ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا
----------------------------------
ای دل سر مست کجا میروی
بزم تو کو ؟ باده کجا میخوری
چونکه ترا در دو جهان جای نیست
هر نفسی رخت کجا میبری
نقد ترا بردم من پیس عقل
گفتم قیمت کنش از گوهری
گفت چه دانم ببریش پیش عشق
عشق بود نقش ترا مشتری .......شمس تبریزی
از بن کوچه پر هیاهوی وخیابان لبریز از مردم عاشق دانستم که بسوی آسمانها پر کشیدی. تیره پشتم داغ شد با گامهای عمودی راه میرفتم تو نیز از عمودی به افقی افتادی ومن این معجزه شوم را شب پیش ار درگاه باریتعالی خواستم بودم " شفای عاجل " نا بیشتر زجر نکشد .
تازه تولدت را جشن گرفته بودیم عمر نخست تو نبود تو دراندیشه ها پنهان شده وجای داشتی کلماترا یکی دردهان ما گذاشتی حال اگر بر پرده داران شب این امر نهان است واشکا رنیست گناه از بیهوشی آنهاست .
تصویر عمر دوم تو چندان دوام نیاورد وحال برای ما تنها یک تصور بزرگ ویک تصویر ابدی درسینه ما شدی .
چه بهتر .
جای تو دراین دنیای کوچک کاغذی با رنگهای گوناگون نبود تو همان نقش شاعری را داشتی که امروز زیر پایش بخاک خواهی رفت .
متاسفم عده ای رفتن ترا بهانه ودستک قرارداده واز فرصت اسفتاده کرده برای دیگری جان میفشانند .
حال ما سوختگان که مسجد ومیخانه برایمان یکی است سالهای سوخته را نیز باآن مخلوط میکنیم وچه دودی بر میخزد مانند همان دودی که شب گذشته از شمع روشن برخاست همه خانه را اشباح کرده بود وتو مانند یک ستاره ناگهان درخشیدی ورفتی .
همه شانس آنرا ندارند که مانند ستارگان سقوط کنند گاهی مانند تکه سنگی بی مصرف درون دریاچه ویا باتلاقی می افتند ..
خوب خیام میگوید که " جامی است که عقل آفرین میزندش / صد بو.سه زمهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف / میسازد وباز بر زمین میزندش .
اما ترا بر زمین نزد ترا در میان اسمانها وکهکشانها نگاه داشت وما از
پایین ترا میدیدم ./
بدرودد ای خداوندگار عشق وکلام شعر . بدرودد . روانت با فرشته های اسمان ومهر انها قرین باد.پایان
ثریا ایرانمنش . جمعه نهم سپتامبر 2020 میلادی / اسپانیا