ثریا ایرانمنش و؟… لب پرچین
یک یادداشت کوتاه از روزگار گذشته وشعور مردان ایرانی .
در خانه میمانی وهیچکجا حق نداری بروی کلید اتومبیل را هم با خود برد .سلمانی یک بانو میامد خانه . لباس فروشگاه میاورد خانه لباس برای بچه ها آزاد ،گو میاورد خانه جواهری هم با صندوقش میامد خانه !!!!!!
تنها عشق من میهمانی دادن بود یک روز تلفن کردم به کتابفروشی ابن سینا وسفارش یکهزارو سیصد کتاب را دادم وسپس گفتم صورتحساب را برای آقای فلانی در فلان اداره بفرستید من همسر ایشان هستم
در میان کتابهایم روح القوانین مونتسکیو را بی آنکه اورا بشناسم نیز سفارش دادم وبخیال خود میخواستم در میان آن کتاب قانون گریز از خانه را بیابم
کمکم تعداد کتابها بیشتر شد از قبل هم خودم کتابهای داشتم آنها را در کتابخانه ای که بر بالای تختخوابم نصب کرده بودند چیدم .
امروز نمیدانم آن
کتابها در دست چه کسانی ودر کدام کتابخانه هارجای دارند. بیشتر انهارا شادروان شجاع الدین ویا مرحوم حسن شهباز شفا ترجمه کرده بود ند قرآن آریا مهر را نیز داشتم بسیار زیبا بود تنها توانستم چند تایی را درون چمدان بگذارم وبار خود بیاورم مقداری را برایم پست کردند بیشتر دیوان اشعار شعرای قدیم وجدید بود
امروز که قیافه بیمار وونزار شادروان نادر نادر پور را در یک یوتیوپ دیدم بیاد کتابهای او افتادم همه برگ برگ شده اند با جلد مقوایی اما شاعر توده وروشنفکر که چندی پیش گور به ،گور شد اشعار قدیمی خودر را دریک جلد محکم و زیبا زیر نام تاسیان به چاپ رسانده بود وچه فروشی داشت ،
امروز نیمی از کتابها ومجلات را در قفسه خانه دخترم جای داده ام مقداری را درون چمدانها وچند تایرا در یک قفسه چوبی ارزان قیمت .
بدون خواند ن کتاب روح القوانین از یک فرصت کوتاه استفاذه وفزار را بر قرار ترجیح دادم ، لابد نیمی از انهارا فروخته بود دست بفروش خوبی داشت اما خریدار نبود ….
سری به قفسه کتابها که رویهم تلمبار شده بودند زدم ،،،،نه دیگر حوصله شمارا هم ندارم با خیال زندگی میکنم در خیال داستان مینویسم درخیال عاشق میشوم ودر خیال خواهم رفت ، پایان
ثریا سوم ژوئن 2023 میلادی
.در خ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر