مرثیه این برای پاکو .
شعبده بازان با کلاههای مخملینشان . هنوز زنده اند. پاکو
آنها جای پایشان ژرفتر از شاد ی های تو ست .پاکو
تو دربرای تندر حوادث ایستادی. خانه همه را روشن ساختی
وسپس جان دادی . پاکو
تو در شعله خود سوختی وساختی وسوختن وساختن را
بما یاد دادی . پاکو
تو تن به بردگی ندادی وبرده فروشانرا به سخره گرفتی
واین چنین بود زیبایی روح تو .پاکو
بر بوته خار نشستن وخونین شدن وگذشتن تا غایت حیرت
وپریدن . پاکو
فردا خاک ترا بکام خویش میبرد ، پاکو
وروزبعد گلی از آنجا خواهد رویید که من وتو هردو آنرا میشناسم
پاکو،
تارهای گیتارت بی کوک میمانند وباد آهنگهارا به یغما میبرد .پاکو
تو با آهنگ بزرگ شدی وبا آهنگ بدرقه میشوی وبا آهنگ بخاک میروی
تصویری از گونه های افتاتده تو درآبگینه فردا قرار خواهد گرفت .
پاکو
مقصد نا پیدا وزیر صده ها هزار حباب ا شک وباران وریشخند
مخمل نشینان .
زیباترین تماشاست رفتنت به دیار باقی . پاکو
ثریا ایرانمنش / اسپانیا/ 28 فوریه دوهزاو چهارده میلاد ی /روز آندا لوسیا .