شنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۹۹

چهاردهم جولای !

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 
--------------------------------

نمیدانم کسی  14 ژوییه 1789 میلادی را بیاد میاورد ؟آیا این نورسیدگان میدانند آن روز چه روزی بود  نه گمان نکنم . 
امروز سردار مش قاسم قهرمان دنیا شده است آن اتقاق در یک شهر اروپایی درفر انسه متمدن  افتاد  سر زمینی که شاه داشت وشاه جشم داشت اما تمیدید وگوش داشت اما تمیشنید خودرا برگزیده پروردگار وارباب رعیت مینامید  .

مردم گرسنه و قحطی بیدادمیکرد  سرپرستان به مردم میگفتند نان نیست خوب علف بخورید  روزی فرا رسید که همان گرسنگان شورش کردند وقلعه سنگین باستیل را فتح نموند زنجیز از پای ازادیخواهان باز کردند وشورش بردند شاه وملکه وهمه ابواب جمعی را به دست گیوتین سپردند وعلف دردهان کسانی گذاشتند  که روزی به انها گفته بودند بجای نان علف بخورید ! آن ملت پیزور شد متمدن شد البته حدود جغرافیایی هم فرق میکند   ماهم میتوانستیم  اما نکردیم  زنان فرانسوی سوگند یاد کردند غیراز مردانی که کمر به خدمت  فرانسه بسته اند  با کسی دیگر ازدواج نکنند .
امروز 14 ژوییه برای فرانسه یک عید بزرگ است  وما کجا هستیم . یک تسبیج پاره شده که هرمهره بجایی میدود مانند فرفره های دوران بچکی دور خود میچرخیم  ودرخانه ای میغلطیم تا دستی دیگر مارا بلند کند ودوباره بچرخاند .
ملاهای حاکم بر سر زمین ما خوب دست مارا خوانده اندوتفرقه بین ما انداخته اند سه نفر دریک بحث باهم هم آهنگی ندارند  فقط فریاد میکشند هریک عقیده خودرا منحصر بفرد میداند .

دراین میان عده ا یهم شیا دپیدا شده اند مغزهارا میخورند بخصوص زنان را آنهم زنان میان سال را که دیگر امیدی نادارند آنها را وا میدارند تا شعار بدهند .
ما به یک رویا چسپیده ام حاضر هم نیستیم انرا با مهره دیگری عوض کنیم  فحاشی ومتلک گویی وقلمبه گویی بهترین اسلحه ایست که بکار میبریم نشد کتک کاری میکنیم  ودست آخر یکدیگر را میکشیم .
نه ! من هیچ امیدی به اینده ایران ندارم .  تازه این الاغها بروند کره هایشان درسرتاسر دنیا  مشغول تبلیغاتند  ودرعین حال خوشی وخوشگذرانی وجبران مافات .میباشند . تا ملتی باسواد نشود وعقیده دیگری را محترم نشمارد  ودست یگانگی بهم ندهد هیچگاه ملت واحدی نخواهد شد .
آنروزها ما درکلاسهایمان درس تاریخ داشتیم  وانقلاب فرانسه را میخواندیم  امروز درس تاریخ  شده مش قاسم وهمرهان ترویست او ویا یاسر عرفات ویا اما م چندم .
 نه هیج امیدی نیست . بیهوده میجنگیم .پایان 
 شنبه 29 آگوست 2020 میلادی  اسپانیا 

جمعه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۹

مردی که هرگز نمی ترسد

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا "
--------------------------------
 جواب نمی دهید - ای مردگان 
همه سکوت کر ده اید 
صدای اموات شما همانند یک سیلی غریو 
بگوش  می رسد 
» آیا یک زنده نیست تا سر بردارد » !
یک مرد برخیزد تنها صداها ست 
که درهم می پیچند 
.......
 امروز  سالگرد تولد الکساندر دمای  نویسنده فرانسوی است  شاید اولین کتابی را که در دوران دبستان خواندم از نوشته ای  او بود ویا از روی داستانهای آوفیلم ها  ساختند  اما الکساندر  دومای پسر بهتر مینوشت و پدر را به عقب زد .

خوشا به سعادت های کوچک همان روزها خوشا همان داستانهای خیالی .
امروز خون و شرارت و بدبختی و بیماری جانمان را دربر گرفته است و نمی دانیم روی به کدام سو کنیم تا پنجره ای باز باشد تا هوای خنکی استنشاق کنیم .
بهترین ساعات من زمانی است که یا می خوانم ویا می نویسم مهم نیست چه چیزی نوشتن برایم یک عادت شده مانند سیگار کشیدن یک اعتیاد تنها اعتیادی که مرا در این روزهای سخت و وحشتناک  تسکین می دهد.

شب گذشته نوشتاری را نوشتم و برایش فرستادم  " نوشتم یک شاعر ویا یک نویسنده از یک مرد جنگی قویتر است چرا که هم روح را دردست دارد وهم ماده را  اما من دست ترا میفشارم که  با سری نترس دیوانه وار راههای ناهموار را طی میکنی واز روی تپه ها وسنگ کلاخها  با سرعت میپری تا به آنچه را که میخواهی برسی من دست یک مرد بزرگ را میفشارم !

باد وحشتناکی بر سر زمین ما وزید  همه چیز را باخود برد  درختان  با حقارت سر خم کرده شکستند ویا تبر زنی با  تبر آئها را از ریشه بیرون کشید بناها ویران شدند سوختند جنگی نا مطبوع و غیر  لازم به وقوع پیوست عده ای را کشت  خانه های را نیمه ویران  بهمراه مردان وزنانی معلول وبیمار روانی برجای گذاشت چرا که یک ایرانی هم نباید در همه دنیا وجود داشته باشد ! 

آشیانه  پرندگانی  که برای خود لانه ساخته بودند  ویران شد پرندگان در تیر رس تیرهای جانگذاز جان دادند پرندگانی که مرده  بودند ومردم درمیان شاخ وبرگهای ریخته شده روی زمین از وجود آنها بیخبر بودند گورهای دسته جمعی ساخته شد ند  این باد سام همه آشفتگیهای جهانرا با هم آورد وسر زمین مارا به یک ویرانه تبدیل ساخت و جغذ ها و شغالها و آدم خواران عهد عتیق روی پیکر جوانان ما خانه بنا کردند  شهر یک پارچه سیاه پوش شد  کلاغهای قار قار کنا به راه افتادندوبا نوک سمی خود  زنان ودختران را مسموم ساختند  و زمانی که خورشید دمید و چشم بر این همه بیدادگری دوخت رویش را برگرداند و رفت شیر هم  دیگر مرده بود تنها شمشیر ها بودند که کار می کردند .

امروز  ما خاموشی پیشه گرفتیم و درمیان دردهای بی امان وباران های غیر قابل پیش بینی  مجبوریم دامن خود را جمع کرده تا دچار آلودگیها نشویم و بوی تعفن خون  ومردار ها بر پیکرمان نماند .

خیام ! خیام کجا شد ؟  او میدانست که زندگی ترک تدریجی چیزهایی که کم کم بوجود آمده است حال من دیوانه وار  نیروی خودرا   به مصرف میرسانم  تا شاید کمی از رنجهایم کاسته شوند .
همه چیزهارا بخشیدم  وفردا که مرگ پای به استان خانه ام گذاشت باو خواهم کفت : ببخش چیزی ندارم بتو تقدیم کنم همه اکنون  خود گدایی میکنم عشق را . پایان 
ثریا ایرانمنش  28 اگوست 2020 میلادی / اسپانیا 

حال ایا آقا ی پوتین خوشبخت است ؟! 
------------------------------------



پنجشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۹۹

گرچه پیرم !

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 
--------------------------------
گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر 
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم 

نه ! عادت ندارم در کنارم کسی باشد  تنها کسی را که در آغوش می کشم بالشم می باشد حتی درزمان ازدواج نیز تختخوابهایمان  جدا گانه بود من بوی خودم ر ا بیشتر دوست دارم تا بوی دیگری را .
اما شب گذشته چنان درد در همه پیکرم پیچیده بود  که ناگهان در بین خواب و بیداری گفتم !
محکم مرا در آغوشت بگیر  تا درد را کمتر احساس کنم !  روی سخنم باکی بود ؟ نمی دانم خودم هم نمی دانم . 
با درد از جای برخاستم وبا درد روز را شروع کردم وبا درد روز را به پایان خواهم برد .

روزی که پیک مرگ مرا می برد به  گور
من شب چراغ عشق ترا نیز می برم 
عشق تو - نور عشق تو - عشق بزرگ تست 
خورشید جاودانی دنیای دیگرم 

مانند هر پنجشنبه  برنامه های هفته گذشته اسدالهی و پرویز کاردان را دیدم ! نه دیگر چنگی به دل نمیزنند  گفتنی ها گفته  شده هرچه باید  می گفتید  همه را  د رقاب  شیرینی گذاشتید و بما هدیه دادید  زندگیمان بر باد رفت هستی ما و فرهنگمان و ادب ما و از همه مهمتر اخلاق را نیز از دست دادیم 

امروز تنها شاهد مرگ کودکان گرسنه وبی سر پناه  و شهر های ویران و الوده  و هوای دگر گون شده 
از همه مهمتر بی ابی که دنیا را تهدید می کند 
روزی یک اعرابی برای داشتن یک چاه آب  برای خود پادشاهی میکرد سپس روی چاهای نفت نشست آبهای زیر زمینی خشک شدند در سر زمین ما  اصرار داشتیم که آبهای زیر زمین را محفوظ بداریم واز انها کمتر استفاده کنیم برای همین هم دیگر چاهی کنده نشد و چرخ چاهی یافت نشد و همه دارای آبی گوارا درخانه هایشان بودند امروز به مدد حکومت اسلامی که میل دارد امام حسین را سیر آب کند همه آبهای زیر زمین ما بفروش رفت دریاهای  ما  نیمی خشک و نیمی به غارت رفت منابع زیر زمینی ما نابود شد  خوشحالیم که زینب ارایش نکرد تا شبیه برادرش باشد !!!!

مردک مفنگی بیسوادی با  یک دستار بر سرش بسته میگوید " 
جزیره کیش جایگاه فساد بود خوشحالیم که انرا به چینی ها فروختیم با پولش مسجد می سازیم وملت شادی میکنند  درمسجد میتوان خوابید ! وتجازو کرد !
بلی شعله های رنگین کمان ایمان  قلابی   در غبار  واسمان سیاه  حسابی جا افتا ده است  وکودکان تازی پرست  زندگی  دل به علم و کتلهای رنگین سیرده اند /

شب گذشته درحین آنکه داشتم بالشم را محکم در آغوش می فشردم  او داشت با یک دیوانه دیگر دست و پنجه نرم می کرد عجب حوصله ای دارد .

آخ ! که دیگر  دراین  گسیخته  باغ 
شور  افسونگری  بهاران نیست 
 آه !  دیگر  دراین گداخته دشت 
 نغمه  شاد کشتکاران نیست 
پر خونینی  به شاخساران هست 
برگ رنگین به شاخساری نیست /
پایان 
ثریا ایرانمنش  27 آگوست 2020 میلادی / اسپانیا 
"اشعا ر" حافظ /فریدون مشیری 

چهارشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۹۹

ملانیا .

 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 
-----------------------------------
بوی خوش تو  هرکه  زباد اشنا شنید
از یار آشنا سخن   - آشنا شنید 

پند حکیم  محض صوابست وعین خیر 
فرخنده بخت آنکه  به سمع رضا شنید

خیال می کردیم که یک عروسک  ناز درکنار ریاست جمهوری راه می رود  اما امروز جناب ریاست جمهوری  یکی دیگر از برگهای برنده و خوب  و زیبای آنرا بر روی میز انداخت . زنده باد ملانیا ترامپ/
 بیست وپنج دقیقه بدون آنکه از روی نوشته ای بخواند  با چه ملاحتی و ارامشی و بیانی  زیبا  د رباغ گل سرخ کاخ سفید حرف زد لباس  گارد ها را پوشیده بود ساده بود  از زندگیش گقت  چنان گفت که همان مانده بود بگریم .
ودراین فکر بودم که اگر بجای آنکه ان کاغذ لعنتی را به دست شاه دادند تا با دستی لرزان وتنی لرزانتر وزبانی الکن انرا بخواند  وکلمه " انقلاب " را برزبان بیاورد !   شهر بانو روی بالکن حاضر میشد وبه ملت همیشه درصحنه میگفت  بابا شاهنشاه بیمار است وتنها شما برای ما تکلیف روشن کنید شما ملت ایران بما بگویید او برود من بمانم یا هردو برویم وشمارا به دست لاشخورها بسپاریم ویا جناب مسعود رجوی میخواهد از پله ها ی کاخ بالا بیاید . چه میشد اگر به ارامی این بانو سخت میگفت و ملت را داخل آدم حساب میکرد .( البته برنامه  رفتن شاه وبهم ریختن شاهنشاهی از زمان همان کندی نا مرحوم ریخته شده بود ) واگر او را  نمیکشتند چه بسا همان سالها ما دچار بدبختی امروز شده بودیم .

امروز از سخن رانی ملانیا ترامپ لذت بردم /
با چه ارامشی   بی هیچ هراسی چشم در چشم دوربینها دوخت  و حرف زد  حرفهایش را فردا یا امروز هر کس هر نوعی بخواهد تعبیر و ترجمه میکند اما دمکراتهای را سر جایشان نشاند با آن همه وقار ونجابت وشیرینی بیانش  مقایسه با ان دیو دوسر هیلری !! درست فرشته ای درکنا ردیو بود وگمان نکنم این زن حتی قادر باشد مورچه ای را بکشد .
طبیعی است که او برای امریکا  کار میکند نه برای اسلوانیا چرا که  دیگر سر زمین او امریکای فریبنده شده است .
در طول قرنها ی ریاد اسیران  خسته   همه جهان را پر کرده است  شاید از دریچه  دهان زبیای  این خورشید تازه طلوع کرده  ماه از میان اسمان برخیزد و ارامشی به زمین بدهد .

 آرامش او  بدون هیچ هیجانی  ساعتها ملت ار سر جایشان میخکوب کرده بود  ودر پیش چشم ما زندانیان  خاک  تنها یک غبار رنگین کمان بود  در پشت این غبار ما ارامش را میدیدم  نه ظلمت را ونه جنگ را .. نه زندانهای مملو از مردان وزنان بیگناه را .

زندان امروز ما دری دارد  و ازهر در می توان گذشت . گاهی این درها بسوی دهلیز مرگ باز می شوند  اما به هر روی  آزاد می شویم  از این اسارت  بیهوده .
امروز این انسان اسیر  درگیر بیماری  در گرز کمبود مواد غذایی درگیر فریادهای طبیعت که از هر سو شعله می کشد  تنها در غبار گم شده است و دیگر نمی تواند حتی چشم در چشم خورشید بدوزد چرا که خورشید نیز او را می سوزاند و کباب می کند.

به حق این زن لیاقت تاج را  دارد .بامید برنده شدن آنها د ر فضای باز سیاسی نه درمیان فریاد روزنامه های خود فروخته و مردان  وزنان فاحشه ./......
پایان 
 ثریا ایرانمنش  26 آگوست 2020 میلادی  /اسپانیا !



سه‌شنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۹۹

دوران فطرت

یک دلنوشته  بعد از ظهر تابستان داغ 
سه شنبه 25  آگوست 2020 ( چه ماه طولانی) !-
----------
کاری که نداریم  برنامه های تلویزیونی هم غیر ازخبرهای داخلی وکرونا وتعداد مردگان وزندگان قبر شده گان را  چیز دیگری را نشان نمیدهد   برنامه های  دیگر هم تکراری  وتهوع اور  به ناچار روی این بنده خدا   دنبال چیزی میگردیم شاید به دردمان بخورد موزیکی فیلمی !!! خیر  هیچ
روز گذشته  یک برنامه یکساعته  از یوتیوب  پخش شد  زیر نام _ ویسکی وسیگار وجناب  برنامه ساز  حالم بهم خورد یعین واقعا چیزی نمانده بود بالا بیاورم حال مثلا این رادیو وکانال جز برنامه  های سطح بالا ودانش وبینش تاریخ را برگذار میکند !!!! واقعا حتی درکثیف ترین  کافه های جنوب شهر  نمیتوانستیم چنین برنامه ای راببینم  صاحب کالا یک ارمنی است !
 ....
گیلای ویسکی به دست بایخ  خوب تا اینجا بعضی ها چای مینوشند اشکالی نبود رفت سروقت  سیگار برگ با کلمات رکیک آنرا بر لبانش گذاشت وبه زنان گفت بعد از این میتوانید برای بعضی از کارهایتان ازاین  سیگار هم استفاده کنید . سپس برنامه ای  مربوط بود به گرانی ماست   که درایران گران شده بود ومردی بدبخت میگفت حتی دیگر نان ماست هم نمیتوانیم بخوریم روی  درب شیشه ماست یک نقشه بود مرتب تکرار میکرد که این .... فلان  ملاست که روی آن ریخته ....من خیلی از کلماترا دراینجا  نه میتوانم بیاورم ونه میل دارم بنویسم اما به راستی حالم بهم خورد  دیگر ادامه ندادم وکانال را بستم 
فردای ان روز روی فیس بوک من  یک برگ پرسشنامه گذاشته بود با سه جدول  ! این برنامه زشت بود / بد بود یا نمیدانم چی بود  ! جوابش را ندادم میل داشتم بنویسم همین الان روی همین صفحه ات بالاخواهم آورد  اما ردشدم ورفتم  ودیگر  دنبال اورا نخواهم گرفت فکر میکردم چند آدم حسابی  برنامه ای ساخته اند   ! خیر چند مرد مزلف که اخیر یکی دیگر را هم با عشوه  وناز با خود میکشند ! اوف .

دلم میخواست  برای فخر آور بنویسم هزار بار ترا دعا میکنم با برنامه هایی که میگذاری حد اقل ما کمی مردم را میشناسیم وکمی با تاریخ اشنا میشویم مهم نیست دیگران دباره ات چه میگویند  فعلا قلم دردست دشمن است وتو تنهایی باهمسرت وبچه ات یک همسر خوب ویک پدر خوب .
  از لبخندی که به روی بچه ات میزنی صد هزار مهر ومحبت بر صفحه  برنامه ات میریزد . اما همین تنهایت ترا سر انجام به ارزوهایت خواهد رسانید حد اقل برای بینندگانت  ارزش قائلی و با این ترتیب آنهارا الوده نمیکنی و کیسه گدایی هم به دست نگرفته ای  نه پی پل داری ونه حساب بانکی ونه آدرس حداقل هرچه میگویی خوب است  درست است منهم با تو موافقم بگذار بر تعداد دشمنانم اضافه شود .

 آخرمردک احمق جلوی دوربین ویسکی میخوری سیگار میکشی اما آن چرندیات تهوع آور چیست که برزبان میاوری  تنها مانده بود تو ارمنی هم بر سر ما بعله ! 

واینهم  مکافات  ما ویکی نشدن ما  یکی د رترکیه نشسته همان حرفی را میزند که انکه در لوس انجلس نشسته وهما ن حرفی را میزند  که آنکه در روسیه نشسته اما هیچکدام حاضر حتی به شناخت یکدیگر نیستند  مرده شو راین مبارزه هایتان را ببرد . میل نداشتم بنویسم اما با کمال پررویی باز امروز  برنامه ای جور کرده با دستامال قرمز ی.که بر سرش میبنددوعینکی به بزرگی دو نعلبکی بر چشمانش میگذارد چه بسا او هم یکی از خودیها باشد ارامنه کم بما خیانت نکردند . . سرم  دردگرفته تمام روز از شدت نا امیدی گریستم امیدرا ازما گفتند بما کورنا هدیه دادند واین تاپاله ها هم برایمان برنامه میسازند . 
پایان 
 تا وقتی دیگر . ثریا / اسپانیا !

شهربانو

ثریا ایرانمش " لب پرچین " اسپانیا 
====================

میدونی چیه ؟ دلم از این دنیا وادمهاش بهم میخوره!
اولین حرفی که به هنگام بیداری زدم همین بود ! روزهای خیلی دور که بادوستی راه میرفتم وهنوز روی درختان  بلبل زبانی  میکردم وآواز میخواندم  وجاده ای روشن جلوی پاهایم بود 
 وگامهای سنگین من میتوانست مانند یک اسب وحشی بتازد  دوستم بمن گفت " دلم از این دنیا ومردمش اشوب  وبشدت بهم میخورد .؟!
پرسیدم ازهمه دنیا  یا تنها مردم خودمان ؟ فکری کرد ! گفت جاهای دیگر چندان بین مردم نبوده ام تنها روزنامه هایشانرا میخواندم که توی سر وکله هم میزدند امااینجا روزنامه ها  که خواندنی نیستند مردم هم که نه تحصیل درستی دارند ونه فهم کاملی ! 
از زیر چشم باو نگاهی اند اختم  ...اوف چه خودخواه  هیچکس را داخل آدم حساب نمیکند ......( او انسان بزرگی بود وصاحب چندین تالیفات ونوشته ها وترجمه ها )!
گفت میدانی ؟ من چرا ازمیان همه  خواننده گان از هایده خوشم میاید ؟  
گفتم خوب صدایش عالی وجادویی است منهم خوشم میاید 
گفت ! نه باصدایش کاری ندارم اما  خودش بسیار زن وزینی است تا بحال هیچ  کس  کلامی ازاو درباره هیچ کس وهیچ چیز نشینیده است  برخلاف خواهرش که میل دارد دنیارا فتح کند و آرام ا رام راه میرودحتی رقصیدنش  هم یک نرمش خاصی دارد . 
ویسکی اش را میخورد . تریاکش را میکشد ودر گوشه ای مینشیند چشمانش را بهم میگذار د وازاین دنیا گویی دور میشود .با هیچ مجله ای آنچنان مصاحبه های خصوصی نکرده است  هیچکس از رازدرون او آگاه نیست  واگر  میخواهی بدانی او یک قمرالملوک دیگری است با همان صفت درویشی افتادگی .
تعجب کردم . من چیزهای دیگری شنیده بودم ...
امروز که به گفته آن دوست میاندیشیم مبینم واقعا راست میگفت سکوت بهترین بود /

امروزجای هردو خالیست هردو به سرای باقی رفته اند ومن هنگامیکه چشم با زکردم تنها حرفم این بود که ازاین مردم ودنیا حالم بهم میخورد .
شب گذشته برنامه ای از یک مفسر دیگر دیدم این ر وزها همه مفسر شده اند وخبرنگار  !  با چه شدتی داشت گفته های آن دیگری را راجع به شهر بانورا رفع ورجوع میکرد /
مهم نیست دیگر گذشته  ملتی بخاک وخون غلطیده  اما من میدانم اگر امروز این دموکراسی نیم بند و پادشاهی  دراسپانیا  ایستاده  ( غیراز فامیلی بودن )!  این ملکه صوفیا بود که انرا حفظ کرد یک بانوی مصمم کامل تحصیل کرده درجوانیش با انکه دختر پادشاه یونان بود اما او رفت دربیمارستان کودکان وزایشگاه پرستار شد تا زمان عروسیش با شاه اسپانیا .
امروز مردم این سر زمین شاهرا از خانه بیرون رانده اند اما ملکه را همچنان درمیان دستهایشان نگاه داشته اند زنی ساده  تابستانها  با یک شلوار بلند وگشاد ویک بلوز گشاد روی آن ودمپایی وزمستانها پوشیده  وابدا از لباسهای مارکدار خارجی استفاده نمیکند مگر باوهدیه بدهند مردم همه رابرتن او خواهند درید مصرف داخلی .
با کلیسا واهل بیت انها رفتاری خوب دارد  وهنوز مادر این سر زمین است /
ما مانکنی را بعنوان ملکه درکنار شاه گذاشتیم هنوز هم اورامیپرستیم ! 
دریک کلیپ  دیدم که سر میزی شاهنشاه داشت از پیشرفتهای آن زمان میگفت ناگهان ایشان وسط حرف او پریدند وگفتنم که از کمبودها هم بگویید !!! شاهنشاه بر اشفته گفتند خانم  شما هنوز چپ مانده اید انهم با این لباسهای فاخر ؟!   زمانی بود که احمد شاملوی دیوانه وبقیه خورده توده ای ها وچپولهای تازه بالغ شده دوراورا گرفته بودند  کانون پرورش فکری کودکان وجوانان اولین محصول خودرا بنام ماهی سیاه کوچول نوشته آن مردک زباله جلال ال احمد ببازار دارد و ایشان درافتتاح گالری مردکی حضور پیدا کردند که همه نقاشیها از پیکر لخت آن جناب ( آشور بانی پال ) بود !!!!دیگر صدای روزنامه ها هم درآمد صدای چپولها هم درامد .
بلی به هنر ایران خدمت کردند ساختند  تابلوهای گران قیمترا به داخل وسپس به خارج بردند ! تا دیگران ویران کنند  آن ارتش بزرگ ازبین رفت امروز بازماندگان   آنها بزرگ شده اند ودارند دنیارا صحافی میکنند اما بدون هیج مطالعه ویا مدرکی تنها از روی احساسات پاک وطن پرستی !
خوب مبارک است . این جنگها مدتی سر مارا گرم نگاه میدارد تا رفقا درپشت پرده پیمانهای خودرا قراردادهای خودرا  ببنند اینها فراموش خواهندشد اما یک چیز درتاریخ خواهد ماند وآن خیانت است.
حتی درباره مرگ پسرشان علیرضا نیز وصیتنامه دورغینی را منتشر کردند  چرا نگفتید که  ( بعضی  ها اورا  آن نازنین مرد جوان را که همسرش سه ماهه حامله بود کشتند تا بما بگویند ساکت به وظیفه خودتان که سرگرم کردن مردم هست عمل کنید .
چرا فرزنداورا بخانه نمیاورید  چرا اورا جزیی از فرزندان ونواده پادشاه نمیدانید ؟! شاید سهمی از آن پولها باو برسد ؟!
اینها همه نتیجه شهرت است وچه شتابان مردم بسوی این فرشته نامریی میدوند .پایان 
ثریا ایرانمش / 25 آگوست 2020 میلادی برابر با چهارم شهریو 1399 خورشیدی وغیرره ! اسپانیا