یکشنبه، دی ۱۲، ۱۴۰۰

یک یادداشت کوتاه

یکشنبه  دوم ژانویه  22،

داشتم زندگی ژاله کاظمی د‌وبلور  معروف وزیبای ابدی  را به قلم بصیر نصیبی میخواندم  ،  افسوس خوردم که چه زود از دست رفت  آشنایی کوتاه مدتی با هم داشتیم. ژاله چندان. دوست نمیشد اما همهرا دوست داشت. تنها یک زمان کوتاه. بین طلاقش از ایرج گرگین به خانه ما آمد. در آن زمان من صاحب د‌و بچه  بودم. وزیر نظر پسر حاجی واقوام اجازه نداشتم با هر کسی که در کار هنر هست رابطه داشته باشم ،

با هم به سینما رفتیم تا فیلم تازه ای را که او دوبله کرده بود ببینیم. فشار سرد وخشونت امیز همسرم ژاله را فراری داده ورفت دیگر هیچگاه اورا ندیدم تا خبر مرگ اورا شنیدم  .

امروز  به گفته بزرگ مرد موسیقی  جهان  میاندیشم که گفته /  

هر کس خوب ونجیبانه رفتار کند  می‌تواند حتی بر بدبختی‌ها نیز پیروز شود ،  ژاله تن به هیچ مصاحبه ویا  بگو مگویی نداد   زمانی که من به ایتالیا رفتم او تازه انجارا  ترک کرده  بودومن نتوانستم اورا ببینم او یک بانوی به تمام معنی. بانو بود نه مانند همکاران معتاد ش به الکل و سکس ومواد   که در پایان خودرا. به جمهوری هم بفروشند وجایز ه سیمرغ هم بگیرد  بعد هم با سر ‌صدا. ‌ زیاد. بمیرند بر شانه مشتی لات به گورستان حمل شوند وبر ای ابد نیزفراموش گردد . ژاله  تا ابد پایدار است   صدای زیبای او با چهره معصوم ‌زیبایش هنوز در. اذهان خیلی ها. منجمله ایرج پزشکزاد   نقش بسته‌است . ایرج خان نویسنذه داستان معروف دایی جان ناپلئون تنها یک بار. جلوی دوربین  رفت ومصاحبه کرد آنهم تنها. ژاله این شانس را داشت   وچه اثر مطلوبی روی این نویسنده بزرگ ما برجای گذاشت ،

 هر زمانی دنیا تنها یک قهرمان به جهان عرضه می‌کند که بی همتایند  این روزها  دیگر طبیعت حوصله. هیچ کاری ندارد. ترجیح می‌دهد  خودرا به بخواب  بزند ودنیارا بسپارد به دست شیطان و پرستندگانش ، ژاله در غربت آرام وبیصدا از جهان رفت ، یادش ونامش ابدی وجاودانه باد ،

ثریا  ایرانمنش 

شنبه، دی ۱۱، ۱۴۰۰

سال نو 😂


 ثریا ایرانمنش . از  لب پرچین ، اسپانیا 

سال بیست ودو هم شروع شد وتا ما سرگرم گفتگوها بودیم سه تا موشک به هوا رفت یکی از آنها هم ولایتی  ما بود یعنی ایرانی وهنوز نرفته تلقی یک جای افتاد  محموله  اش هم هرچی بود به ما مربوط  نیست بین خودشان ورفقا   حل وفسخ می‌شود. اگر فردا سر از خواب بلند کردید وسونامی سیلی و آتش سوزی و اتفحارک‌وهی  را دیدیدید شمارا سوگند میدهم انرا تقصیر طبیعت ‌ ویا  پروردگار نگذارید این دسته‌هه ‌ای کثیف ‌الوده  انسان‌های بی ارزش است که  انگشت تو سوراخ کرده اند ومیخواهند خدای جدیدی از. زمین سبز کنند وبرایمان. شاخ کنند این  خدااهم زمینی است آسمانی  نیست بنا بر  این. به هنگام دعا ‌نماز سرتان.ر ا روی زمین خم کنید واگر علف نا جور یا یک تکه هیزم  زمخت دیدید که ناگهان سبز شده بدانید. ان  خدای  جدید است فورا تعظیم کنید ،.از خبرهای دیگر هم اینکه. دیروز تصویر زنان خود فروش  اما مصنوعی یعنی رباط را به نمایش گذاشتند کارهایشان ا دا اط‌واارشان وبقیه هایهایشان ،،،،،، ‌ بالاخره همه کا ر شان طبیعی بود.   طبیعی.  

قبلا فیلم انرا بمانشان داده  بودند برایمان چندان تعجب اور نیست ،

 اپرا ‌ ‌آهنگ‌های امروز. روز اول سال هم مربوط است به. فضا نوردان.  است   تا ظهر که به تماشای موزیک سالیانه  که از وین پخش  می‌شود . از سر صدقه. اون بزرگان ببینیم.  آنهم ضبط شده خیال نکنید ما در آنجا لژی داریم یا حضور. خیر  کار ما این است که نان. ر ا  پشت شیشه پنیر بمالیم ‌بخوریم .

 ،،،، آرتیست سریال دختران طلایی و آخرین خبر دختر طلایی. بتی وایت هم. در ست 

در سن نود ونه سالگی جوان‌مرگ شد طفلکصد سال را ندید 

 در عوض من در تلویزیون اینجا زنان یکصدو ده ساله را دیدم که هنوز هوش ‌وحواسشان  سر جا بود  ‌ا‌واز هم میخواندند 

عکس ضمیمه هم سفره شب سال نوی من است  می بینید نه شامپاین. روی آن هست ونه شام. تنها شمع ‌شکلات   به هر روی سال. بیست ودو مبارک. عدد بیست ودو عدد شناس است.   

اگر این  لامصب گذاشت من بنویسم.  ،،،،،، خوب تا روزی دیگر. شما را به خودتان میسپارم تا  ظهور خدای جدید. امین .‌

ثریا 

 1/1/22

جمعه، دی ۱۰، ۱۴۰۰

نامه به حاج فیروز ،


 

 حاجی فیروز  عزیز ،‌ 

 امروز با دیدن این پاپا نويل گنده  دروغین این  دیار  با ارابه شش چرخ وگوزن های زیبادلم برایت سوخت. ، حال پیشنهادی دارم 

نوروز ما چند ماه دیکر می‌رسد سالی  راستین. بر چرخش  زمان وطبیعت. فکر کردم تو هم یک شنل قرمز. بر شانه ات بیانداز آن کلاه مسخره راهم از سرت بردار ویک تاج به‌جای آن بگذار لقب حاجی را هم از جلوی نام خود  بردار وبه خود حاجیان بازار پس بده. که درلابلای چرتکه  هایشان  آنرا نگاه دارند ولقب شاه پیروز را بر خودت بگذار. بعد هم چرا گدا و فقیری تو نماد یک سرزمین باستانی هستی.  سرزمینی ثروتمند که در حال  حاضر لاشخوران از هر طرف بسوی اوروی آورده ومشغول بلعیدن آن هستند  ؟ بگذار بچه ها برایت نامه بنویسند وتو نامه هارا. به پدر ومادرهایشان  بده. انسان خیری که در آن دیار یافت نمی‌شود که انباری از اسباب بازی وشکلات‌غیره درست کند برای بچه  های فقیر فعلا همه آن زباله هایی صاداراتی مسموم. را که کشور های خارجی بر گرداندند اند بخورد فقرا می‌دهند به عنوان کمکهای انسانی. ،

حال فکر کردم که تو چند ماه دیگر بر یک ارابه سوار شو و  اشعار   شاه پیروز را . برای نوروز ما  تبلیغ کن ‌پیام شادی بیاور صورتت راهم مانند برده ها سیاه مکن. یک  چشم بند شیک ویک بینی قرمز. ولبانت را نیز رنگ کن. ودر خیابان‌ها. تا میتوانی جولان بده اپاز  بخوان وبگو که نوروز ماهمیشه پیروز است بر خلاف  گفته های آن  کاف  لیسان که از هر طرف باد بیاد تنبان خودرا.  پهن  میکنند وعریان می‌شوند تو فریاد بزن. شاه پیروز آمده  از کوچه نوروز آمده  وبرایمان  آواز بخوان گلواب تبات پرتاب کن مطمئن باش هنوز انسانهایی در . آن دیار هستندکه درمیان عدس ها وگندم  ها سبز خود گلی  نیز  میدارند  گل نرگس  بوی بهار کل لاله که اصل ان  از سر زمین  ما به. هلند رفت و رشد کرد،.بتا بر این. مطمئن هستم این پیشنهاد مرا خواهی پذیرفت. و نوروز مارا رنگ وبویی. یگر خواهی داد. وما مجبور نیستیم در چله زمستان با. خرواری. لباس.  بنشینیم وراس ساعت دوازده شب بگوییم ،،،،،،هورا سال نو مبارک ،

خیر سال نوی من روی عقربه طبیعت ومادرمان زمین میچرخد  . بنا براین . زنده باد. شاه پیروز.  که پیروز مندانه بسوی ماخواهد آمد  نه حاجی فیروز فقیر  وبدبخت  مسخره. ، امیدوارم که این عمل خیر را  انجام دهی و مارا سر شار از شادی. کنی که عمرت جاودان باد به همراه نوروز باستانی همیشه پیروزبه کوری چشم گدایان دیروز. ،. دوست مهربان تو . ثریا 

آخرین ساعات سال کهنه اجنبی ها   جمعه  سی و یک   دسامبر  .

آخرین روز

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
گوشتان اگر  بنا له های من آشناست  /  از مسافری  که میرود بسوی ماه /  از مسافری که میرسد از گرد راه /  از زمین فتنه گر حذر کنید  /  پای این بشر اگر رسد به ماه /  روزگارتان چون روزگار ما ! سیاه است ......." ف. مشیری " 
چند صباحی است که این لب تاب را باز نکرده ام حوصله اش را نیز ندارم واگر چیزکی ناگهان درسرم بجوشد روی همان تابلت مینویسم که مرتب با یکدیگر سرو کله میزنیم وبا این یکی هم به همین گونه هر حرفی را دوبار تکرار میکند وساعتها طول میکشد نا من بتوانم نوشته ام را  تصحیح کنم وشکل بدهم این چهارمین لب تاپی است که  دارم اما  هیچکدام چندان سر لطفی با زبان مادری من ندارند زبانرا هم باید از جایی خرید ! ومن آنجارا نمیشناسم !.

 من این ایوان  نه تورا نمیدانم / نمیدانم / من این این نقاش جادو را نمیدانم / نمیدانم   . گهی گیرد گریبانم  گهی دارد پریشانم / من این خوش خوی وبد خو را نمیدانم .

 کریسمس ما درخاموشی مطلق گذشت وسال نو را نیز هریک به تنهایی  در گوشه اطا قهایمان به صبح میرسانیم اصراری  برای گرفتن جشن ونوشیدن شامپاین نداریم  حوصله هم نداریم دربها بسته وکلید شده اند و مامورین مریی  و نا مریی  مراقب رفت وآمدها هستند وباید برگ عبور داشته باشی وچندان  طول نخواهد کشید که برسینه هریک از ما  که زیرواکسنهای ماهیانه نرفته ایم ستار ای نصب کنند ومارا بعنوان تنبه دور خیابانها بکشانند چرا که بر خلاف  رفتار آنها عمل نکرده ایم   اولی یکی بعد  دوا سومی ایستادیم وچهار هرماه  تا سرانجام با یکی از انها دنیارا وداع کنیم  خیلی ها با دومی به ان دنیا رفتند .
امروز پرده ها کنار رفتند ودنیا " ماکسول " وجزیره زیبای بچه بازان با حضور اعضای خاندان های بزرگ وثروتمند نمایان شد ! خوب که چی ؟ هیچ  تغییری  روی نخواهد داد  تنها هر روز پوستری بر دیوارنصب میشود چند بچه گم شده انذ ! وکسی نه جسد آنهارا میبیند ونه اثری . مانند آن دخترک بیچاره که ظاهرا به دست دوست پسرش کشته شد اما جسد برای همیشه گم شد  وفورا مامورین بسوی رودخانه ودریا میروند کوهها وجزایررا رها میکنند !!! حرف نباید زد باید خاموش نشست وتماشا کرد وامید داشت که سال اینده اگر عمری باقی ماند دیگر چه هدیه ای برایمان خواهند آورد ؟! باید  درانتظار کدام معجزه باشیم ؟ قحطی ؟ یا جنگ یا کشتار شبانه دست جمعی .  گمان نبرم که دیگر دنیا روی آسایش را ببیند فعلا  " بشر"  ما که جزو آنها نیستیم یعنی بشر نیستیم حیوانیم  وان " بشر " فعلا دریی کشف سیاره دیگری است وخورشیدرا نیز با خود خواهد برد زمین درتاریکی مطلق میماند دیگراثری از سبزه  و درخت وگل گیاه نخواهد بود  همه چیز درزیر نورهای مصنوعی زندگی خواهند کرد   اکثرا نها را امروز میبینم فعلا درمرحله ازمایشند  خوشا آن روز که ما نباشیم وخود بسوی خورشید پرواز کرده باشیم قبل از آنکه پیکر مارا به دست آتش بدهند !  نشخوار گذشته هم بیفایده است دیواری بزرگ بر روی گذشته کشیده ایم وانرا تا اسمان ادامه میدهیم چیز باارزشی نبود وچیزی هم برایمان نماند تا خاطره انگیز باشد . و....همه رفتند  همه رفتند تنها یکی باقیمانده که هراز گاهی از راه دور زنگی میزند ومهرش را نثار میکند  باز جای شکرش باقیست /
امشب تنها خواهم بود مانند خود خدا  وبا اوخلوت خواهم کرد شاید صدایم را بشنود وشاید صدای بنده های دیگری را نیز بشنود که اسیرند ...نمیدانم ! همه چیز از قهوه خانه ماکسول شروع شد !!!!!وحال آن قهوه خانه مبدل به یک جزیره خوش آب وهوا با تمام امکانات برای میهمانا ن عالیقدر مهیاست . 
ومن نمیدانم ما ستاره های غریب ایا از یاد پرودگار رفته ایم ؟  خوب فردا روز دیگری است با نسیم دلکش سحر  سالی را بی انکه بدانیم مبدا وآغاز  پیدایش آن چگونه  بوده است !
 در ولایت غربت شروع میکنیم بی هیج احساسی . ث
 
پایان گ ثریا . 31/ 12/ 2021 میلادی !!!
 

رفتنی دیگر

ثریا ایرانمنش .. .. لب پرچین ،… اسپانیا 

تازه به رختخواب رفته بودم واخرین.  پیام هارا روی گوشی  چک میکردم نازنینم برایم. پیام فرستاده بود که   ،،،،، بلی !  صدری هم رفت. صدرالدین الهی. با قرن به دنیا آمد وبا پایان قرن هم رفت  واخرین باز مانده از دوران مردان استخوندار مطبوعات نیز  به آسمان پرکشید .

او سالها بود که خودرا از جامعه امروزی کنار کشیده دریک سکوت میزیست ویا مینوشت روزنامه کیهان لندن  را او اعتبار بخشید. وهر هفته یک صفحه را پر می‌کرد وچه شیرین هم مینوشت  واخرین کلامش را. طی یک پیام عمومی  به آن خواننده ای داد که هنوز لاشه اشرا روی صحنه میکشد ودیگر رمقی در صدایش باقی نمانده و با کمک دیگران صحنه گردانی می‌کند تا باز هم. برای ارباب   در امدش را بفرستد  ،

 صدری خوب میدانست اینکه امروز روی صحنه دارد بالا وپایین میپرد دیگر آن شاه ماهی نیست بلکه تیدیل به یک. کرم چاق وچله شده است .

صدرالدین الهی در مطبوعات ایران گذشته ما وزنه ای بود سنگین.  اگر قلم را در جایی میگذاشت  اعتباری به آن  برگ‌ها میداد پس از رفتن او دیگر کیهان  لندن  ورق پاره ای بیش نبود  وحال می‌توان مجانی انرا روی فضای مجازی  با کمک ذره بین خواند.  وخوب. تنها خود فروشان باقی مانده اند تا بیشتر بخواهند وبیشتر بفروشند. ‌نام مطبوعات. وروزنامه وخبرنگاری وشاعری را به گند بکشند .

صدرالدین الهی رفت. وکسی چه میداند از او چه بجا  ی مانده عترت همسرش نیز دستی بر قلم داشت وگاهی چیزکی مینوشت. ،.آنها در شهرکی در  برکلی سان فرانسیسکو به دور از همه هیاهو ی نو کیسه گان وتازه به دوران رسیدهای سیاس  به سادگی  زندگی ساده‌ای را میکذراند ند آخرین جلوه وبازمانده  از دوران شباب ما ودوران درخشان ما تیزبه آسمان پرکشید حال آیا باز میگیردد در کسوت یک پرنده یا یک شاخه نسترن ویا یک  آهوی سرگردان ویا برای ابد درهمان. آسمان  به نظاره خواهد نشست ، .روانش. شادویادش گرامی. نوشتن در باره بعضی از آدم‌ها کار هر کسی  وهر موجودی نیست و فردا صبح علیرضا خان حوری زاده   دفتر  اشعارش را باز می‌کند وافسانه سازی را أغاز کرده قصه حسین کرد را برای همه  میخواند. زهی تاسف که مردان بزرگ ونامی ‌اثر گذار مطبوعات ما رفتند  و. زباله هاهنوز  درون سطل زباله  در افشانی میکنند ،.حال شاید با رفیق همراهش  محمود در آن دنیا به بازی بلوط دوستانه مشغول باشند وبه ریش ما زندگان که مانند جانورانی درون قفس هایمان. نعره میزنیم لبخد بزنند ، ،

پایان 

 ثریا . نیمه شب جمعه واخرین جمعه سال منحوس  2021  میلادی .


 

چهارشنبه، دی ۰۸، ۱۴۰۰

فریب وتولید

ثریا ایرانمنش  / لب پرچین ، اسپانیا .

زورق سر گشته ام  که در دل امواج  .هیچ  نبیند  نه  ناخدارا ونه خدا را 

موج ملالم  که در سکوت وسیاهی  ،، می کشم  این جان  از امید جدا را ،،،……..شادروان. فریدون مشیری  

در اینفکرم که تولید انبوهی این بیماری به دنبال خود آورد وچگونه. شرکت‌های چند ملیتی  برای خود کلی ثروت اندوختند از پوزه بندها که حجاب اجباری ما شد تا نشان بردگی را بر چهره ما مهر کند تا. انواع  وسایل  امتحان آب بینی  وسرم  ها ومواد ضد عفونی  . داروخانه نا لبریز از اینهمه. تولیدات جدید و،،، .در جایی دیگر مردی با سر افکنده ‌غمگین صندلیها  ‌میز های را که برای. جشن سال نو  آماده کرده بود به درون انبار میبر د وبا دستمالی  وسوسه وار مرتب میز جلوی خودرا پاک می‌کند ، یکهزار پرواز. معلق واکثر هتلها  ورستورانها مشتریان  خودرا از دست دادند ،اما ،،،، واما پارتی های. اربابان آینده ما همچنان ادامه داردا و دور هم جمع شده کنسرتها هایشا ن  اپراهایشان. وهمه چیز بجای خود. پا بر جاست  و…..ناگهان یک کعبه  جدید در شیراز. کشف شد. و…تو بخوان حدیث مفصل از این مجمل ،.

به هر.ر وی آن بنیاد شش ضلعی با شماره. نوزده  مشغول کار خویش است و آوردن پیامبر جدید ،.روز گذشته در این شهرک. که نامش را از خورشید وام گرفته  بود حال در ظلمت وتاریکی زیر چند  لامپ آبی وسبز گرد یک طشت آتش جلوی درب بسته کلیسا . آواز میخواندند آواز که نه نوحه سر دا ده بودند. کلیسای نورانی وبا چهل وچراغها ومجسمه های طلایی. در پشت سر آنها. با در بسته به همه دهن کجی می‌کرد ومردم. مانند. طائون  زده ها در میدان    داشتند به آوازهای خزین این  گروه ها  گوش میدادند ،

جنگ‌های زرگری همچنان بین کشورها ادامه دارد  وسرعده ا ی ودل دیگری را گرم نگاه میدارد .

در شهر ما هم فعلا. نبش قبر میکنند ودست از سر خانواده پهلوی نمیکشند یکی میبرد ودیگران. بریده ها را  سر هم کرده  وروانه  بازار جدیدی بعنوان یوتیوب  مینماید  سخن رانی ها ‌ها لایوها  دیگر کهنه شده اند درآمدی ندار ند مگر عده ای از روی عادت ویا بی برنامه‌ی به این  مجهولات  ولاطائلا ت گوش دهند. نه !همه چیز آرام است. زد وبندها پشت پرده ادامه دارد کشتارها همچنان ادامه دارند  وکشتار گاه هر روز مشغول. بریدن رگ جوانان است تا خون آنها را به 

درون شیشه ها کرده به همان آزمایشگاهها بفروشند برای  آیندگان ضروری است ،.دیگر کسی به ملیت. واهمیت سر زمینش نمی اندیشد. همه درفکر  این هستند که چگونه از هم بگریزند و…ما از هم گریختیم   واین شعله روشن را برای همیشه خاموش ساختیم. ،

حال در سر. زمین  نو رسیده  ها  ما تنها از پشت دیوار شیشه ای به دنیای  مجازی آنها مینگریم دنیای واقعی سالهاست گم شدهاست از زمانیکه آن رشته بریده شد وان مرد بزرگ که  پیوندی بود بین سر تا سر عالم. درغربت وتنهایی جان سپرد و رشته ها از هم گسست وشدیم یک تسبیح پاره شده هر مهره ای در دست دیگری. مالش میخورد وبقیه  مهره ها هم گم شده اند ویا درون سوراخی  گیر کرده اند ،

بازار بردگی همچنان ادامه‌ خواهد داشت  ویروس مرگ. در بهترین موقع سرش را بیرون کرده وبه جان آنهایی می افتاد که از آمپول  مرگ اور فرار کردند  ،  باید در انتظار فردای تاریکی باشیم. بیهوده روان کاوان ورمالان و فال گیران  بما دلخوشی می‌دهند که مثبتباشید  مثبت بیاندیشید. وسر انجام مثبت بمیرید ، 

اگر مرگم  به نامردی نگیرد ،.  مرا مهر تو  در دل جاودانی است 

گر  عمرم  به ناکامی سر اید ،.   ترا دارم  که مرگم زندگانی آست …………..پایان  

 بیست ونهم دسامبر  دوهزارو بیست ویک !