دوشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۹۸

دزدی دزدی ودزدی

ثریا ایرانمنش  " لب پرچین " اسپانیا!
----------------------------------

به دنبال شاعر اشعاری میگشتم دیدم آقا جعفرنامی  آن اشعاررا بنام خود به ثبت رسانده  اشعار متعلق به هلالی جغتای شاعر قرن هفتم بود ! 
رفتم دیدم بسیاری ازنوشته های من نیز با نام دیگر ی به ثبت رسیده است  و سر انجام عکس زنی ناشناس را روی یک صفحه گذاشته وزیرش نوشته بودند ( فروغ فرخزاد ) واشعار  فروغ را  نیز به چاپ رسانده بودند .
خوب ! سر زمین ما دزد پر وراست از مال ومنال  جان وناموس میبرند حال به چند خط شعر رحم میکنند شاعران قدیم وسخن سالاران نیز کپی مناسبی از شاعران قرن گذشته بنام خودشان جا میزدند درحالیکه یک ترانه سرا بیشتر که نبودند فرق ترانه  وشعر غنی بسیار است. 
در سر زمین ادمخواران  نباید هم توقع داشت که چیزی سالم باشد  اعتراضی هم نباید کرد سه پرشک حوانمرد  - به یک آخوند دیوانه که کتاب پزشکی را آتش زده بود اعتراض کردند الان درزندان  وزیر شلاق دارند جان میدهند یک دیوانه بر سر زمین ما حاکم است ودیوانگانی نیز مانند دیوان آدمخوار از او حمایت میکنند  همه پوشک پوشیده واختیار ادرار خودشانرا ندارند با مغزهای تهی وپوسیده حال برما حاکمند ما هم صبورانه تحمل میکنیم !!! البته ما نه  آنهاییکه گرسنه اند ودرانتظار یک قابلمه قیمه پلوی نذری که دروسط آن اب دهان ریخته اند . 
آدنمکشان صادراتی نیز در لباس  اپوزسیون نیز در اینسو مشغول روفت روب  جوانان بیگناه هستند  وآنهارا به دست دژخیمان میسپارند .
کجا بودیم ؟! چرا باینجا رسیدیم ؟ جناب شاعرا  با آن ریش بلند سپید  بجای مغز تنها موی بر صورت منحوست روییده  وتونویسنده احمق که برای مش قاسم خط نوشتی   باید بدانیم چرا باینجا رسیدیم  چرا که همه احمقانی بیش نیستیم وگرسنگانی که سیر ی را نمی شناسیم . متاسفم برای آن خاک بیگناه و بیمار که زیر دست وپاهای شما جانوران دارد جان میسپارد ودنیا شمارا به تمسخر گرفته است.  دیگر زیاده عرضی نیست !

 دوشنبه دهم فوریه 2020 برابر با بهمن ماه 2578 شاهنشاهی !

افسانه یاران

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " !
اسپانیا /
---------------------------

با خوشدلان مگویید اسرار می پرستی 
کانان خبر ندارند  از گریه های مستی 

ساقی ز بار هستی  بر لب رسید جانها 
جامی بیار . بستان مارا  زدست هستی 

شیخک به طعنه گفتا ! دین تو چیست ؟ گفتم :
گر کافرم نخوانی  مستی و می پرستی .........." پژمان بختیاری / زنده نام "

حق حق گریه های مرا  در کدام سو شنیده ای ؟  وآوای نای مرا  که درحسرت فردای بی فرداست  ازکدام کوه شنیده ای ؟ .
نای من دیگر خوش نوا نیست چرا که هستی وجوانی ام را در بیغوله ها  بباد دادم وامروز پیرانه سر  به نقد جوانی نشسسته ام وافسانه گوی شبهای بخار آلوده تو شده ام .

 خود م درخواب روزشده  در پشت ستونهای کچی  که بر صلیب بلند آنسوی خیابان چشمک میزند وبر سینه مردی گل میخهاییرا میشناسم که نشان از بی نشانی دارد .
دل به ان گیسوی پریشان شده بر صلیب  آن مسیح پاک ومجرد که بر هوا شد  سپرده ام   تا آن دیگ روغنی که بر سر شیخک نشسته است وآن تسبیح ریا .
اودرخاکی تیره تیره از  گناه نشسته وهمچنان رجز میخواند .

ارباب ! امروز مرا سر سودایی نیست وچیزی در انبوه غمها ندارم بنویسم وبرایت بفرستم ترس شدیدی مرا فرا گرفته وبه آخر زمان میاندشیم که آگر آن تکه یخ در آنسوی قطب آب شود دیگر نه نامی ونه نشانی از هیچکس نخواهد بود نه  از تاک ونه ازتاک نشان   حال به آن دختر بچه بیماری ( سوئدی ) میاندیشم که گنگ وار اورا سوار برگردونه کرده وباین وآن سو میکشند بی آ نکه بداند چرا و ( زمین چیست ) وهوا کجاست باید همه گناهانرا به گر دن آن ارباب بزرگ بگذارد چرا که موشها خالدار وریز درون دیگ داغ   برای بالا آمدن خودرا به هر آتشی میسپارند  .بیچاره دخترک  خود نمیداند برای چی وبرای کی برخاسته وچرا اورا باینسو وانسو میبرند !.

من تکه یخ را دیدم زیر آن کاملا خالی شده  واگر ناگهان هوس کند در آبهای قطبی فرو افتد کار نیمی از دنیا ساخته است وما؟؟؟؟؟ هنوز اندرخم رشته تسبیح  که میان ساق پای دلداری پنهان است میاندیشیم وگناه را از چاه با سطل بیرون میاوریم ومیل داریم که کره خران دوباره درصف ایستاده دست بیعت بسوی حیوانات دراز گوش بدهند واز آنها  حمایت کنند .
امروز طنینی نودرگوشم نشست .طنین پایان جهان ونیستی / قبلا نوشتم 
پایان زمان نزدیک است وخر دجال نیز ظهور کرد  حال درانتظار کدام معجزه باشیم ؟!.
خاکم - که در بلندی  بازیچه نسیمم
یاران رها کنیدم  در تنگنای  پستی 
پایان 
 ثریا ایرانمنش / اسپانیا 10 فوریه 2020 میلادی برابر با 21 بهمن 2587 شاهنشاهی ! 
--------------------------------------------------------------------------------



یکشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۹۸

دلنوشته !

ثریا ایرانمشن " لب پرچین "!
اسپانیا .
---------------------------
جنگ با دزدان  وهرزه  کارهر راج نیست 
کار هر بافنده و هر حلاج نیست 

سخن رانی وپیام  حضرت ولایتعهدی را  که روز یکشنبه بمناسب حلول بی سعادت  وخونین بهمن ماه  ابراز فرموده بودند شنیدم در متن آن خیلی چیز ها بود اما کو گوش شنوا ؟ با این اراذل واوباش که چهل ساله شده اند وزیر دست آن مادران بی هنر وپدران باهنر دزدی بزرگ شده وامروز هرکدام نقش یک ولیعهدرا بازی میکنند کاری بس دشوار است  مانند زالو وکرم در سر تاسر دنیا تخم ریخته اند وتخم گذاشته اند ارتش خاموش  وسپاه وبسیج مجهز به موشک وتانگ وتفنک مردم بیحال / معتاد  و سرگرم دلقک بازیهای نمایشی مهران مدیری وسایر هنرمندان وبقول خودشان سلبریتی ها هستند  این مردم آن ذره شعوری را هم /که درزمان  پدر شما یافته بودند از دست دادند چهل سال بدون کتاب بدون موسیقی بدون خبر چهل سال گریه وسوگواری درعزای مشتی عرب که بخاطر حکومتها ودزدیها  یکدیگرا قلع وقم کرده اند ! گریستند بی آنکه بدانند برای چه آیا دردهای دلشان وسوز سینه شان بود ویا واقعا بیاد لب تشنه آن مردان ناشناس بی تاب  بودند  چه بسا همسایه  آنها گرسنه ویا تشنه بودو کوزه آب اورا نیز شکستند . 
لشگری از آدمکشان و دزدان وقاتلان ساختند وبا غارت کردن وفروش سر زمین ما شکم آنهارا سیر کردند تا درموقع  حساس  به کمکشان بشتابند  از هر طرف که بنگری سوزش تیز تیغ را احساس میکنی 
و....... اپوزسیون بیرونی همه خریداری شده / تهدید شده  تنها یک تریبون دارند یکی به میخ میزنند یکی به نعل وبکی هم به پای اسب چوبیشان .
 دلم سوخت  شاهزاده چقدر تنها مانده اید  ایکاش روح پدروپدر بزرگ به کمکتان بیاید و لشکری فراهم شود لشکری از ایران دوستان ووطن پرستان واقعی . گویا همه جهان وطن شده اند ویاد شان رفته که افتابشان چقدر درخشان بود وهوایشان چقد معتدل وچگونه چهار فصل بموقع میرسید  همه امروز تنها دریک فصل یا دو فصل بیشتر  زنده نیستند بقیه فصول یا مانند خرسها بخوابند ویا مرده 

صبا برو به کرمان وبوسه زن به نگار 
بجای من  که ز هجرش افتاده ام بیمار 
سه دهه از عمر عزیزم  بدون تو گذشت 
میسرم نشد  از تو هیچ بوی ویا کنار 
بهر طرف که نظر افکنم شبهای دراز
بغیر اشک نباشد کسی مرا غمخوار 
امروز وضع با دوران  محمد رضا شاه فرق میکند  تکنو لوژی  همه کارهارا انجام میدهد حتی بجای ما تصمیم میگیرد مردم راحت خودرا برای فروش عرضه میدارند چرا که با پیشرفت تکنو لوژی مد وزیبایی ونمایش  دارایی نیز پیشرفت کرده است !  هرکس کیفی گرانقیمت دردست بگیرد نشان آن است که " بلی من ثروتمندم حال این ثروت چگونه به دست آمده ؟ مهم نیست . 
من چهل واندی سال است که دور این اروپای بو گرفته وکهنه سرگردانم ویکا یک  آدمیانرا از نظر میگذرانم  چهره هرکدام برای من یک سوژه است دیگر باید بگویم که از عمرم سیر شده ام . 
ایا دستی از میان ابرها به کمک شما شاهزاد  دراز خواهدشد ؟ وایا شما میتوانید لشکری را بخرید ؟ دیگرکسی با میل برای وطن جان نمیدهد ! این دلارهای پشت سبز تست که کار میکنند . پرودگار یارتان باد 
پایان 
ثریا ایرانمنش /9 فوریه 2020 میلادی و روزهای شوم . اسپانیا 

شنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۹۸

پیغمبر دزدان

ثریا ایرانمنش  لب پرچین " /
اسپانیا !
---------------------------

منم خلیفه دزدان که قتل عام کنم 
به غارت  آرم و بس سالها تمام کنم
شیخ علی حسینی !

پیامبرت همه ایام میخورد افسوس
زانکه هست الاغ  و جویش ز کاه مایوس
پیامبران همه بودند درجهان راحت 
مرا نگر که به اندوه و غم شدم مانوس 

در ولایت ما کرمان  در گذشته ها مردی زندگی میکرد  بنام ( پیامبر دزدان ) وپسرش  چند مدرسه ومکتب خانه نیز بنا گذارد وخانه اش  محل علم ومعرفت  فرزندان آن زمان بود  همه زندگی اورا  شادروان  باستانی پاریزی  استاد ومحقق دانشمند  کرمانی  به رشته تحریر درآورده اند که امروز من این اشعاررا از روی آن کتاب  برداشتم با پوزش فروان .

 بر خلاف آنچه که از نام این پیامبر بر میخیزد  او شاید همان  (رابین هود) زمان بود که از مالداران میگرفت وبه فقرا میبخشید .
وزمانی به حاکمین  آن زمان بر سر زمین  پاک وعاری از هر بیماری وبیعاری  وشهر عزیزم کرمان مینگرم آهی از دل بیرون میفرستم  که چه بسا اگر آنرا رها کنم همه دشتهای وعلفزارهای خشک را بسوزاند  زمان قاجاریه چه بر سراین شهر زرخیر من آمد ؟ وچه بلاها بر سر آن نازل شد وچه کشتاری  به دست این حاکمین انجام گرفت که بزرگترین آنها ( میرزا اقاخان کرمانی  از طایفه ( احسایی) وقوم ما بود مردی دانشمند وحکیم  دارای افکار واندیشه های بلند و نوشته های فراوان  که امروز بردن نام او نیز مجازات دارد .

 بزرگوارا  خدایا بحق ضامن آهو 
که وحشی نیفتد  بسان من  بتکاپو 
شبم  زروز نگردد تمیز وروزم زشب
 زبسکه دور وبرم  بانگ شورش است وهیاهو

بجای تاج شهی  خیک روعنی زده برسر 
بجای منطق ! زرین کلمات بافته از مو

بهرروی در سر زمین نفرین شده من درآن دشت پهناور  وسرشار از نعمت وبرکت همیشه دزدان وچپاول گران بوده !  که برده اند و خورده اند وکشته اند ورفته اند  ودرعجبم از طاقت  این خاک تشنه .
 شاعری در فرانسه در دانشگاه سوربن بخرج دولت  زمانه داشت تحصیل میکرد اما  کتابکی لبریز از اشعار در وصف زیبایی پاریس ومردم  تمیز و ارایش زنان وطنازی آنها مینوشت ومیسرود وببازار میدا د ودرحسرت رود سن میسوخت که چرا ایران ما ( رود سن ) ندارد وچرا ما نمیتوانیم بحای قهوه خانه وچایخانه ( کافه) در پیاده روها بگذاریم  این عیب از حکومت بود ! نه ازمردم ونه از ظبیعت !!  

اگر مردم خود ادب ندارند ونزاکت  واگر  حق حقوق خودرا نمیشناسند و حق دیگرانرا نیز پایمال میکنند این به حکومت ربطی ندارد برای همین هم هست  که درهمان کرمان گرما زده وخشک  بجای ابادانی هر روز حاکمی بر تخت می نشست ودستور قتل عام میداد وبه جمع اوری مال ومنال میپرداخت  وچند زن  ودختر را نیز صیغه کرده چند توله پس میانداخت وسپس میرفت وحال  مردم بیچاره میبایست تاوان  بدهند وان توله های حرام زاده را بر سرگذاشته حلوا حلوا کنند  دیگر مجالی برای ساخت وسازشان نبود دولت فخیمه همه جارا اشغال کرده بود خبری از نمی باران نبود زمین تشننه وخشک  .
اگر همین بارانی که امروز بصورت سیلی گل الوده شده ودر شهرهای اروپایی راه یافته درآنزما ن با لطافت مطبوعش بر آن خاک حاصلخیز میبارید  آنگاه  آنجا دست کمی از بهشت نداشت واگر بجای چوب انار ملای مکتبی  درس معلم ومهربانی معلمی دانا بود امروز اینهمه وحوش درآنجا قد وقداره نمیکشیدند و... ازماست که برماست .

بیا ! تا توانی مرو  در بهشت 
که  آنجا  بود ماوای هر کور وهر زشت.
سر شب مکن  تا سحر گه نماز 
گرسنه برو ای پسر  سیر ساز
سرگردنه بهتر از مسجدی است
که میل امامش  بسوی خودی است
یکی دزدیش بر  سر  منبر  است 
که " اینگفت من گفت پیغمبر " است
یکی دزدیش  هست اندر   نماز 
ز تحت الحنکنها ! و ریش دراز
یکی دزدیش در نان وجو خوردن است 
ولی مقصدش  سیم وزر بردن است 
یکی دزدیش هست درمدرسه 
ز تاریخ  وجغرافیا وهندسه 
یکی دزدی اندر تجارت کند 
در ارسال ومرسول غارت کند 
خلاصه جهانی  همه رهزنند
زن ومرد  از  امتان منند !

و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل 
پایان
ثریا ایرانمشن / 8 فوریه 2020 میلادی برابر با 19 بهمن 13398 خورشیدی ! اسپانیا .
( روان زنده نام همشهری گرامیم استاد پاریزی کرمانی  همیشه شاد ) !


جمعه، بهمن ۱۸، ۱۳۹۸

زاد روز

ثریا ایرانمنش / اسپانیا !
-----------------------
چیزی ندارم بنویسم  پسرم غیر آز انکه بگویم  هرچه دارم از تو دارم  وتو بجای پدرت برایم هم همسری بودی  هم پسر وهم مرد خانواده  چیزی  ندارم بتو هدیه کنم پسرم غیر از جانمرا که تو بشدت نگران آن هستی ومیل داری مرا نگاه داری /
چیزی ندارم که ارمغان بتو بدهم که همه چیز از تو برخاست وبمن نوید داد که مردی بزرگ درراه است وتو بزرگ شدی بزرگ تراز آنچه در قوه تخیل من بود امروز جهانی ترا میشاسد نه بجرم سیاست ! ئیا رفتن به کره مریخ!!!بلکه به همت دانش تو ومن چه افتخار میکنم زمانی که میبینم هزاران نفر ایستاده برایت کف میزنند وتو با همان موهایی که میروند سپید شوند وباهمان شلوار همیشه جین وهمان تی شرت  درمقابل آنها تنها لبخند میزنی  بی آنکه خم شوی .همچنانکه دربرابر زندگی خم نشدی . 

روزی که به دنیا آمدی پدرت کف پای ترا بوسید چرا که پس از مدتها که اورا ازکار رانده بودند دوباره بکار فرا خواندند آنهم درراس مدیر کلی!!! وهیچگاه نفهمید که یک تلفن مادرت بود که اورا بسوی کار فرا خواندند وتا آخر عمر انرا به حساب قدم مبارک تو گذاشت .
زاد روزت مبارک وسایه ات بر سر خانواده ات ابدی  میدانی که عاشقانه ترا دوست دارم وهیچ کلامی نمیتواند گویای این مهر واین عشق من بفرزندانم باشد تنها.....ازهمه شما سپاسگذارم . همین 
میبوسمت با عشق . 
تولدت مبارک /مادرت / ثریا /

باید چنین باشد

ثریا ایرانمنش / " لب پرچین "!
 اسپانیا.
------------------------

اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی 
بر آورند  غلامان او درخیمه از بیخ
به نیم بیضه که سلطان ستم روا  دارد 
زند لشکریانش هزار مرغ به سیخ........."سعدی "

نه ! نمی نویسم شیخ اجل سعدی  بخصوص ا ززمانیکه فهمیدم  شاعر مورد علاقه توست وتو درکنار قران وجانمازت  که برای ریا آنهارا درکنارت چیده ای  کتب اشعار این شاعر نیز وجود دارد ! احساس کردم کثیف شده است .
تو اهل وزاده ایران نیستی  تو درعراق به دنیا آمده ای ودرایران مانندهمه ولگردانی که از عراق عرب به ایران سرازیر شدند رشد کردی وبزرگ شدی به مکتب رفتی اما هوشی سرشار داشتی ودست وپاهایی ظریف و تکلمت نیز خوب بود درحجره ها ماندی تا فرصت مناسب مانند امروز که هزارا ن جانور درکمین نشسته اند تا تو سرت را برزمین بگذاری وجانشین تو شوند بی آنکه ملتی را بشناسند ویا با رای ملتی بر تخت بنشینند این سرنوشت ما بوده که همیشه مورد ظلم واقع شویم بخصوص زنان ودختران  ما که امروز بمدد اینهمه ظلم  وبیداد هرکدام مردی شده اند !

به درستی نمیدانم ایا اینهارا میخوانی یا نه اما مطمئن هستم که نوچه ها ونوکران وولگردانی که اجیر تو هستند آنها را میخوانند وبعضی ها کپی برداری میکنند  من نه رودخانه هستم ونه دریا  من همان قطرات آبی هستم که چکه چکه بر سنگ میچکد تا سرانجام روز ی سنگ خارارا سوراخ نماید .

شب گذشته ترا درخواب دیدم ود رکنارش  کسی بمن لحافی سپید داد که  که بشکل نقشه گربه خودمان ایران بود ودر بالای آن در محلی که شمال  قراردارد با رنگ قرمز نوشته بود ( ایران) ! من لحاف را جمع کردم ودرگوشه ای نهادم ودراین فکر بودم که بنوعی روی آنرا بپوشانم چرا که خیلی تمیز وپاک وسپید بود .تو همچنان نغمه سرایی میکردی  بزودی خواهی مرد قبلا ضریح طلایی ومبارک خودرا به عراق فرستاده ای وقبرت را نیز کنده وآماده ساخته ای  چه بسا مردان وزنان تهی مغزی روزی بر ضریح طلایی تو نخ ببندند ومرا د بطلبند . از این مردم خرافاتی وکهنه .وپوسیده وتهی مغز هیچ چیز بعید نیست همچنانکه عکس ارباب  ملععون ترا درماه دیدند وموی ریش اورا درمیان قران !!!.

جال خوابمرا برای خود چنین تعبیر کرده ام که  مردی  از خطه مازندران بر میخیزد همچنان  (رضاشاه)  که مازندران شهر ما یاد باد / همه مرز وبومش اباد باد / وباز دوباره دریای کاسپین ما بما برمیگردد وخلیج همیشه پارس  با رنگ آبی نیز بسوی ما  وبسوی مادرش خواهد خزید ونام تو درکنار مردان وزنان خونخوار قرن  نوشته خواهد شد .

دحترانی که با مهربانی در مترو گل  به زنان چادری تهی مغز داده بودند آنهارا به زندانهای طولانی  فرستادی  بخوبی میدانم که همه چیز را میبینی ومیخوانی  مگر آتکه این روزها دیگر دچار بیماریهای پیری وخرفتی  شده ویا بجای تو بدل تو کارمیکند  / ما میدانیم که مردان وزنان  دولت همیشه یک یا چند بدل دارند درست شبیه خودشان مانند همین فرانکوی مرحوم وسایردیکتاتورها   این عملی ا ست  درست  که بدل  ازخود داشته باشند چون همیشه واهمه دارند درترس  خوف زندگی میکنند  آسایش فکری ندارند نه روز ونه شب  اگرچه  مانند تو صبحانه آنها خاویارو تخم بلدرچین باشد وناهارشان بره بریان وشامشان ماهی غزل الا اما آن ترس ووحشت همه این غذاهارا تبدیل به سمی میکند وبه روح ومغز وشکم وامعا ء آنها مییفرستد .
نمیدانم تو اشعار سعدی را به درستی میخوانی ویا خوانده ای  که چگونه ازدوران خودسری واستبداد 
امرای ترک ومغول وجادوگران قرن سحن گفته است ؟! .یا تو تنها اشعارپند آموزانه اورا میخوانی ؟ ایا  سری به بوستان وگلستان او زد ه ای ؟  :
به چه کار ایدت ز گل طبقی
 از گلستان من ببر ورقی 
گل همین پنج  روزوشش باسد 
 وین کلستان همیشه خوش باشد.
اگر تو سعدی را درست شناخته باشی میدانی که در افکار او روح انقلاب وسرکش حسن صباح ویا ناصر خشو وعمر خیام نیست ! ایا تو خیام را نیز خوانده ای ؟ درحال حاضر ممنوع است مانند عشق ومانند شراب ! سعدی طبعی معتدل وگرم داشت  وروحی ضلح جو ومن درعجبم که تو باین اشعار غشق میورزی وآنچنان دژخیمی از آب درآمده ای  ویا بنام تو کار میکنند همچنانکه درگذشته هرجنایتی را که آن ( چپی های) خود فروش مزدور انجام داده و  بر سر زبانها میانداختند  آنرا به شاه نسبت میدادند وروح شاه بیچاره بیخبر بود .
نو نیز درردیف همان چپهای خود فروش قرارداشتی ودرصف اول  کارت  راخوب انجام دادی ایرانرا بکام دشمن فرستادی وازهمه مهمتر آن یک ذره ایمانی که  درته دلمان وول میخورد از ما گرفتی  وحال بخوبی میدانی که شاعر مود علاقه ات سعدی چندان امر به معروف ونهی از منکررا بکار نمیبرده است وتو میبایست این کاررا انجام دهی وما مانند چین یا بودایی شویم ویا بکلی از دین وایمان بری وشیطان پرست شویم .
شب وروز در بند زر  بود وسیم 
زر وسیم دربند مرد لئیم .( تقدیم به ارباب بزرگت ) جناب پوتین . 
بر ما گذشت  برتو نیز خواهد گذشت واین  روشنایی ها پایان تاریکی خواهد داشت .  
 پایان 
 ثریا ایرانمش . 7 فوریه 2020 میلادی  برابر با 18 بهمن 1398 خورشیدی < سالروز تولد پسر من> !
اسپانیا .