چهارشنبه، آذر ۲۲، ۱۴۰۲

جنایات حماس


 ثریا ایرانمنش ، لب پر چین ، اسپانیا ، 


همه عمرم از نام فلسطین وفلسطینی بیزار بودم  همه عمرم آنها در نظرم تنها آدمکش بودند  حال پرده ها کنار رفته اما چپ  بین‌الملل نمیگذارد   آنها رسانه ای شوند ،

 این نامردان این حیوانات جلوی چشم کودکان سر پدر ومادر  ها را  میبریرند وانها را تکه تکه می‌کردند به زنان تجاوز می‌کردند انهم با ادوات وحشتناک  که بهترین آنها بطری های  خالی بود .‌جلوی چشم  پدر ومادر ها فرزندان را میکشتند حتی به زن حامله چاقو زدند تا بچه  به دنیا نیامده  تکه تکه شده آنها شبانه به چند خانه  کپری   در نزدیکی اسراییل حمله کردند  بیشرف ها با صورتهای بسته وچشمان خونین آنها خون میخواستند  ورهبرشان  باج بده آنها با چادر شب پیچازی در  خیمه داشت خاویار میخورد ولبخند میزد ،‌

نه هیچکس  جرئت رسانه ای کردن این کثافات را ند آرد  مرگ ونفرت بر حماس    وشیاطین خونخوار آن  .وحال پرچم  فلسطین را در دست  بگیرید ودور باسن خود بچرخانید شاید  از آن تجاوزات نصیب شما هم شد . اهای حقوق بشر  ،‌اهای زنانی که کمیته تشکیل دادید برای حمایت زنان جهان تنها به جواهرات خود و رفیق های شبانه تان بسنده  کرده اید خودرا به ندیدن زده  اهای حقوق بی بشری ،       آنچه البته بجایی نرسد فریاد آست .

مرگ ونفرت  بر سازمان تروریستی مجاهدین وحماس که دست هر دو درون یک‌ کاسه است ملت ایران هم دور خود یواشکی برقصد آند عمود بر خیمه  با آن صورت سرخ و هیکل تناور  در انتظارکباب و شراب وتریاکش در میان خیمه نشسته ‌نوکرانش  به پوزه بند در حالیکه  یک  برگ چند میلیونی بر پیشانی آنها چسپیده  کثافات اورا به چشم میکشند ،‌مرگ بر شما ،‌انسانیت کجا رفت ؟!      گفتنی زیاد وقت کم من بدون اجازه ، پایان 13/12/2023  میلادی 

سه‌شنبه، آذر ۲۱، ۱۴۰۲

فرح پهلوی

ثریا ایرانمنش  . لب پر چین ،‌اسپانی

متاسفم عکسی از تو‌ند اشتم تا زینت بخش این نوشتار نا چیز بکنم ، زمانی که دیدم هفت هزار نفر زیر پایت بلند شدند  دانستم که لیاقت همه گونه بزرگی را داشته و دآری ،

من و تو در یک سال به دنیا آمدیم  اما در دو ماه  مختلف تو ترازو را زینت بخش سینه ات کردی نماد  مهر ماه  را ومن شیر بی یال وکوپال پیر را که تنها خوابیده غرش  می‌کرد .

هردو سر نوشتی مشابه داشتیم  با این تفاوت  که مادر تو زنی دانا وشایسته   بود در خانه برادر نشست و چرخ خیاطی را جلوی خود گذاشت تا ترا  با اوج آرزوهایت برساند ،.

اما مادر من دنبال صاحب میگشت ورفت یک صاحب پیدا کرد که مرا  تا قعر چاه ویل کشاند ،

امروز نام تو بر آسمان نوشته  اما نام من در ته زباله دانی شهر به همراه خونی که از دست میدهم گم شده است ،

هر دو‌چهار فرزند داریم    فرق است بین گلها ، فرق است بین انسان  فرق است بین سبزه و، گلستان 

مقایسه کردن خودم با تو  مساویست  با خار مغیلان در کنار گلسرخی که در گلستان  باز شد  همسر من خیلی میل داشت  ادای همسر ترا  در بیاورد  اما میان ماه  ما تا ماه گردون زمین تا آسمان بود همسر من یک شهرستانی نو‌کیسه که تنها زبان کارگری آلمانی ها را  میدانست  انهم چون  چند سالی در معدن آنها کار کرده بود  وبچه تاجر  همسر تو  مردی تحصیل کرده  با تمام خصوصیات یک انسان کامل وارباب  سرزمین من بود من اورا میپرستیدم .

گاهی بتو حسادت میکردم سپس نگاهی به قد وقواره لاغر استخوانی خود میانداختم  وبا ماهیچه های قوی تو وقد بلند تو وان هیکل بی نقص تو‌،‌ مشت محکمی بر دهانم میکوبیدم،

یکی از بستگان همسرم با پسر یکی از اقوام تو ازدواج کرده بود ، داستان‌های عجیب و غریبی برای ما نقل می‌کرد گویا قبل اورا کاندیدای   برای همسری شاه جوان کرده بودند اما چون  ایل ‌تبارش به قاجار میرفت  شاه منصرف شد ،

تو زیبا بود ی سلامتی در رووح‌وچشمان تو رخنه  کرده ومیدرخشیدی  مادرم سخت بتو بد بین بود ،برای من دیگر مهم نبود  من یک راه لبریز  از سنگلاخ را طبیعت جلویم گذاشته بودومیبایست بحکم اجبار انرا طی کنم ولی کردم  امروز کسی برای من تولدی نمیگیرد   اصلا وجود ندارم  با هر حرکت  مقداری خون باید به طبیعت پس بدهم ، در کنج یک اطاق کوچک در یک خانه چهلو‌پنج‌متری در میان کتاب‌هایم وصفحات موسیقی  وفیلم هایم نشسته ام تا در باز  شود وقبضرا بگیرم ،

تو واقعا قابل ستایشی من پوزشم را همین امروز تقدیم می‌کنم   نامت را بر یک ستاره در آسمان گذاشته اند  خوشا به حال اغنیا ،پایدار بمانی بانوی واقعی ایران زمین ، واز اینکنه تا به امروز به شاه ما وسر زمین  ما وفادار بودی سپاس بی دریغ خودرا تقدیم تو‌میکنم ،‌

تولدت مبارک . ثریا 

سه‌شنبه، آذر ۱۴، ۱۴۰۲

خانه اموات


ثریا ایرانمنش . لب پرچین . اسپانیا 

خیال دارم بعد از سال نوی مسیحی به  خانه امواتر  بروم ودر آنجا  تا موقع رفتن ساکن شوم 

‌انقدر طول نمیکشد  « کودکا »  را برای همان روزهای   ما ساختند  کمک های من وخانواده ام به آنجا روشن است  بنا براین آنجا تختی برایم آماده هست   تختی که قبلا کس دیگری روی آن نفس میکشید  تنها ملافه های  خود را میبرم حد اقل کسی لیوانی آب به دستم میدهم وسوپی هر چند بی مزه به حلقومم فرو می‌کند ،

تمام شب درد داشتم دور اطاق  راه میرفتم ،تشنه بودم ، اما کسی نبود ،‌نه  هیچکس نبود  چهار درخت تناور و ریشه دار وپر برگ  آسوده در خواب بودند ومن فریادم را در گلویم پنهان میکردم   .صبح زود خودم را به زیر دوش رساندم  قدرت نداشتم حتی سرم را شامپو بزنم خوب آب کمی از کثافات را میشویم ،

کاری ابدا به دنیای خارج  ندارم تنها به شاه میاندیشم آهسته وارد اطاق مرگ ش د جراحان ظاهرا روی او کار کردند اما در واقع اورا کشتند  چه آرام وچه بیصدا کفتارش هنوز زنده است وهنوز به کنسرت  می رود ؟

بهترین فکری که کردم باید با بچه‌ها حرفبزنم وسپس بپرسم آیا اطاقی  خالی برای من دارند ؟   خوب پس از مدتی با دسته کل و تاج گل مرا بدرقه کوره آدم سوزی می‌کنند ، ما آنقدر ثروتمند نیستیم که گوری از خود داشتهه باشیم مارا به دست کوره ها آتش می‌دهند سپس خاکستر را بیخودمان تحویل می‌دهند  خوب با آن خاکستر چه خواهی کرد درون توالت سیفون راه هم دبکش .

درد دارم دهان خشک است بسختی کمی املت  قارچ درست کرد بی مزه  زهر مارهرهایش کردم ایستادن برایم سخت است نشستن دردناک .باید پرواز کنم .

آخر همه ما همین است ، مشتی خاک یارخاکستر ، از خاک بر آمدیم بر خاک خواهیم شد ،

تا بعد .از تعطیلات  بی مزه کریسمس ویلدای بزرگ ما ،‌،

پایان 5/12/2023 میلادی! 

 

شنبه، آذر ۱۱، ۱۴۰۲

صدف زیبا


 ثریا ایرانمنش ، لب پرچین ،‌اسپانیا 

باز شمعی دیگر باید افروخت  روز عجیبی است در یکسو  کشتار ها ادامه دارد  برای تصرف زمین‌ها ودر یکسو  مردم به سوگ  نشسته اندامروز  روز تولد ماریا کالاس  سوپرانو بی نظیر جهان است واگر زنده بود یکصد ساله می‌شد  او بقول موسیقدانان در صدایش سه اوکتاو بالاتر ودو اکتاو در زیر  داشت بینظیر بود یگانه بود،

و….ناگهان اخبار اعلام کرد که کونچا ولاسکو  هنر پیشه تاتر وسینما وتلویزیون در سن  هشتاد وچهار سالگی از جهان رفت مردم اسپانیا جنگهارا فراموش کردند  وبه دنبال کونچا رفتند  فردا اورا در شهر زادگاهش وایادو‌لید بخاک میسپارند تمیز وپاک زیست و  پاکیزه از  جهان رفت   واین سومین خبری بود که امروز شنیدم .

 تمام افکار م دوران سر زمین واین بازی موش وگربه میچرخد که  عرفات قاتل به رییس جمهور امریکا گفت  امریکا مال تو ایران مال من است وما نوچه ها وپااندازها  با این جنگ زرگری میخواهند  آن سرزمین زخم خورده وبیمار را تقدیم فلسطینی ها بکنند که با آیت الله همخوابه اند  .

امابمن چه مربوط آست  شاید فردا  بنویسند که   منهم از جهان رفتم همه وجودم درد آست   درد .

به هر روی چند خطی بعنوان یاد کار نوشتم  روانت شاد کونچا صدف لبریز از اعشق ومهربانی ووشادی   آسوده بخواب  ، ث

ثریا دوم دسامبر  2023 

چهارشنبه، آذر ۰۸، ۱۴۰۲

أهای ، درد،




ثریا ایرانمنش ، لب  پرچین ،‌اسپانیا ،

اهای دردهای  بی امان رهایم سازید . بگذارید تکانی بخورم ،‌  بگذارید افکارم را جمع کنم ، 

اهای ای درد گویا در  قاموس مردم ابن زمانه من داخل آدم نیستم هنوز نمرده بر من فتوا میخواند و فراموشم  می‌کنند ،

 زمانی کوتاه بمن فرصت بده  تا بیاد ایام شیرین  نیز دلی شاد کنم .

امروز کشو هارا تمیز میکردم ،،،، اه شمعدان کار دست اسراییل  ساخته از برنز  کادوی خانواد بزرگ نوروش ها   ….. ساعت‌هاانرا روی دامنم گذاشتم واشک ریختم   الان کجا هستند حتما از دنیا رفته اند تابلو های نقاشی  انهارا توانستم  با خود  بیاورم اما تلفن برنجی قدیمی را بر جای گذاشتم .

چه خانواده مهربانی بودند مرا میهمان کرده برای یک چک اپ به اسراییل بردند   چه کادوهای ارزنده ای مهین همسرش برایم میاورد وهمیشه مبگفت  چه شیرینی ثریا خانم  برایم میهمانی میداد  هر جمعه خانوادگی در هتل شرایتون ناهار مبخوردیم .

آنها به امریکا رفتند از من هم خواستند بروم  گفتم نه ایران را ترک نمیکنم اما ترک کردم به توالت دنیا سفر کردم  آنها به لندن آمدند تا مرا وبچه هارا با خود ببرند  باز کفتم نه از ایران دور نمی‌شوم!!؟؟،‌

امروز این جای شمعی پنج شعله ها خاطراتی را برایم زنده کرد درونش پنج شمع بیاد آنها گذاشتم  اه پسر خوشگلشان شاهرخ  که عاشق مربای  آلبالوی من بود  ومن هرسال یک شیشه برایش میفرستادم  .

امروزچقدر 

جای آنهمه مهربانی خالی است در میان  استوانه ها ی اعمود بر زمین راه می‌روم و خود را فریب میدهم ،  آری استوانه های عمود بر زمین بعنوان  همراه !!!!

شب گذشته به دخترم آدرس گورستان نزدیک خانه را دادم  وگفتم آنها همه مراسم را  بر عهده میگیرند کشیش انهارا میشناسم  به هیچکس نگویید  هیچکس نباید از مرگ من با خبر شود ،‌من احتیاجی به آن ستونهای گچی ندارم .

احتیاج به نوروش  ها دارم که مانند یک دختر عزیز کرده  همه خواسته نا چیز مرا بر آورده میساختند .

یادتان  گرامی عزیزان از دست رفته  شمعد دان شما  را روی میز گذاشتم با پنج شمع سفید ‌قرمز ، یادتان برایم  ارزشمند است ، پایان ، ث

ثریا بیست و نهم  نوامبر  دوهزارو بیست وسه . اه ، ای درد بی امان 

مرگ جوانان


 ثریا ایرانمنش ، لب پرچلین    اسپانیا 

در زمانه ما معنی دوستی دگر گون است // 

هر که  این سودا درردلش بوده وهست مغبون است 

خبر مرگ دو نو جوان  یکی زنی جوان  ودیگری مردی   که سالها انهارا میشناختم  دور بودیم  اما آنها گلهای تازه رسته و نو جوانی بودند با آرزوهای بسیار 

و…..متاسفانه من آخرین کسی ب‌ودم که از مرگ آنها باخبر شدم  در حالیکه نزدیکترین دوستی همه چیز را بخوبی میدانست اما ترجیح داده بود که مغز خودرا قفل کند  .

تمام شب گریه کردم خواب از سرم رفته بود چهره مادر آن دختر را در عکسی دیدم صد ساله شده بود وان زن جوان  ومهربان با تنها دخترش  ناگهان بیوه شد .

بلی بعضی انسانهارا تنها باید با دیوار گچی مقایسه کرد   نباید از دیوار توقع داشت که پاسخ گوی سئوال های تو باشد  ونباید روی چنین رابطه های هر چند طولانی نام دوستی گذارد یک آشنایی طولانی مدت بدون هیچ توقعی .

شب گذشته پیغامی از قدیمترین دوست وتنها ترین دوست داشتم دیگر نفسش بالا نمی آمد بطور مقطع  برایم دلتنگی می‌کرد  وبرایم دعا میخواند ،

فرق است بین انسان ، فرق است بین ماندن  فرق است بین رفتن ویا زیستن  ، فرق است بین گلها در هوای نفس  کشیدن . ،

روان هردو این از دست رفته شاد و باشد مغزهایی که خام ‌نپخته درون کیسه های پلاستیکی همچنان خام ویخ زده باقی بمانند ،

زیاده عرضی نیست . ثریا 

29/11/ 2023  میلادی