پنجشنبه، شهریور ۲۵، ۱۴۰۰

پیمانهای پنهانی


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین "  اسپانیا 

نه بر اشتری سوارم . نه چو خر به زیر بارم / نه خداوند رعیت / نه غلام شهریارم !

 چیزی برای گفتن نیست / چیزی برای نوشتن / نیست چیزی برای آموختن نیست وچیزی  برای از دست دادن نیست  هرچه هست نکبت است وسیاهی  درد است وتباهی . چادر ی سیه از مکر وفر یب بر روی دنیا کشیده اند  ونوکران وچاکران وسر بازان  ولشکریان واستادان و شاگرادان  از  جایی اجازه ورود میگیرند وبه جایی دیگر پرواز میکنند  اگر لازم باشد ویران میسازند واگر لازم باشد میکشند واگر خیلی لازم باشد  قومی غریب را به همراه داس وخنجر به جان مردم میاندازند زنانرا از باروری باز میدارند  آنهارا به قتلگاها میفرستند  ودر نمایشی رقت انگیر  ( کمیته ها ) دختران وزنان را ردیف کرده اشک ریزان بگویند بلی!!! ما هم مورد تجاوز فلانی قرار گرفته ایم واین فلانی وفلانی ها کسانی هستند که باید از صحنه گم شوند واین هنرپیشگان را برای رستگاری روحشان وجلوی دوربین ها مینشانند . 

حقوق بشر تنها یک سالن بزرگ خالی است  وچند نفر تنها دسنهایشانرا تکان میدهند  صدایشان گم میشود  بشر واقعی حقوقی ندارد ! چون خودش به همه وظافف وحقوق خود واقف است بقیه همه صحنه های نمایشی هستند .روز گذشته دریک برنامه دیدم مشغول بستن وسیم کشی دور کنگره ! بزرگ ایلات متحده  میباشند چرا که باید برای فرمانداری مردم رای بدهند  از پیش آن فرد مورد نظر  انتخاب شده واین نمایش را برای سرگرمی گذاشته اند وعده ای که میروند به فرد مورد علاقه شان رای بدهند میگویند شما قبلا یکبار رای داده اید یعنی وقاحت وپرویی و دروغگویی را علنی ساخته اند  حکم ران از پیش طبق دستور  اطاق دربسته انتخاب شده است بقیه تنها برای نمایش دادن وپرکردن  برنامه های تلویزیونی هست .

نه چیزی برای نوشتن نیست چیزی برای گفتن نیست حق حرف زدن را ازما گرفته اند بر دهانمان پوزه بند بسته اند ورهبری گروه بردگان را نیز به آن مردک لرزان ولغزان سپرده اند  وهمه میدانیم که راهها به کجا ختم میشوند .

درحال حاضر مشغول ویران کردن همه گذشته های ایران بزرگ واولین امپراطوری جهان میباشند قومی وحشی را حاکم ساخته اند تا مردم را یا ازگرسنگی وتشنگی ویا با بیماری ها ویا واکسن ها مرگ از بین ببرند نژاد ایرانی واقوام هخامنشی ونامش باید در جهان از بین برود این یک کینه دیرینه است  ودرحال حاضر تنها مردم ایران وافغانها وکردها هستند که مورد هجوم  و ویرانی ها قرار میگرند عمله هایشان نظیر آن ترک ترکستانی ناگهان شبانه حمله میکند ومجسمه هارا پایین میکشد وهمه چیز را ویران میکند  لزومی ندارد توضیح بیشتر دراین باره بنویسم یا بگویم .

بلوچستان / خوزستان همه دچار قحطی میشوند تا ناگهان سیل اقوام گوناگونی  به آنجا هجوم آورده  وصاحب یک ایالت شوند ودرآنیده در گوشه ای از موزه ها چند تکه را میگذارند که بلی در ازمنه قدیم قومی بودند وحشی وبدینگونه زندگی میکردند در هولیوود همیشه ایرانیانرا اقوامی بدوی ووحشی نشان میدهند وآدمخواران قبایل دیگر را  ! انسانهای  متمدنی که تمدن اولیه را بنا نهاده اند  تیغ دردست دشمن است 

نژاد پاک اریایی باید تنها نصیب  با زماندگان جناب هیتلر شود !!! که خود او روزی افتخار میکرد که میل دارد نژادی پاک ومبرا ازهر آلودگی نظیر اقوام اریایی  در المان بوچود بیاورد !  دیگر از ایران وایرانی  کسی وچیزی باقی نمانده  همه کوچ کرده اند ودر سر زمینهایی  که انهارا  پذیرفته ذوب شده اند ایرانرا برای غذاهایش دوست دارند  وبردن دلارها وبه رخ کشیدن زندگیشان برای آن بیچارگانی که یا درزندانها محبوسند و یا در فقر و گرسنگی و تشنگی دارند جان میسپارند  .نه کمکی از هیچ جا نمی رسد .چند ی پیش یک خانم جنوب شهری اهل شهر ری وکوره های آجر پزی به دیدارم آمد وگفت " منهم پاسپورت گرفتم حالا ما همه اروپایی شدیم !نگاهی به سر وضع ولباس پوشیدن وآن کفشهاس پاشنه بند عهد دقیانوس وان گلیمی که منجق دوزی شده بعنوان شال برشانه هایش پهن کرده بود انداختم . گفتم مبارک است که شما اروپایی شده اید اما من همچنان درذهن پنهانم  ایرانی اریایی واز نژاد زرتشت بزرگ میباشم .این دفتر چه رنگی هیچ چیزی را نه ثابت میکند ونه تعویض میکند .

حال من تنها ترین موجود روی زمین تنها ترین انسان روی زمین شبها بادردهایم میگریم وروزهارا با گلدوزی وبافتنی میگذرانم گاهی نگاهی به آن برنامه های ساختگی میاندازم هنوز پیرمردان  فسیل زمان گذشته  سر آلف با آویا عین  آمدن رفتن ونشستن مرافعه دارند وعده ای نیز کاسه گدایی را جلویشان گذاشته اند برای هرکلامی که از دهانشان  بیرون می اید سکه ای طلب میکنند .

جلوی مرا گرفتند که چرا به خر عیسی گفتم  یابو اما انها راه را میدانند به نرخ روز نان میخورند . ........

من در غیاب ماه . بر این ساحل غریب مستانه پا نهاده وهشیار مانده ام /شادم که چون فانوس دریایی  تمام شب سرخ " با دل خونین "  در چنگر زمانه  فشرده وزنده مانده ام .پایان 

ثریا ایرانمنش / 16/09/2021 میلادی .

سه‌شنبه، شهریور ۲۳، ۱۴۰۰

نان وپپسی

 از یک یادداشت ،.

روز گذشته برای امتحان عینک به  یک عینک فروشی مراجعه کردم. سر گیجه وحشتناکی داشتم. با خودم گفتم حتما گرسنه ام. در یک کافی شاپ نشستم  . با پوزه بند . وگفتم کمی کوکوی سیب زمینی. با یک پپسی. میخواهم کوکو را که به کلفتی دو تکه هیزم وسوار بر دو توده نان بود جلویم گذاشت اولین لقمه حال تهوع گرفتم گویی یک تکه نمک سنگ در دهانم  گذاشته بودم  عیبی ندارد نان زیر انرا به همراه پپسی میخورم تا کمی آرام بگیرم. در همین حال بیاد آخرین سفرم در ایران افتادم ‌بیاد یک سفره نذری که دوستی مرا به همراه پنج عدد کیک بزرگ با خود برده بود خانم دکتر برای سلامتی نور چشمی سفره نذری انداخته بودند. از پهنای خانه چیزی نمینویسم ااما پهنای سفره ‌ودرازیش به اندازه همه خانه من بود. به هر روی خانم. صاحبخانه با مهربانی مرا استقبال کرد وگفت شما میهمان مولای من علی هستید تشکر کردم در بالای اطاق مرا نشاندند خانم‌های شیک با لباسهای توری ‌چادر نماز های ابریشمی. گرداگرد اطاق نشسته بودند وبانوی قرآن خوان به همراه  نوچه اش قرآن را به دست من داد گفت شروع کنید ۹!!!!خوشبختانه من در مکتب قرآن راخوانده بودم. بهر روی سوره ای خواندم. وخانم فرمودند ایکاش همه خارج نشینان مانند شما میتوانستند  قرآن را بخوانند. حرفی نزدم چشمم به سفره بود که نزدیک به سدها نوع مواد غذایی درون آن چیده شده بود ومن بیاد بناهایی سر کوچه بودم که به هنگام ورود به خانه دیدم ناهارشان را  نان وپپسی میخورند.  برنامه تمام شد بخوربخورها شروع شد از درون کیف ها قابلمه های بزرگ بیرون آمد برای بردن نذری سکه ها ی طلا جلوی خانم درون سینی خودنمایی می‌کرد  من چیز زیادی نخوردم کمی شامی  وکمی کیکخوردم به هنگام خدا حافظی ضمن تشکر از بانوی میزبان گفتم چه خوب است مقداری از این غذاهارا هم به آن عمله های بیرون در بدهید دیدم  نان وپپسی میخورند خانم کمی مکث  کردند  وگفتنند بله البته فورا  دیس برنج ‌طبق شیرینی وچند مواد دیگرا. با دست خودشان برای بنا ها بردند و

موقع برگشت بخانه دوستم گفت : تو اگر اینجا بمانی سرت را از دست خواهی داد  ؟ گفت اینجا رسم است که مابقی غذاها هارا خانم‌ها ومیهمانان میبرند وان خانم قرآن خوان  خانم صاحبخانه  کمی خجالت کشید ‌اجباراً غذاهارا برای عمله هاربرد ،

روز گذشته با خود گفتم چیزی که عوض دارد گله ندارد نان وپپسی را بخور ‌راهی شو.  با سر گیجه   خودم را به خانه رساندم  ،

پایان 

روزسه شنبه ۲۳شهریپر ماه تولد دخترم وروز آشنایی من با پدرش



کلاب هاووس ...یا ؟


 ثریا ایرانمنش 
 لب پرچین 
 اسپانیا !

شبها عادت دارم یا با صدای موسیقی یا کتاب  های صوتی ویا گفتگوها  بخواب روم ! موسیقی ها جای خودرا به اراجیف داده اند کتابهای صوتی اکثرا از صافی رد شده وبا بعضی صدا هم خوانی ندارد بخصوص زمانی که مثلا یک مرد میان سال میل دارد صدای پسر بچه ای را در بیاورد آنوقت دیگر غیر قابل تحمل میشود .

شب گذشته سری به یکی ازآن بنگاهای تازه باز شده زیر عنوان " کلاب هاووس "  زدم  نه اعضای را میشناختم ونه میدانستم درچه  موردی باید گفتگو کنند صدا بسیار ضعیف بود سپس بلند شد  مردی با کلامی مهر امیز اقایان وبانوانرا  معرفی کرده وبه انها  فرصتی برای گفتگو وحل مشگلها ! ظاهرا  میداد  که هریک  به نوبه خود  عقیده خودرا بیان دارند . نمیدانم  چرا ناگهان حرف میرزا  قاسمی سردار بزرگ به میان آمد ! زنی درآن  میان مانند قمر خانم های سابق پاچه ورمالیده آنقد رفریاد کشید واز خون شهدا نام برد و فحاشی کرد مدیر مسئول هم نمیتوانست اورا ارام سازد  مرد دیگری با بیشرمی فحاشی میکرد واز خون شهدا !!! دفاع مینمود کدام شهدا؟ شهدای راه ازادی ؟ بهر روی این کانون که اول با ادب ومراعات شروع شده بود تبدیل به به یک حمام زنانه  شد یکی دنبا ل سنگ پایش میگشت دومی به دنبال طاس دولیچه ! مشتی به روی لپ تاپ بیجاره ام زدم آنرا خاموش کردم وسرمرا به زیر ملافه بردم .

خیر ! این ملت همیشه امت وبرده میباشد این ملت هیچگاه خوی مهربانی ودوستی را در رگهایش ندارد این ملت سپاسگذاری ومهر را نمی شناسد وسر انجام این ملت هیچگاه یک پارچه نخواهد شد وبهترین مرحله آن همان جدایی ها وقبیله ها ومانند اجدادشان هر قبیله ای به دیگری حمله کرده اموال یکدیگرا چپاول کنند دختران را بدزدند وپسران را به یغما ببرند  و....... دیگر تمام شد .به سخنان آن مرد بزرگ گوش میدادم " کورش شاه شاهان شاه هخامنشی  من وملتم هیچگاه نخواهیم گذاشت بیگانه ای و.ارد این سر زمین اهورایی شود ؟  ما همیشه بیداریم" !
. پس این موجودات  ازکدام قبیله اند اگر سوریه را دوست میدارید به همانجا کوچ کنید اگر عاشق فلسطین هستید کنار همانها گرسنگی بکشید اگر سینه چاک کربلا ومحتویات آن میباشد به همان جا رفته رحل اقامت افکندید سر زمین بیچاره ویران شده را رها کنید/

عربستان صحرا را به یک گلستان تبدیل کرد شما یک سر زمین ابادرا به یک بیابان تبدیل ساختید وحال با اینهمه فحاشی وبی ادبی که همه هم درون شلوارهایتان است انرا به یکدیگر حواله میدهید آنهم دریک فضای باز مجازی . اوف ....زهی تاسف .

حالم به هم خورد   چهارم سپتامبر گذشته چهل وپنج سال است که از ایران برون امده ام  ودرغربت میچرخم  من یک زن تنها چهار فرزند برومند وبا ادب  وتحصیل کرده را درغربت تحویل جامعه دیگران دادم که سر زمینم از وجود آنها محروم است آنها حتی بچه هایشان را  نیز از اینهمه کلمات  رکیک وزشت  به دور نگه داشته اند شما چگو.نه مادران وپدرانی هستید که با این زبان زشت ومنحرف همه رابباد فحاشی میگیرید بجای آنکه  برای بلوچ های تشنه لب  / برای خوزستان برباد رفته/ برای دریای کاسپین از یاد رفته برا ی خلیجی که قرنها فارس بود حال عربی شد  دل بسوزانید دورهم جمع شده  برا ی شهدای راه کربلا  سینه میزنید خوب به همان کربلا  کوچ کنید وآن سر زمین را که ویران ساختید رها کنید  ! نه !پولهای  نفت باد آورده وطلاها ودزدی ها وبی ناموسی هایش خوب است درجاهای دیگر چوب درون آستین شما میکنند / نفرتم گرفت /

من ایران را  سرزمینم  را درمیان ترانه ها / اشعار / موسیقی / وکتابهای قابل با خود به خارج آورده ام آن ادب آن حسن سلوک آن مهربانی وآن حیای  دخترانه وزنانه وآن بخشش ها وان کمک های بی دریغ همه را یکجا دراین کلبه کوچکم جمع آوری کرده ام من تنها ایرانی هستم که خانه به دوشم  و کرایه نشین درعوض بوستانی ساخته ام لبریز از گلهای زنده  مردان وزنانی مودب با شعور وبا تحصیلات عالی نجیب بدون هیچ پشتوانه مالی ومعنوی از آن سر زمینی که روزی خانه ای داشتم وبرباد رفت .

امروز من بخودم افتخار میکنم  بازمانده اصالتم  که تنها به پیامها اکتفا میکند بقیه هم زبانشان صد ها متر ولبریز از کلمات بی ارزش . 

برایتان متاسفم  خیلی هم متاسفم  ایران هیچگاه دیگر ایران نخواهد شد با وجود شما جانوران وحشی که تنها با خون بزرگ شده اید وخون نوشیده اید وبر روی جنازه های جوانان رقصیده اید و انگلهایتان درخارج در میان فواحش  بی ارزش  با اتومبیلهایی که اروز ی شستن آنهارا داشتند  حال بما فخر میفروشند که برایشان پشیزی ارزش قائل نیستم .ما صاحب اصالت خویشیم وآن اصالت خریدنی  نیست فروشی هم نیست . پایان 

ثریا ایرانمنش 14/ 09/2021 میلادی 

 دخترم سالروز میلاد باسعادتت را تهنیت میگویم تو که باعث افتخار من ومایی . ثریا 

دوشنبه، شهریور ۲۲، ۱۴۰۰

جهنم

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

پیر زنی راا ستمی درگرفت /دست زد ودامن سنجر گرفت .........

حال امروز این پیر زنان وپیرمردانی که لانه ای برای دوران باز نشستگی خود ساخته  ومیخواهند آخرین سالهای عمرشانرا در ارامش سپری کنند  درآتشی سوزنده  دارند کباب میشوندوسلطانی نیست تا دست ببرندند ودامنش را بگیرند .از شحنه های مست وبیخبر شکایت برند  همه جا دارد میسوزد بوی آتش همه حلقوم مرا ونفس مرا گرفته است آن بیماری سیاسی کم بود که حال آتش را بسوی ما انداخته اند  دیگر گرگی نیست روباهی نیست بلکه از اتومبیلهای اسقات ومردان مست  استفاده میکنند  همه چیز دریک  خط مستقیم  شعله  میکشد  همه درختان  همه سبزه های نو رسیده وهمه گلهای تازه وزیبا وساختمانهای سپید همه چیز دود میشود وبه هوا میرود  بناهای کهن نیز دراین میان از بین میروند تاریخ باید پاک شود .

و" آقا " مهدی " میگوید چند نفر وطن پرست پیدا شوند وبروند این عاملین گلو بالیست را بگیرند درون گونی کنند وبه جهنم بفرستند گویی دارد از چند گربه نر وماده حرف میزند  آیا او میداند  که ما زیر چه قدرت منفور ونامریی داریم زندگی میکنیم وبه اندک سرفه ای که ازروی الرژی بر سینه ما بنشیند فورا مارا راهی راهروی مرگ میکنند بما احتیاجی ندارند باید ...باید... آنها به هدف برسند بانکها اقتصاد  ونان ما دردست انهاست حال یا این نان از قطعه های تکه تکه خودمان است یا از پشم وشیشه  مهم نیست بانکها دردست  آنهاست هرکاری که میل دارندانجام میدهند  باید  مانند زمانیکه یهو دیان در مرکز شهر ها راه میرفتند وتاره ای بر سینه  نصب کرده بودند  تا  مجزا باشند  باید روی موبایل    ویا اگر نداردی در دفترچه ای جداکانه  آن علات منفور را باخود حمل کنی که بگویی من برده واکسن وتیمار شما اطاعت کرده ام وبگذارید با اتوبوس به مرکز شهر بروم ! 

یکسال واندی است که ما زند انی هستیم درطول این یکسال من تنها دوبار بیرون رفته ام وامروز نیز باید به بیمارستان بروم برای تحویل آزمایشهای خود .

هفته گذشته پرستاری  که پسرکی جوان را که مبتدی بود  به خانه فرستادند تا خون مرا بگیرد پنج جای بازوی من سوراخ شد وسر انجام از پشت دستم خونرا کشید بدون آنکه الکل با خود اورده باشد  حال دستم کبود بازوانم کبود چاره هم نیست من دستمرا به واکسن بیماری زای آنها الوده نساختم بنا براین مجبورم درخانه بمانم !ومیمانم برایم مهم نیست .

 نه به گوشت ها میتوان اعتماد کرد نه به پرندگان ونه به چرندگان معلوم نیست چگونه واز کجا  آمده اند  تنها  کمی نان خشک وکمی اب قهوه ای بنام قهوه یا چای وکمی  شیر تصفییه شده محصول خانه غذای مرا تشکیل میدهد خرید هارا برایم میاورند حتی جورابهایم را نیز دیگران باید بخرند اجازه .ورود  به فروشگها را ندارم .من تنها نیستم هستند کسانی که تن به این حقارتها نداده اند  گاهی خودمرا با زندانیان  سر زمینم مقایسه میکنم با تشنگان شهرجنوبی و خوزستان  مهم نیست قدرت را باید درپیکرم به حرکت درآورم نباید تسلیم شد . نه نباید تسلیم بردگی  شد با پوزه بند وسرنگ به زندگی مصنوعی خود ادامه داد  ودرجهنمی که برپا کرده اند  به تماشای پیکر های  سوخته از زیر خاکسترهای داغ ایستاد امروز صبح دراخبار ناگهان دریک آپارتمان چند طبقه شعله ها بر خاست مردی خودر از بالکن آویزان کرده فریاد میکشید اتش آتش  خدا میداند درکجا واین آپارتمان چند طبقه درکدام شهر است  کارها بفرمان است . 

دیگر حرفی ندارم چیزی برای گفتن ندارم امرو صبح به حرکات آن  مردک ارمنی تبار با موهای ژولیده مانند گوریل نگاه میکردم که چگونه  ویلن را دردست گرفته معلق میزد وآنرا به صدا درمیاورد چقئر هم هوا خواه دارد بدبختها این ویران کردن موسیقی است نه چیزی تازه  این ویران کردن  تاریخ ارکسترهاست دیگر کسی نمیتواند روی صندلی با  لباس فرم یا لباس شب بنشیند وویلن یا ساکسیفون ویا ویلون چلو را به حرکت  درآورد اپرا سالهاست در صندوق خانه درکنار لباسهای قدیمی  خاک میخورد وخوانندگان اپرا یا از کار دست کشیده اند ویا گاهی  چند  دقیقه ای روی سن تنها یک اریا میخوانند وبس !!!!

موسیقی را ویران کردند آوازاهارا خاموش ساختند تا عربده مستان شبانه را بشنویم ودرهوای سکس های شبانه زنانه ومردانه نفس بکشیم ویا در زیر صدای انکر الصوات گلدسته ها حالمانرا خوب!!!! کنیم وبه خدایی برسیم که معلوم نیست درکجا پنهان است وجایش را به شیطان سپرده است .

باید به شیطان تعطیم کرد .پایان 

ثریا ایرانمنش  13/09.2021 میلادی 
 

شنبه، شهریور ۲۰، ۱۴۰۰

عشق!

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند / گل آدم بسرشتند وبه پیمانه زدند 

 ساکنان حرم سر عفاف ملکوت / با ما راه نشین باده مستانه زدند !

این ابیات را از حفظ واز حافظه ام کمک گرفته ونوشته ام نمیدانم درست است یا نه ؟ اما مهم نیست 

 موسیقی غمگین  وارکستراسیون روزهای شنبه ویکشنبه که از تلویزیون آنهم ساعت هفت صبح پخش میشود دیدم حالم گرفته شده  دنیا دارد میمیرد آتش سوزی  شهری درنزدیکی ما سه روز است که ادامه دارد وگرما بیداد میکند  آتش همچنان زبانه میکشد مگرچقدر بنزین خرج آن شهرک زیبا کردند که به همسایه هایش نیز سرایت میکند > چه خوابی برای ما دیده اند ؟  وچرا ؟ به چه جرمی بشریت را نابود میکنند ؟ مگر خود بشر نیستند   اطمینان دارم که نه همانند سلفشان  در افغانستان ! ( دراینجا  عکسی گرفته شد ) !........وچیزهایی پاک شد ! اما من مینویسم من ایستاده ام کمر خم نمیکنم حتی با تازیانه های شما !

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر  زمانی که از عشق میگویی فورا ترا عریان کرده دریک بستر کثیف می خوابانند  این افکار قدیمی وکهنه از دیر باز درمغز ها در زوایای سلولهای کوچک  بعضی از آدمها پنهان است من مغزم را شستشو میدهم وهرشب  زباله هارا بیرون میریزم وبجایش تنها همین کلمه عشق را مینشانم عشق به بشریت عشق به طبیعت عشق به حیوانات وعشق به کودکان بیگناه ومردمی که دارند قربانی میشوند .

در گذشته هم که  سر زمین ما  داشت رو به ترقی وتمدن بزرگ ! میرفت هنوز مغز ها چروکیده وبسته بودند  لباسها عوض شده بود ریش ها تراشیده شده بود عبا ودستار وعمامه جای خودرا به لباس ها مزن های معروف داده بود اما شعور ها همچنان بسته مانندهمان دستارها به  دور مغزشان / من عاشق هنر  باله بودم عاشق موسیقی بودم این کارها عیب بود در کلاس مادام کورنلی نام نویسی کردم تا بالرین بشوم هنوز شش سال بیشتر نداشتم که مادرجانم با کتک وفحاشی آمد .جلوی همه گفت " اگرمیخواهی فاحشه بشوی چرا دیگر پول میدهی " از نطر او رقص یعنی فاحشگی خواندن آواز وزدن ساز یعنی بی حیایی ویا نوعی فاحشگی به شمار میرفت به هر روی جلو همه آروزها ی مرا گرفتند تا جایی که حتی به هنگام ورزش نیز میبایشت شلوار بلند وجوراب به پا کنم وبقیه دختران با شورت کوتاه بمن بخندند  بنا براین وررش  بستکبال والیبال را نیز کنار گذاشتم ودرکنجی خزیدم . حال امروز ناگهان زنجیر ها پاره شده ونسل جدید پایش را ازخط قرمز بیرون گذاشته اگر  چه پنهانی باشد اما .... عشق را نمی شناسد  مخصوصا کسانی که در اوایل شورش به دنیا آمده اند ویا درآن  زمان کودکی خردسا ل بوده اند آنها چیزی از عشق را نمیدانند کتابهارا جمع آوری کردند افسانه ها اشعار شعرای بزرگ همه به دست آتش سپرده شدوبه جایش کلماتی نا شناس جایگزین گردید حال اگر چه درخارج تحصیلاتی کرده اند اما هنوز مغزشان در حوالی همان مبارزات ضدعشق وعاشقی میچرخد عشق به  معنای واقعی برای آنها مفهومی ندارد کلمه عشق یک لغت پیش پا افتاده تنها متعلق به گروه خاصی میباشد .  بنا براین دیگرنمیتوان چیزی برای این نسل نوشت ویا گفت معنی هیچ چیزرا درک نمیکنند وارد دنیای ناشناخته ابرها شده اند وبا ابرها صعود میکنند وناگهان فرود میایند برای آنکه درونشان خالی است خیلی هم  خالی است بچه دارند اما برای انکه  بگویند خانواده داریم بچه برای خودش سرگرم همان اسباب بازی پدرش ویا مادرش میشود واحساسی دراو بوجود نمی آید آن رعشه وآن رگی که نامش عشق است دراو نیست چرا که در والدینش نیز دیده نمی شود  / آنها چیزی از گذشته نمیدانند " گوگل " کارهارا برایشان  اسان ساخته است .!

شاید من تنها نباشم که  این ناله هارا سر میدهم ویا شاید تنهاترین باشم مادران ومادربزرگهایی را می بینم  که با زمان نوه هایشان جلو میروند از لوازم ارایش او استفاده میکنند !!!! با گام های او  گام بر میدارند اما تهی خالی از هرچه که نامش " عشق" است باید مال اندوزی کرد وبا قافله همراه شد .............

هوا ناجوانمردانه داغ و سوزنده است وابری خاکستری بر روی آسمان شهر کشیده شده بوی سوختگی بوی خاکستر همه جارا پر کرده است این است آینده ما زندگی درجهنم .

میسازند  سپس ویران میکنند  زندگیشان با قرص ها وگرد های روان گردی  وسکس های پیش پا افتاده پیش میرود با دنیا بیگانه اند حتی خدارا نیز درگوشه ای درانبار پنهان ساخته اند ودوشاخ شیطان را نماد خود ساخته اند .

اما واما این عشق درمن نخواهد مرد با عشق وشعر وموسیقی رشد کرده ام .حال  به هرنوعی که میل دارند انرا بیان نمایند . برایم مهم نیست .

هنوز اول عشق است اضطراب  مکن ...........پایان  11/ 09/2021 میلادی / ثریا 


 

جمعه، شهریور ۱۹، ۱۴۰۰

پنجره بسته !


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 

تو هر غروب نظر میکنی به خانه من / افسوس که پنجره ها بسته اند و خانه تاریک است .

و.....من هر غروب سفر میکنم به خانه تو  همه دربها باز وپنجره ها بازند ومن از سوراخ کلید به درون خانه ات مینگرم فریاد شادی  دخترکی شیرین  را که بغل به روی تو گشاده  زیباترین تابلوی را که که میتوان نقاشی کرد تو گرفتاری  باید فورا بروی بوسه ای هوایی وزمینی برایش میفرستی اما او باز به دنبال تو میاید ومانند یک بچه گربه زیر دست وپا های تو میلولد میل دارم اورا بغل بگیرم وببوسم وبگذارم تو به دکمه هایت  برسی با انها ور بروی وفریادی را بلند کنی که تنها درکوهها می پیچد وکسی را از خواب بیدار نمیکند  چهل وچهار سال کار همه همین بوده است حر ف حرف حرف تعریف تکذیب فحاشی وسر زمینی که میتوانست امروز بهشت برین روی زمین باشد تبدیل به یک آوار کرده هنوز هم آنرا  تحویل نمیدهند چرا که صاحبخانه ندارد !از تو میپرسم برای رسیدن به کدام هدف  اینهمه اشتیاق به خرج میدهی  همه مردم اشتیاق های زیادی دارند اما هدفها نا معلوم است  نیازشان نیز نا پیدا  خوب آن ملت به همان میل کرد های خود احتیاج دارد  به همراه  ریاکاری ها وهنگامی که نمیتواند  به همراه  شاهپری یا شاهینی پرواز کند اورا مورد هدف قرا میدهد تیزی بسوی بالهای او در ترکش میگذارد  اورا زخمی میکند تا جایی که روی زمین بیفتد وسپس خودرا قهرمان میداند چرا  که شاهین پلند پروازی را به زمین کشیده است  چندی  پیش دریک برنامه  لایو   از شرم وخجالت نمیتوانستم چه بگویم  چه کلمات رکیکی به هم میگفتند 

گمان نکنم تو اهل آن گفتار ها باشی  پس همینطور یمان دوست من .

برای رضای خاطر  خویش وبرای رضای خاطر دوستدارانت  وبخاطر بسپار که همه اعمال تو از کجا سر چشمه میگیرد .

انسانهایی وجود دارند که سالها آموخته اند  ومیل دارند که خودشان باشند  نیاز به انسانهایی مانند خویش دارند  آنها سرنوشت خودرا درک کرده اند  چه بسا انها به تنهایی سرنوشتی ملتی را تعیین نمایند .

حال مشتی جاهل دیوانه وارد سر زمینی غنی شده اند  با خطابه ها واعلامیه ها  بدون هیج مسئولیتی    تنها چماق ودشنه واسلحه به دست دا رند  جسا رت خودرا درون همان اشیاء. میبینند هیچ شهامتی ندارند انها غیر از ادم کشی  چیزی در وجودشان نیست انسان وانسانیت را نمیشناسند   آنها معنای سالم بودن وشاد زیستن را نمیدانند تنها ما ملتی بودیم که شادی را میشناختیم آوازهارا میشناختیم رقص را میشناختیم  وحال درزیر یک اطاعت کور کورانه مشتی احمق باید همه چیزرا قربانی کنیم  تابلوهای دستور ی مرتب بالا وپایین میشوند  واعلام میکنند بخوابید نه بلند شوید بدوید نه بمیرید وبالاتر بالاترتراز قانون جنگل زیست میکنیم  آنها همه جارا پوشش داده اند  وما مردم تا حد مطیع هستیم !! 

بر خلاف همه مردم من برایت مینویسم که هیج شتابی در بین نیست  نسل دوم سوخت ونسل سوم روی به خودکشی آورده است از همه سو فریادهای زاری بلند است مرگ در آن دیار بیداد میکند  سر زمین اجدادی لبریز از زخمهای طاعونی شده است بدتراز جذام  حال چه کسانی میل دارند بگذارند که تو امثال تو  اراده خودرا بکار بگیرید  ووارد سرنوشتی ویا آینده ای  شکوفا شوید  نه شما باید یا سر تعظیم فرود اورید ویا مانند انها زبان کثیفی را بکار ببرید  دیگر فضیلتی درکار نیست فضیلت را آن بانوی  برنده "نوبل" به دست داشت  که گفت زندان گونتانامورا بندید وهمه اطاعت کردند !!!! وما چه کودکانه به این اراجیف  خندیدیم  اویک رباط بود اورا ساخته بودند تا برای بستن آن زندان مخوف وازاد کردن این مردان آدمخوار همه را اماده سازد وما چه ساده دلانه باین  ابلهان نگریستیم .

نگذار کودکت سرش  را پایین بیاندازد  بگدار با بازی های شیرین خود حتی زرتشت را نیز به خنده وادارد

امیدوارم این را فهمیده باشی .حال من هر غرو ب  نظر میکنم به خانه تو  . پنجهره هارا بازکن تا احساس من هم هوایی بخورد .

پایان /ثریا ایرانمنش  10/09/2021 میلادی .