سه‌شنبه، آذر ۲۱، ۱۴۰۲

فرح پهلوی

ثریا ایرانمنش  . لب پر چین ،‌اسپانی

متاسفم عکسی از تو‌ند اشتم تا زینت بخش این نوشتار نا چیز بکنم ، زمانی که دیدم هفت هزار نفر زیر پایت بلند شدند  دانستم که لیاقت همه گونه بزرگی را داشته و دآری ،

من و تو در یک سال به دنیا آمدیم  اما در دو ماه  مختلف تو ترازو را زینت بخش سینه ات کردی نماد  مهر ماه  را ومن شیر بی یال وکوپال پیر را که تنها خوابیده غرش  می‌کرد .

هردو سر نوشتی مشابه داشتیم  با این تفاوت  که مادر تو زنی دانا وشایسته   بود در خانه برادر نشست و چرخ خیاطی را جلوی خود گذاشت تا ترا  با اوج آرزوهایت برساند ،.

اما مادر من دنبال صاحب میگشت ورفت یک صاحب پیدا کرد که مرا  تا قعر چاه ویل کشاند ،

امروز نام تو بر آسمان نوشته  اما نام من در ته زباله دانی شهر به همراه خونی که از دست میدهم گم شده است ،

هر دو‌چهار فرزند داریم    فرق است بین گلها ، فرق است بین انسان  فرق است بین سبزه و، گلستان 

مقایسه کردن خودم با تو  مساویست  با خار مغیلان در کنار گلسرخی که در گلستان  باز شد  همسر من خیلی میل داشت  ادای همسر ترا  در بیاورد  اما میان ماه  ما تا ماه گردون زمین تا آسمان بود همسر من یک شهرستانی نو‌کیسه که تنها زبان کارگری آلمانی ها را  میدانست  انهم چون  چند سالی در معدن آنها کار کرده بود  وبچه تاجر  همسر تو  مردی تحصیل کرده  با تمام خصوصیات یک انسان کامل وارباب  سرزمین من بود من اورا میپرستیدم .

گاهی بتو حسادت میکردم سپس نگاهی به قد وقواره لاغر استخوانی خود میانداختم  وبا ماهیچه های قوی تو وقد بلند تو وان هیکل بی نقص تو‌،‌ مشت محکمی بر دهانم میکوبیدم،

یکی از بستگان همسرم با پسر یکی از اقوام تو ازدواج کرده بود ، داستان‌های عجیب و غریبی برای ما نقل می‌کرد گویا قبل اورا کاندیدای   برای همسری شاه جوان کرده بودند اما چون  ایل ‌تبارش به قاجار میرفت  شاه منصرف شد ،

تو زیبا بود ی سلامتی در رووح‌وچشمان تو رخنه  کرده ومیدرخشیدی  مادرم سخت بتو بد بین بود ،برای من دیگر مهم نبود  من یک راه لبریز  از سنگلاخ را طبیعت جلویم گذاشته بودومیبایست بحکم اجبار انرا طی کنم ولی کردم  امروز کسی برای من تولدی نمیگیرد   اصلا وجود ندارم  با هر حرکت  مقداری خون باید به طبیعت پس بدهم ، در کنج یک اطاق کوچک در یک خانه چهلو‌پنج‌متری در میان کتاب‌هایم وصفحات موسیقی  وفیلم هایم نشسته ام تا در باز  شود وقبضرا بگیرم ،

تو واقعا قابل ستایشی من پوزشم را همین امروز تقدیم می‌کنم   نامت را بر یک ستاره در آسمان گذاشته اند  خوشا به حال اغنیا ،پایدار بمانی بانوی واقعی ایران زمین ، واز اینکنه تا به امروز به شاه ما وسر زمین  ما وفادار بودی سپاس بی دریغ خودرا تقدیم تو‌میکنم ،‌

تولدت مبارک . ثریا 

هیچ نظری موجود نیست: