ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
ای بیداری . ای سروش آسمانی ؟ ای خواب ! ای درمان بیداری !آنگاه که از زخمها ودردهایم کمی اسوده میشوم خسته وفرسوده میشوم ذهنم کند میشود وحرکاتم با تانی انجام میگیرد تو ای خواب شیرین مرا درخود فرو میبری تا نبینم روی نانجیبان وناکسان را وای بیداری شعورم را بیدارتر میکنی تابخوانم سرود ازادگی را .
چشمانی را دردرونم باز میکنی که بهرام داشت چسمهایی که دراعماق اقیانوس نیز لرزش ابهای نا هموار وماهی هاین گرسنه را نیز احساس میکند .
چشمهایی که درنقش رستم نقش یک پادشاه بزرگ را می بیند که موهای سیاهش در شب تاریک نیز میدرخشد ..
خوشحالم هنوز کسانی درگوشه وکنار این جهان بی در وپیکر مشغول اندیشه های ایرانی وآزادگی سر زمنیشان هستند وبه ان میاندیشند عمرشان دراز باد .
درصدد رهایی آن از دست اهریمنان میباشند چندان چشم امیدی به ان بازمانده تاج وتخت ندارم آنچنان عکس پدر را درقابی کوچک درگوشه ودرپایین ترین نقطه پای مادر نهاده گویی که این مادر بود ایران را ساخت نه پدر ! چرا که باید حرمت واحترام اربابان را نیز داشته باشد ودو طرفه یا چند طرفه بازی کند با خواننده ها روی سن مبرقصد ودرکنار منقل کباب باد بزند وهویت ایرانی بودن خودرا ورهبریش را بدینگونه به جهانیان وآنهایی کور کورانه به دنبالش رفته اند نشان دهد .
هویت ایرانی بودن ما این است که هر صبح حلیم ویا کله پاجه بخوریم ودر پای بساط منقل عرق سگی را بالا بکشیم وبه اهنگ مهوش برقصیم بیشتر ازاین را نه میدانیم ونه میل داریم بدانیم .
خودرا به هر قیمیت باشد میفروشیم باید بساط علم باشد دوستان گرد هم جمع شوند وباز از شاه یک دیکتاتور بسازیم واورا به زورد رحلقوم دیگران کنیم درغیر اینصورت مواجب قطع میشود درپای " مریم" همیشه سبز پوش دراز بکشیم وآوای نسیم بهشتی را برایش بخوانیم .یا درکنار قوری زاده مصاحبه کنیم وباز شاه رفته را دیکتاتور خطاب نماییم پوتین را دیکتاتور بنامیم و مرتب مرگ براین ومرگ بران سر دهیم وآن مرد را قهرمان کنیم درحالیکه او یک عروسک دست نشانده ای بیش نیست که میل داشت سز زمین پر برکتش را به اروپا تقدیم کند واروپایی شو د نه روسی هویت اصلی او هرچه باشد روس واسلاو نیست نمایشات مسخره زنی درحال گریه کردن برای باغچه اش آواز میخواند ومیگرید که باید خانه را ترک گوید آنهم در سر زمین اسلاو با زبان فارسی !!
هیجکس نیست از او. بپرسد خانه تو کجاست ؟ مگر خانه تو در ایران زمین نیست ؟ ....
من همه جا سر میزنم همه چیز را میخوانم وهمه را گوش میدهم وبا چشمانی که هنورخواب سلامتی خودرا میبنیند در کارگاهی میروم تا ببینم وبشنوم وبدانم ./
امروز بنام خداوند بر ما ظلم میکنند وما این ظلم را پذیرفته ایم چرا که میلی شدید درافتادگی وتنبلی فکر واعصاب داریم برایمان مهم نیست جه کسی بما غذا میدهد واز کجا مواجب میرسد تا حد یک زن خود فروش وهرجایی سقوط کرده ایم /
در چند روز گذشته مردمان اوکراین که به لهستان فرار کرده بودند باز به سر زمینشان باز گشتند تا مرزهای انرا محافظت کنند اگر چه آن قهرمان فهمید که نمیبایست دست به دامان اقوام عیر اسلاو واروپایی شود وباید سر زمین را ومرزهایش را حفط کند ودید هیچ دستی به کمک او برنحاست واو روزی به ناچار درمقابل آن دیکتاتور اعظم سر خم خواهد کرد وبقیه اش تا معلوم .
ما چرا فریب میخوریم؟ ویا خودر فریب میدهیم ؟ چرا بفکر فردای فرزندانمان نییستیم به هر روی انها در سرزمین های غربت مانند ما حرف هایشان گفته هایشان واففکارشان مانند یک سکه قدیم واز میان رفته است کسی ارزشی برای ان قائل نیست آنها پایانی ندارند درهر کجا که باشند غریبه اند تنها درسر زمین مادریشان آنها وجود دارند وپاهایشان تا زانو درزمین وریشه هایشان فرو میرود نه درسرزمین دیگران ! فرار بیفایده است .
بگذارید آنها با افتاب بزرگ شوند در نور بلند آفتاب زرتشت به چراغ خرد خود وانها نور بدهید نه دود .شاید به این احوال من بخندید اما من یک رهرو هستم میروم اگر چه گام به گام باشد واگرچه گام هایم سنگین باشند .
من روح خودر به این نمایشات مسخره واین گفتگو های بی معنی .این رسانه های زباله ای لندن نشین لوس انجلس نشین نمیفروشم روح من در اسمانهای سر زمینم در پرواز است .
سالهاست که مزه یک شیرینی خانگی را نچشیده ام ساالهاست فراموش کرده ام که آلوبالو چه مزه ای داشت وآلو چه را / واز یاد برده ام که نان خانگی چگونه پخته میشد که هیچگاه کپک بر نمیداشت .
همه چیز را در دستمالی پیجیده ام ودرگوش ای پنهان کرده ام هفت سین من بشکل یک میناتور است جون مکانم کوچک است اما حقیر نیست اگر چه هیزمی بر افروخته نمیشود تا از روی آن بپرم اما شمع هست در خانه کوچک وحقیر من روح بزرگ سر زمینم همواره در رفت وامد است .
پایان ثریا ایرانمنش /09/03/2022 میلادی برابر با هیحدهم اسفند 2500 شاهنشاهی !