ثریا ایرانمنش و…. لب پر چین ..
من نی بنده توحیدم نی مشرک تقلیدم / نی منکر تحقیقم نی واقف اسرارم
از بس چو کرم قژ بر خویش زنم هر دم / پیوسته چو کرم قژ .
در پرده پندارم .
. کرم قژ همان کرم ابریشم است که در پیله خود میچرخد ما از هر دینی ، از هر ایدئولوژی ، از هر فلسفه ای. تاری بر گردن خویش آویخته ایم. و…گم شدیم عده ای در پرده پندارند. وعده ای خمارند. وعده ای بیمار .
ما امروز در سایه دیروز راه میرویم . واندکی به فردای نیامده نمی اندیشدیم فردایی که بزرگان برای ما خواب دیده ونقشه هارا کشیده اند .
هر گفته نوشته ما در نزد دیگران ناچیز است همه صاحب علم صاحب فلسفه دانای زندگی هستند .
من در واقع باید خودر از تمام این جنجال ها بیرون بکشم ، بمن چه مربوط است من تابع دولتی دیگر هستم برای آن دولت کار کرده م حقوق از آن دولت میگیرم. پناهده هم نیستم که بترسم ، شهروندی پر افتخارم که از شهردار برایم نا مه میرسد بمن خوش آمد میگوید .
امروز همه در سایه دیروز راه میروند. یک گام به جلو بر نمیدارند عده ای بی خدا شدند توحید را بکلی منکر. وهمه آنچه را که در طی سالها در افکار آنها نشسته بود به یکباره بیرون ریختند .
امرو در سایه یک هستی ترک برداشته. همه تلاش داریم خود را نشان دهیم به کی ؟ به کدام بزرگوار تاریخ . هنوز در تاریکی سحر راه میرویم ونیروی خودرا به هرز میدهیم و نوری برای آنکه جلوی خودرا ببینیم نداریم .
تنها یک چراغ روشن داشتیم که با دست خود انرا خاموش کردیم تاریکی را بجای او نشاندیم. حال امروز هریک شمعی بدست گرفته یا مانند اورا میخواهند ویا به دنبال یک روشنایی هستند در حالیکه همه درتاریکی راه میروند. در سردار های
خود خواهی وخود پرستی
وخود بزرگ بینی .
در گذشته وحدت ما در وجود ما اهورا مزدا بود در تفکر یگانه او حال انرا نیز از دست داده ایم ودر سوگ آنچه را که گم کرده ایم میخوانیم :
سوز معشوق از پس پرده /عاشقان را طریقت اموز است
أتشی کز تو در نهاد دل است / تا ابد راهنما ورهبر منست
همین ودیگر هیچ.
مهر داشتن عین خرد است / عشق بر ضد عقل بر میخیزد و خرد وعقل دو چیز متفاوتند. مانند شعور وعقل ،
پایان دلنوشته امروز 05/06/2023میلادی موم