پنجشنبه، تیر ۲۳، ۱۴۰۱

ترنس ها


 ثریا ایرانمنش « لب پرچین ». اسپانیا 
در جهان امروز ما  چه ها گفتند و چه ها گذشت  وچها کردند این پوشالی های   نام دار. در جلد قهرمان  نا بخردان  با اندیشه های خفن ومتعفن .
کجاست دیگر سخن أزاد مردی.  یا آزاده زنی.  که مار ا با زبانی شیرین از مردگان به زندگی بر گرداند. هرچه هست نشخوار دیروز  است وبس .در خبرها خواندم. آن هنر پیشه نازک آندام وزیبا چهره فیلم ادم برفی. امروز مردی غول پیکر شده ونام خود را نیز مردانه ساخته ست ،

فریاد وا ویلاو شیون وسخنان سخیف وکثیف از هر سو برخاست  . آنها نمیدانند  هر موجودی  در وجودش دو‌گونه هست  درهر انسانی  بک گرایش بسوی تنیدن وجهیدن ازبندها وفرار از قفس فرار از آن  پیله ای که گرد خود به دروغ تنیده است  اکر در پیکرش مردی زندگی میکند. باید مردانه باشد. به زور اورا زن میسازند  او دیگر زنده نیست  تابتواند روند گسترش زندگی را در همه حال ادامه دهد ،
 در سکوت میمیرد  ویا مانند کرمی  از درون پیله پروانه شده بیرون میخزد ،

این یک «من» نمیشود منی که حق دارد حق حیات دارد حق زندگی وتمناها یش را اما دران سر زمین بلا زده در بین   دیوان آدمخوار این حق از او گرفته  میشود  طنزی بی خردانه  بر گرد  او میپیچد  او دیگر خود  نیست. میل دارد بکشد  تا هستی خویش را گسترده تر سازد ،
او در قفس زن آسیر است ودر پیله خود ورفتار  همه موجودات برای او تکه هایی هستند بریده شده از  یک  تکه بزرگ‌تر او میل دارد خودرا ثابت کند ‌ثابت بماند ، او واقعیت پرست آست نه  ذره پرست ،
 دختری. هیجده ساله ترنس را به زور شوهر دادند. دو ماه تمام شب وروز  او گریست تا از بند خانواده جدا شد. خال تنها مانده مادرش شرم زده است. چرا !؟ به راستی چرا ؟! 
امروز  همه ما در یک قفس زندانی  هستیم   وهمه جا برایمان زندان است  مانند موجوداتی بریده شده  از. یک ماده  دیگر  به امید چیزی ثابت نیستیم ودیگر هیچ حرکتی مارا به شگفتی وا نمیدارد .
. ،
شعله های آتش  که از هر سو در تمام سرزمینها یکسان به هوا بر خاسته  ودرختان تنومند را با قامت بلندشان  بر زمین میاندازد برای ما بی تفاوت است . ما تنها داغی هوارا با نوشیدن یک لیوان آشامیدنی خنک دفع می‌کنیم. دردها برایمان یک بازیچه بیش نیستند گفته ها در حد یک لالایی که بتوان ترا بخوابی عمیق فرو برد ،
حال امروزکه دین مبین ویرانه اسلام ناب محمدی   بر ما  حاکم  شده است هر تفکر ایرانی  همه تصورات خودرا کنار میگذاریم   وبه این فکر فرو می‌رویم  که  که انسان تنها یک تخمه است  در جمع اضداد  دیگر نمیتوان به آسانی   در تفکر ایرانی غوطه ور شد « گویا صفحه دیگر جا ندارد وباید آن را ببندم 
گر بسی معشوق  را خواهیم جست /  هم وجود خود  ، عیان خواهیم کرد 
ور شود  معشوق موسی آشکار. /  ما همه خود را نهان خواهیم کرد .
در خاتمه  تبریکات خودرا تقدیم. آقای مازیار . مینمایم ،
پایان 
ثریا ایرانمش  / 14/07/2022 میلادی 

چهارشنبه، تیر ۲۲، ۱۴۰۱

ویرانی جهان

 

به دامان زمرد گون چمن زاری 
در أفتاب نیمروز عمر 

بجای شادی ودل انگیزی 

تناور. درختان کهن سال را میبینم

که از فراز  سرشان شعله ها ی بی خردی 

سر میکشد مقاومت بیفایده 

آنها بر زمین   میافتند وخاکستر می‌شوند  .

جلادان پیر و کهن سال وگرسنه دیروز . که خود جوانی را پشت یر گذاشته اند میل دارند جهانی جوان بسازند  آتش از هر سو شعله میکشد  خرمن  گندمها  به دست آتش خاکستر می‌شوند  چشمه ها خشک میگردد دریا ها آلوده وهر روز کوچکتر میشوند  

جهان مارا بکلی ویران ساختند. خودشان در آسمان‌ها خانه  دارند و بر زمین حاکمند وفرمان روایی میکنند .

بردگانشان  روی زمین کودکان بیگناه را درون مکتب خانه ها درو میکنند و  بقیه را به تیر غیب گرفتار 

حال باید با جهان کهنه  همرا شد ورفت  ودیگر به پشت سر نیز ننگریم چرا که سنگ خواهیم شد .

کتاب عمر من به پایان خود نزیدک است. این کتاب لبریز از فریاد. آست لبریز از بیرحمی انسان‌ها ولبریز از دردها ،

در آن کتاب رنج شیرین عشقی وجود ندارد  تنها دردهایی ست که از فضای آسمان دارد .

واین بود پایان ان راهی که آنهمه رنج کشیدیم تا امروز سر راحت بر زمین بگذاریم اما در آتش جهنم همچو ن  گذشته ها میسوزیم ومیسازیم 

گذر از مرز آزادی خیانت است ‌جزایش مرگ می‌باشد  حال باید پندی داد به حکام ستمکاران که این دیهیم نمی ماند واین عمر نمی ‌پاید .

خسته ام. بشدت  خسته ام  تحمل گرما را ندارم  تحمل کولر گازی را ندارم. دلم برای یک دریاچه‌ای. خنک. غنج  میزند. میخوابم شاید در.ر ویا. آنرا ببینم و …..دیگر هیچ 

پایان 

ثریا ایرانمش 

   سیزدهم جولای. دوهزارو بیست ودو  میلادی 


یکشنبه، تیر ۱۹، ۱۴۰۱

سر زمین من

ثریا ایرانمنش « لب پر چین »    اسپانیا 

شاد زی با سیه چشمان شاد  / که جهان نیست جز فسانه  وباد 

ز آمده شادمان  میباید  بود  /. وز کذشته نیز نباید کرد  یاد 
.« رودکی سمر  قندی » 

دیگر هیچ امیدی به آبادانی  آن سر زمین.  نیست جویبارها خشک رودخانه  ها تهی از آب جاری ودریاچه که رگ  ونفس آن سر زمین بود به اربا ب هدیه شد خلیج زیبای همیشه فارس شد جولانگه چین وماچین.  و ما هنوز در گذشته هاگام بر میداربم وگاهی از سر حسرت  أهی میکشیم که ای وای دیدی چه ها بود وچه ها شد ؟! 

آنچه شد یک پرانتز کوچک و زیبا  با نور افشانی ها  باز شد و بسته  شد حال علت انرا هرچه وهر کس میخواهند بدانند. دیگر  هیچگاه. آن پرانتز باز نخواهد شد  سر زمینی بایر. لبر یز از خاک ها وکرم ها وجانوران و ‌فسیلهای ها باقیمانده . بو گرفته از ترس قیامت وانتظار وحضور یک ادم نا مریی ،

در اینسو هم هر کسی تلاش میکند پا منبری هایش را زیادتر کند. یکی  خاک‌ها قرون را وقبور رفتگان را میشکافد  ومیل دارد از آنها  درختی بسازد ویا بکارد. دیگری  در حمام زنانه  کل کل میکند سومی حمام زنانه ای برای  عریان کردن آن خایینی که سر زمین. پدریشان را تبدیل به یک تل خاک نمودند. وخود نیز از دنیا رفتند. مشغول نمونه برداری وأزمایش آنها ست ..

امروز جهان هستی نیز دستخوش نامهربانی طبیعت شده آست  باید آهسته رفت واهسته حرکت کرد تا مبادا. شیشه های تاریک ونامریی  خدایان  ترک بردارند ،

ایرانیان ما انهاییکه  همسن  وسال این جوان تازه بالغ. هستند هنوز در گذشته زندگی میکنند وهنوز اه میکشند. وأوازهای گذشته  را نشخوار میکنند،

جوانان هریک  اسباب با ز ی جدیدی را در دست  کرفته مشغول. گشت  ارشاد دردرون آن هستند ،

 روز گذشته  دختر بزرگ من  گفت برای دختزم یک ایفون خریدم  به قیمت !!؟؟.  تلنفنش خش برداشته بود جلدش شکسته بود و،،،،،

 چشمانم گرد  شدند. برای پسر ش. که هر سه ماه یکی تازه میخرد ، خوب. من با همان    لاشه قدیمی خود لک لک مبکنم درخواستی ندارم  نوه هایم همه  یکی از أخرین هارا در میان دستهای عرق کرده شان می چرخانند      من با همان آخرین آنها که حروف را دوبار تکرار میکند ویا ابدا. نمینویسد.  روزهایم  را میگذرانم . تا آن تنهایی وحشتناک توام با دردهایش را از باد ببرم. چیز جدیدی برای خواند ن ندارم  گاهی نوشته های  خودم  را میخوانم وقهقه میزنم .

هرچه بود برای من یکی به پایان رسید.  من مجبورم به پایان بیاندیشم  خودرا نمیتوانم فریب بدهم. تنها آنچه را  که از گذشته  در ذهنم. باقی  مانده مانند جعفری. ساقه های  پوسیده انرا میگیرم وبرگهای تازه را روی. سفره ذهنم پهن میکنم ، دیگر چیزی برای فرا گرفتن. نیست  همه چیز را میتوانی درون همین صفحات مجازی بیابی حتی عشق را ، .

در کنارت جنگل‌ها با اشعه لیزر میسوزند آب‌ها بخار می‌شوند دریا ألوده وکثیف ورودخانه ها همه  حاصل فاضل آبهای کارکانجاتی است که ترا تغذیه میکنند. آشپزهای مدرن از جویبار های کثیف جانوران را صید میکنند  ودر کنار. سس های رنگین انرابه نما یش میگذارند  مسابقات. آواز و رقص وأشپزی. بهترین سر گرمی هاست که روز داغ وطولانی ترا. به پایان برسانند. وشب در گرمای چهل درجه وهوای دم کرده نمیدانی به کدام سوی تختخوابت پناه ببری و باز ،،،،،در فکر آن ویرانه سرا هستی با مردمی نادان  حسود خود فروش  که ترا فریب میدهند البته بخیال خود  ،

 حال دیگر سیه چشمی هم نیست که ما با آن  شاد باشیم. چهره ها همه   صورتک  شده اند  وچشمها همه شیشه ای  .

و،،،،من همچنان خودم باقی مانده ام. با همان غرور احمقانه وهمان  شخصیت. کامل یا ناقص. همین که هست  برای خودم خوب است. حد اقل آنکه نه خود ونه دیگران را فریب نمیدهم برای کسب روزی ویک پیراهن دیگر ،   یکشنبه تان خوش ،

پایان . 

ثریا ، اسپانیا ، 19/07/2022  میلادی 

شنبه، تیر ۱۸، ۱۴۰۱

برای تاریخ

یک دلنوشته. برای ماندگاری در تا ریخ

ثریا ایرانمنش . لب پرچین . اسپانیا .

در روی صفحه توییتر تعداد پاچه خواران  حضرت ولایتعهدی و شهر بانو زیاد است منهم حوصله جر و بحث را ندارم .من خود تا تاریخ زنده   هستم  

ودر آن زمان که ایشان گل کردند با دسته گلشان. دلم برای شاه سوخت ،‌

پس. از تاج گذاری  و ونیابت سلطنت فورا به شهر « أسپن » خصوصی سفر   کردند. روزنامه های  فضول نوشتند ایشان برای صلح  وگفتگو در باره آن رفته اند اما ایشان رفته بودند تا تاج وتخت را بهیکباره بگیرند وانها ندادند !  آنها بر نامه بهتری داشتند  آنها دیگر میلی نداشتند در خاور میانه نگینی بدرخشد مانند خورشید وتاج وتخته همپایه. ملکه بزرگ. داشته باشد .

برنامه اسپین  خیلی زود از روی همه صفحات پاک شد .

روزی لسدالله اعلم دریک  میهمانی  خصوصی میکفت. من خسته شدم از آنهمه عکاس خارجی که روی پله ‌لابلای درختان. کاخ درانتظار حضور شهبانو واجازه  ایشان هستند ! آیا عالم میدانست که ایشان کنتراتهایی با. کمپانی های مد بسته اند ؟ 

ایشان با عکاسان داخلی چندان سر لطفی نداشتند بیشتر فرانسوی وامریکایی ‌ ویا  اسپانیایی. ونویسندگان داستان‌های مجلات زرد بودند  

شاه مشغول جلو بردن ارابه  برای پیشرفت تمدنش بود ایشان را بحال  خود  واگذاشته بود  .

مجلات زن روز واطلاعات  بانوان هر صبح یک عکس جدید از ایشان. در صفحات اول داشتند وپاداش آنها رفتن به مجلس شورای ملی بود بدون. داشتن هیچ سواد سیاسی !.

 زمانی که. شاه در امریکا بسر میبرد  بار بارا والترز  در بک مصاحبه خصوصی از شاهنشاه پرسید ،شما چگونه به همسرتان اعتماد کردید  و نیابت سلطنت وهمه اختیارات را به او دادید ، شاه مکث کرد وسپس فرمود. این دیگر بسته به سرنوشت است در آنجا شهر بانو پا به پا میشد وموهایش را مانند دختر بچه های  مدرسه زینت داده  با یک تل بسته بود ویک لباس ساده پوشیده بود  

این زن عاشق خودش بود. پول فراوان بیماری شاه. حضور پر رنگ چپولها. همه دست به دست هم داده  از او یک ستاره بین الملل ساختند،،اوف،،، زیباتر ین امپراطزیس جهان 😌

امروز او در پناه همان. ثروتی که شاه برایش بر جای گذاشته ودر بسیاری از جاهای خوب !!!!! سر مایه کذاری کرده است. هنوز.  گام بر میدارد نمایشگاه نقاشی وارت . افتتاح میکند گویی آبدا او درایران زاده نشده. هرچندبه اجداد طباطلاییش وافتخار میکند که سیدنا  سی پشت به. محمد میرسد دریغ از یک پنی برای کودکان کار ویا گرسنه ایران دریغ از یک پنی   یک قدم برای زنانی که  زیر چکمه های پاسداران له میشویند تجاوز به آنها صورت می‌گیرد.  نه و برایش هم  مهم نیست برای او ارقام   بانکی و سالن زیبایی  میهمانی   م‌وناکو ورفتن به شام شاهان است تنها ملکه هلند از پذیرایی او معذور لست وملکه انگلیس 

 او در حال  حاضر با یک زن تاجر فرقی ندارد ازاینگ‌ونه زنان ثروتمند تاجر. در هند هم زیاد هستند. ایشان سر زمینی ندارند که امپراطزیس آن سر زمین باشند تنها چند دختر بچه خردسال  که شیفته لباس وجاه ‌جلال ویا زنانی که از قبل او بهر ه میبرند یا چند روزنامه‌ چی  ویا مردانی که حقوق بگیرند تا کاهی در خبرهایشان بگویند . مادر ایران  ،مادر ایران  بی بی   بختیاری بود که بر اسب نشست ودشمن را از سر زمینش دور ساخت  نه بک مانکن بین الملی  و،،،،و دیگر هیچ باقی بماند  ، پایان آخ …..دلم خنک شد 

ثریا . جمعه. هفتم. جولای دوهزارو بیست ودوی میلادی 


جمعه، تیر ۱۷، ۱۴۰۱

مرگ جهان


 ثریاایرانمنش " اب پرچین" اسپانیا !
-----------------------------------
تغییر راه . تغییر  ایده ولوژی  تغییر مذهب  وسر انجام تغیر عقل !
 انسان  بواسطه همین مختصات انسان است در غیر اینصورت یک حیوان  مصرف کننده ای بیش نیست .
 در گذشته در امپراطوری بریتانیای کبیر حتی اگر میخواستی وارد یک مدرسه بشوی باید موهایت  شانه کرده لباس مرتب وا زهمه مهمتر زبان ولهجه  با  کلاس را داشته  باشی !!! حال امروز جناب سزارین با آن لحجه گویی کارگری  د رانتهای :وست اند : دارد حرف میزند سر انجام با فریادها واستعفای کابینه اش مجبور شد تخت سلطنت را ترک گوید !  تنها کار مهمی گه انجام داد این بود که  سر زمنینش را از ارو.پا با انهمه بدهی های  جدا کرد  ایکاش همهرا ازهم جدا میکرد این اروپای  زپرتی  که رهبرش جناب ماکرون ماکارونی باشد وهر روز یک دستوری را صادر کند وهمه  کشته هارا ببرد وته مانده هارا برای  صادرکنندگان  باقی بگذارد  ...نه بهتر است همه  ا زهم جدا شویم ! از یک گم گشتکی به یک گم گشته ای دیگر رفته ایم البته ما همه در ژرفای وجود یکی هستیم اما ازهمان جدا
  .
روزی این سر زمین برای خود  زندگی داشت  کارش با توریست میگشت وتجارت شراب و روغن وزیتون وخود زیتون سبزیجات به جد وفور که به هر میوه فروشی میرفتی دسته ای جعفری تازه از باغ چیده شده بتو هدیه میداد بعنوان تبرک ! امروز چند برگ جعفری گندیده را درون یک جعبه  گذاشته اند واز فروشگاه دست دوم فرانسه باید خرید فروشگاهای محلی بکلی از بین رفتند المان . فرانسه . انگلیس همچنان فروشگاههای خودرا ردیف کرده زیر عناوین مختف وغذاهای  ته انبا ررا پس میفرستند دولت درمانده ووامانده انهااز این سو به ان سو میرود  وسخن رانی میکند امروزدریک نانوایی س ر یک تکه نان بزن  بزن بود درحالیکه قبلا درون رستورانها نان اولین چیزی بود که سر سفر ویا میز  میگذاشتند آنهم  چند نوع آ ن حال با نانها ی یخ زده صادراتی  وارداتی  باید شکم خودا پروار  گنیم این اروپای یگانه است وکسانی  که بر صندلیهای ریاست مجلس وکنگر ه اروپا تکیه دا ده اند هنوز نمیدانند که هویچ را درسبد  میوه بگذارند  یا در سبد سبزیجات تنها میخورند ومییرندوزمینهارا به اتش میکشند وبرجهارا بالا میبرند امروز دیگر دراین شهر زیبای ساحلی اثری ازآنهمه تمد  ن قدیمی قبلی نیست  وبوی دریا وخاک را احساس نمیکنی دریا آلوده رودخانه ها الوده  وکثیف مزارع بزنج را که زیر نظر کاربران اروپایی کشت میشود  از هردانه باید سه عدد بیرون کشید ومردم در جویبارها به دنبال خرچنگها یا جانوران آب زی هستند که انها را بعنوان غذا با  برنج مصنوعی به درون شکم بفرستند شکم ها  همه با دکرده  دستورات از یالا میرسد امروز ماسک بزنید فردا  پوشک نپوشید در یابان کارتان را اانجا م دهید  حقوق عقب مانده شما بعد ا خواهد رسید !! تونل توالتها  با اب خوردن یکی شده اند این است اروپای نوین .

امروز احساس میکنم همه چیز دراین سر زمین گم شده تنها لباس های چین دار واواز های محزون آنها باقی ماند ه بقیه به موزه ها رفته اند  ـآن هوای دلپذیر صبگاهی با وزش باد از دریا به همراه   آن کوه ها  روانت را شادمیکرد امروز اثری ازکوهها نیست ودریا  مانند یک دریاچه لجن در گوشه ای  بالا وپایین میرود هجوم قایق های تفریحی هجوم خانه ها عفاف هجوم قایق های تند رو برا بردن موادمخدر وهجوم پناهندگان  که هیمشه دردریا غرق میشوند توحتی دیگر  میل نداری یک ماهی را بخوری . همه چیز رو به  پایان  است اما برای از ما بهتران دنیا ازهم آکنون آغاز شده است بانکها بسرعت رشد کرده اند و.....کلیسا درگوشه ای برای اموات نماز میخواند و........من وتو یکی باهم دردرون  / من بی تو در آگاه بود /  وتو بی من درجهان .پایان

ثریا ایرانمنش  08/07/2022 میلادی .!

چهارشنبه، تیر ۱۵، ۱۴۰۱

روزگاری !


لب پرچین » اسپانیا «   ثریا ایرانمنش

———————————————-

گر گذارت  روزگاری ، سوی گورستان فتاد 

بر مزارم  گریه وزرای مکن ، اشک بیحاصل  مریز  

در غم مرگم  عزا داری مکن 

گور من از من تهی است. ،  بهر یار  زنده غمخواری مکن 

سر بسوی آسمان کن ‌،‌ مهر تابان را ببین 

در سکوت  شامگاهان ماه رخشان را ببین 

من همان تابنده مهرم .  پرتو رخشنده ماهم  

قطره جانبخش ابرم ،  قامت رقصنده سروم  

مرغ شاد  نغمه خوانم   ، چلچراغ کهکشانم

گر گذارت   روزگاری  بر مزار من فتاد 

ناله وزرای مکن  

در رسای  یار دیرینت  گهر باری مکن 

چشم جان بگشا مرا در گه جانان بین 

ساکن منزلگه  یزدان ببین 

ذره ام  در ذات هستی  تا ابد پاینده ام 

پرتو خورشید  عشقم  جاودان تابنده. ام 


سروده ای از نازنین یاری دیرین  که سالها در گور خفته است اما همچنان میدرخشد 

«ح، شین» ،

از این رو انرا برای خودم نیز  نوشتم وتقدیم میدارم . ثریا 

ششم ژولای  دوهزارو بیست ودو میلادی