرسم که اگر شیطان بمن نزدیک شود فورا خودرا باو میفروشم درازای برگشت به دوران سی سالگی  اما شیطان هم وجود خارجی ندارد  هر چه هست دروجود خود ماست هیچ نیرویی نیست غیر از نیروی طبیعت  که مشغول کار خودش میباشد ودستهای بی حرمت وکثیف  آنرا آلوده میسازند.  
.
هر شب بانگ سنگین قدمهایی را میشنوم که در پشت در اطاق می ایستد  واحساس میکنم میل دارد که قفل را باز کند وبه درون بخزد  وسپس باز گامهای سنگین او در فضای گم میشوند /
صبح جشمان من در تکاپوی  وشناسایی اوست  نه هیچکس نیست تنها خیال بود که درراهروی های تاریک پیجیده وماه در عقرب افناده است .

کسی با من همراه هست دراطاقم  من اورااحساس میکنم  پاهایش را در زیر ملاففه ام ودستهایش را که بر شانه ام میگذارد ناگهان از جا میپرم  چراغ را روشن میکنم /. نه کسی نیست  حتی سایه درختی هم نیست  اما من اشارتهای اورا با تمام وحودم احساس میکنم .

البرز دارد میسوزد  دیگر نمیتوان آتش سرخ  صبحگاهانرا در فراسوی آن دید جنگلها دستخوش آتش شده اند  دیگر دیاری نیست  دراین صبح غم آلود  کهنسالی  بی آنکه افقی در جلوی چشمانم باشد  چشم به دامنه اـن کوه بلند دارم   وسپس اشکی که بی اختیار از چشمانم میریزد  نه باران نیست رطوبت هواهم نیست اشک شور خودم میباشد  میل ندارم بیگانه دراین دیوانه خانه زنده بگور شوم  هر چه باشد هر جا باشد جایگاه عاشقان می ومطرب ورقص .اوازا ومجمسه مریم یا عیسی مسیح / اشک من کهن سال است  وعشقی کهن درسینه دارم  دستی نیست تا اشکهایم را بزداید  وآن خورشید همیشه درپشت ابرهای سیاه ودود الود درمیان دزدان وآدمکشان پنهان شد  .
کجایید ای خردمندان  دیگر فرصتی باقی نمانده  میان زمان ورفتن  وایا این بود تقدیر ما  یا من ؟ 
فریا دحسرت گریستن وخئدیدن به زور .
دیگر  مرا با تاریخ کاری نسیت همیشه تاریخ را عوضی در پایین نوشته هامی میگذارم چون زمانم ازدست رفته است .
مرا با گردش ایادم کاری ینست  ودیگر میل ندارم به نبردی ادامه دهم که پایانش نا معلوم است  تنها گوش به صدایی اشنا میدهم بی آنکه امیدی باو بسته باشم یا به دیگری . 

مرگ یایان کبو.تر نیست 
 مرگ وارونه  یک زنجره نیست 
مرگ در ذهن  اقاقیا جاریست 
مرگ در آب وهوای  خوش اندیشه نشیمن دارد 
مرگ  در ذات  شب دهکده  از صبح سخن میگوید 
مر گ با خوشه انگور  می آید به دهان 
مر گ در حنجره  سرخ گلو  میخواند 
مرگ مسئول  قشنگی  پر  شاپرک است
مرگ گاهی ریحان میچیند  
مرگ گاهی ودکا مینوشد 
گاه در سایه نشسته است و به ما  مینگرد ....سهراب سپهری 
پایان 
ثریا ایرانمنش / 02/06/2020 میلادی برابر با 13 خردادماه 1399 خورشیدی !- اسپانیا

دوشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۹۹

بر که باید گریست ؟

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 
00000000000000000000000
این روزها نه بر مرده بلکه بر زنده ها باید گریست .
نشستن  سر دسته دزدان بر صندلی  که قرنها قبل جایگاه مردان بزرگی بود امروز عرق شرم بر پیشانی هر ایرانی واقعی مینشاند مردیکه سر دسته راهزنان وآدمکشان ودزدان  این زمان است حتما اورا میشناسید  صفحه ام لکه بر میدارد که نام کثیف آنها روی ان بنویسم .
تنها قله پر افتخار دماوند نیز بفروش رفت وزیر آنرا تونل  میزنند وجنگلهارا به دست اتش سپرده اند  اژدهای زرد  سیری ناپذیر است .وسر ما با مرگ دخترک سیزده ساله  ونمایش طولانی وتمام نشدنی " فرندز" گرم است !

از آسمان نیز  نمیتوان امید   بهبودی داشت اسمان هم  تاریک است  او نیز بر دشمنان میگرید  دیگر نمیتوان روز هارا  به شب گذراند بی انکه اشکی درون چشمانت ننشیند  روز را به جرم  دلیل زیستن نیز یک فریب بزرگ است  همه جا لوله آتشین مغز وپیکر ترا نشانه گرفته است .
دیگر لازم نیز از جوغه اعدامها بترسیم درخانه نیز میشود مارا تیر باران کنند درخانه نیز امنیت نداریم .
میدان های تیر نامشا ن به میدان خورشید وروز تبدیل شده  در جویبارها  بجای اب زلال پیشین خون روان است . 
فرشتگان هولیوودی وستارگان پیشین به خرید وفروش نوزدان مشغولند برای فروش به  اربابان که  نوشیدن خون  آن بیگناهان تازه پای بر عرضه این جهان هستی  گذارده  را بالا بکشند   تا عمر جاودان بیابند  دیگر نمیتوان عکس آنهارا به دیوار  کوبید وبیاد بازیهای درخشانشان آنهارا ستایش کرد .

  فرشته عدالت سر نگون شده ومجسمه ازادی مجددا پایش در زنجیر بیخردی قفل شد .
حال درانتظار انیم که این چشمانی که گذشته هارا دید واینده را نیز میبیند با دستمالی ببندند  در واپسین نگاهی که به آسمان تیره میاندازد.
 .
 چه اصراری داریم که پرده هارا بالا ببریم وپنجره هارا باز کنیم  هوا مسموم است  وخورشید تبدیل به یک تپانجه سرخ رنگ شده است که ترا هدف میگیرد  همه   تنها ییم وتکیه به دیوار  تنهایی خویش داده ایم .
فرمان . فرمان آتش است وبس .
روزهایمان و شبها  روی نیمکتهای کهنه وفرسوده تاریخ میگذرد  وچه خوشبینانه میل داریم که از میان دود وآتش بگذریم در  حالیکه دود دیگر واتشی دیگر درانتظارما است .
همه درانتظا رکیفر بیگناهی خویشیم .

هر هفته صبح های دوشنبه پرویز خان صیاد تنها با چند دقیقه روی یک صفحه میاید وگفتنی هارا میگوید چشمان ما غرق اشک میشود او میرود تا هفته دیگر خبر ی تازه برایمان بیاورد   وما ؟ همه دور از هم  وباهم  روبروی یکدیگر قرار میگیریم بی آنکه بتوانیم دست یکدیگر بفشاریم  همه آیینه شده  وتصویردرون آیینه خودما را نشان میدهد .
 چه بسا فردا خورشیدرا نیز به مسلخ گاه بکشانند وتیر بارانش کنند ماه را نیز ویران سازند  وبرایمان ماهی مصنوعی با نورهای درخشان مصنوعی وخورشیدی مصنوعی  با تیغه های بران وتیز بنمایش بگذارند باید بپزیریم آنها ارباب هستند وپادوهایشان مارا میپایند که مبادا  گامی بیشتر برندار یم واز آن خطوطی که برایمان کشیده اند پایمانرا  بیرون. بگذاریم .

ستارگان در آسمان نیز تیرباران شده اند به همانگونه که ستارگان جاندار ما درروی زمین به تیر غیب گرفتار شدند .
امشب بیاد  خاطره های مرده  باید شمعی روشن کنم وبرای زنده ها اشک بریزم  هنوز چشم گریه من لبریز اب است ..ث
پایان 
 ثریا یرانمنش / اسپانیا / اول ژوءن 2020 مللادی برابر با 11 خردا ماه 1399 خورشیدی .....+1