پنجشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۷

کار ما نیست ...

ثریا ایرانمنش » لب پرچین « .
-----------------------------

کار ما نیست دخالت در امر دگران  
کار ما شاید همین باشد که 
در افسون رویاهای خویش غرق شویم 
 کار ما نیست پشت دانایی دگران 
 کار ما این است  که به هنگام صبح 
متولد شویم 
وبه هنگام شب بمیریم 
کار ما نیست در راس شما بودن 
و راه رفتن و نشستن و گفتن و..... نه 
کار ما نیست. ثریا 

بقول رندی همان بهتر که برویم " شعرمان را بخوانیم " وبکار بزرگتران کاری نداشته باشیم چرا که ناگهان درخیابان نوک چتری بر پشتمان تماس میگیرد و سپس به تیر غیب از جهان خواهیم رفت ! آنهم بدون هیچ گناهی ویا گناه پرستیدن خاک وطن  بی مزد وبی منت .

در رسانه های مجازی ( تنها مجازی ) خواندم که آقای مبارزی بانام منصور اصانلو در مترویی در نیویورک مورد حمله یک میکرب شیمیایی قرار گرفته ودر حال  حاضر بیهوش و بی گوش با سر باند پیچی شده وپیشانی سوخته در بیمارستانی  افتاده است وچه بسا راهش را گم کرده وبسوی ابدیت پرواز کند .

برایم جالب بود که که این حادثه درنیویورک اتفاق افتاد درجاییکه مورا از ماست بیرون میکشند اما تب برجام آنچنان ملت را فرا گرفته بود که همه چیز را فراموش کردند وامروز در برنامه " کنکاش " آقای رییسی باین مطلب اشاره شده وچه بسا خود پیر مرد نیز ترسیده بود صد بار نوار عقب رفت وجلو آمد وسر انجام تنها توانستم گفته یک کارشناس  شیمیایی را بشنوم بقیه اش زیر تیغ سانسورهای خودمانی داشت عقب وجلو میشد  .

خوشا بحال آنانکه  در جمع بیخردانند ( گفته حضرت عیسی مسیح ) ! باور کنید که آنهاییکه خر به دنیا میاند وآلاغ از دنیا میروند خیلی راحتترند .
وکشف تازه اینکه درقران کریم هم  جمله [ مرگ بر امریکا ] بارها وبارها تکرار شده است !  من نمیدانم مردم را خر حساب کرده اند وآنقدر بیشعور وبیسواد ومانند خودشان ویا چطور قرانی که یکهزار وچهارصد سال پیس بر پوست شتر با خط عربی نقش بسته وامریکایی که تنها پانصد سال از عمرش میگذرد این جمله از طرف پرورگار به پیامبرش الهام شده است  باید این را از معجزات اسلام ناب محمدی دانست .

افسوس که خطوط ریز وچاپی کتابهای قدیم به چشمانم صدمه میرنند والا دوباره کتاب خواندنر ا شورع میکردم  از سیاحانی  که به ایران آمدند با قاطر واسب والاغ تا نو کیسه گانی که امروز بر اتومبیهای شکاری سو.ارند وآنرا باهمان قاطر اشتباه گرفته اند .  چشم عمل شده را نمیتوان زیاد بر خط دوخت .

در گذشته سرم مرتب روی کتاب بود  واطرافیانم میگفتند کور خواهی شد اینهمه سرت را روی این خطوط نیانداز  ومادر بیچاره ام میگفت اگر چیزی گیرش نیاید میرود سنگ قبرهارا میخواند ! 
 بهر روی مردم  را کمی ترسانده اند اسلحه میکربی وشیمیایی چیزی نیست که بتوان آنرا دید کافی است تنه ات با تنه شخصی در خیابان تماس بگیرد واو دستش ار بعنوان پوزش خواهی بر تنت بمالد دیگر کافی است .

و ایکاش کابوس های شبانه من پایان میگرفتند وهر صبح با یک عطسه عصبی از جای بر نمیخاستم  فلان خوانند مترس همسر من بود وبهترین انگشتران ولباسهارا برتن میکرد ومیخواند " 
بگو در شبهای تو چی میگذره / ؟ وهمسرم میرفت با مهربانی ویک کادوی چند صد همزارتومانی میگفت عزیرم تنها تو تنها تویی وغافل بود که آن مترس نیم ساعت قبل از بغل یک عرب سعودی با کلی جواهر بیرون آمده است . خوب چه شد؟  تنها کابوس لعنتی آن بر من سایه انداخته است .
حد اقل امروز دیگر این رنج روحی برای ما زنان نیست  ویا شاید برای من نباشد .ث

هر صبح  به هنگام طلوع خورشید 
 همچنان رویاهارا پرواز میدهم 
 روی سطح بی احساس فضا 
صدایی نیست ، خبری نیست ، پنجره هارا باز میکنم 
 تا نفس گلهارا ببویم 
 آسمانرا ببوسم  که میان دو ابر سیاه وآبی نشسته
 و ریه هایم را از هوای پاکیزه پر سازم 
وبار اندیشه را از شانه پرندگان خاموش 
بردارم 
ونامی دیگر به آنها بدهم 
 نام درختان  چنار خیابان پهلوی را 
پایان 
ثریا ایرانمنش  » لب پرچین « / اسپانیا / 10/05/ 2018 میلادی / برابر با 20 اردیبهشت 1397 خورشیدی///

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۷

دفترچه یادداشتها

ثریا / اسپانیا  !


من عادت دارم همیشه درون کیفم یک دفترچه وچند خودکار بگذارم ، عادت دارم همیشه بنویسم هرچه را که دیدم  کمتر به ذهنم میسپارم . شب گذشته دفتر چه ای را که درکیف سفریم بود یافتم  آنقدر با عجله  درونش را پر کرده ام که به سختی وبا رمل واسطرلاب باید  خط خودم را بخوانم  بگمانم دکتر میشدم بهتر بود 

روز شنبه  12 آگوست / لندن 
هوا نیمه ابری  ، آفتابی ،  درهمان مکانی که نشسته بودم  نشسته ام ! دوکتابی را که سال گذشته اینجا جا گذاشتم  برداشتم تا ببرم  ، نه ! حالم چندان خوب نیست  پرواز بدی داشتم /

این روزها  در معاملات بزرگ  اپوزسیونهای رنگ و وارنگ  خارج از کشور  معامله  ها بسرعت  انجام میگیرند  زیر هر پرچمی  که باشد رنگ پرچم مهم نیست   آی /آن /تی/ جی / اس /   ! همه جا هست  ومیداند درکدام نقطه  وچه جانوری  را  بیابد و به خدمت  خود  بگیرد  " فولاد نشد " نفت هست  / مس هست /  بنا براین سگها یی هستند  که دندان تیز کرده اند  می غرند ، در انتظار حمله  وای بحال کسی که بترسد  ویا واهمه  نماید باید با دشمن ساخت  نه اینکه نوازشش کرد.
معامله با رنگها کاری ندارد  به همه رنگی  میسازد  جنگهای گذشته  به اندازه  یک کشتارگاه  بزرگ  از آدمها و اندیشه  هارا برده است  باید همیشه ( نوکر ارباب بود ) !

حال این طوطیان تاریخ  کلید صندوق را گم کرده اند  وراه  را نیز از یاد برده اند  رفتار هیچکدام  از آنها درخور  تعریف وتمجید  ویا ستایش نیست  ونخواهد بود .
و ان یکی ، آن شاه  روشن بین  که روزی  بی پروا سخن میگفت  و میدید  که طوفان درراه است  با یک حساب  نهفته  با خود  میگفت :
هنگامیکه طوفان  فرا برسد  من دیگر  رفته ام  / او میدانست  که رفتنی است  لذا افسار را به دست  کسی داد  که لذت  را و اقتدار را در پشت تخته پاره های  و ویرانیها میدید.
امروز به غیر از  خود چیزی را نمیبیند .
برایش غنمیت است  آن پادشاه نفت  ،بازی را درست نمیدانست  وآنرا دریک خط دنیال کرد  نمیدانست که از یک سو  دنیای ارتجاع  واز سوی دیگر ( شوروی )  میکوشند  تا این دشت پهناور را ویران کرده  وتکه تکه  به دندان  بکشند  .
شاه مات شد بی بی سرنگون شد  و پیاده حرکت میکند.
امروز دیگر فرزندان ایران نیستند نمید انی  عراقی هستند یا فلسطینی یا حرامز اده های پشت کوه ؟!و یا ترک ؟ ویا افغان نه همه یک شکل  شده اند "ریش آبی "
آنها آمدند ، لازم نبود  که زنجیر تازه ای را  ببافند  همان قلاده  فرسوده  وبید خورده را  محکم کشیدند  ملتی را به قفسی بزرگ انداختند  همه سیاستمداران  قدیمی رفتند غیر از چند سیاهی لشکر  وبقیه تماشاچی   ، دراین زندان بزرگ  عمومی  هریک  شماره ای شدند  یا بفرمان  ویا از گرسنگی  بمیر ، دیگر سر زمینی نیست  مطبوعات  ]ی /ان جی  رفتند  ونوکر شدند  ویا پا بسن گذاشتند  وعده ای سگ درگاه شدند  حلقه ها  تنگتر  وتنگتر شد  حال امروز هر کدام از شما  بخیال خود دارید مبارزه میکنید .
کلئوپاترا  در خلوت  با عزراییل همنشین است  وچانه میزند  اسهال دارد  وبقیه ؟ ؟ 
میدانند که هرروز حلقه  به دور  زندگیشان  تنگتر میشود  وراه فراری نیست ......... ثریا 
چو مرغ شب خواندی و رفتی 
دلم را لرزاندی و رفتی 
شنیدی غوغای طوفانرا 
ز خواندن وا ماندی و رفتی 

لندن / اگوست 2017 

اگر جنگ.....

ثریا ایرانمنش » لب پرچین»
---------------------------

دوستان بهر من از حالت مجنون گویید
که خوش آید  خبر حال دو دیوانه  بهم 

رسانه ها را  بقول  گفته ای " رصد" کردم ، نه خبری آنچنان شکننده نبود ، آنچنان که روی یوتیوب بعضی ها بالا وپایین میپریدند وتو گمان میبردی همین الان تخم هایشان خواهد شکست ، ویا دیگری میزد به صحرای کربلا وسومی بخوص آن بانوی نوبلین یعنی نوبل قلابی را بردن  بیشتر انگشتش را بالا میگرفت  ، نه ، درجاهای دیگر خبری نبود .
صبح زود اخبار را گرفتم ، به به راس خبرها  ( یورویژیون در کشورپر تغال وکاندیدای خوانندگان ) و سپس رژه رفتن ستاره گان بی درخشش روی فرش قرمز کن و... آی دست آخر تکه هایی هم ا ز سخن رانی جناب مکدونالد را پخش کردند وجلسه هیت  دولت در ایران و شبیه آن درهمین جا ! ودوباره  جناب ریاست قلابیشهر کاتالونیا که داشت درشهرکی در آلمان راه میرفت ....

تنها یک خبر کوچک درجایی روی یک سایت خواندم که نوشته بود :
"اروپا آنقدر دیونگی  ندارد که بخاطر ایران با امریکا قطع رابطه کند "

وشرکتهایی که زیر پوشش امریکا قرار دارند  درحال حاضر در رکود بسر میبرند  ، نه خانم ها و آقایان این بوی کباب نیست بوی جز غاله شدن ملتی است که از فردا باید نان سنگک را دانه ای چهار هزار تومان بخرد چون یک آتو به دست آقایان ا[فتاده ما تحریم شدیم ]  دود آن درون چشمان آن بیچارگان و حقوق بگیران میرود نه درون حزب الله 
او مجهز است و آماده  بیچاره رفیق حریری میبایست زیر فشار عرب های شیعه  از نخست وزیری برای همیشه کنار برود ومیدان را به دست حزب الله بدهد دره بقا  را دیوار  کشیدند وخرید وفروش و معاملات از همانجا صورت میگیرد .

نه ! خانم ها  وآقایان  فقط خر داغ میکنند شما بوی کباب شنیدید حال از درون سوراخها بیرون خزیده برای ملت تعیین سر نوشت میکنید . بیچاره ملت ایران  وفرزند کوروش ونواده اهورا و صاحب فرهنگ ، اگر مصر به زمان فراعنه برگشت ، اگر شما تاریخ ایلام را یافتید  ایران را نیز خواهید یافت . 

نزدیکی های صبح بود که دیگر داشتم چرت میزدم ناگهان چیزی درگوشم گفت  ، اگر جنگی دربگیرد ! نه ، خداوندا کمک  کن جنگ نشود اروپاییان آن بیچارگانی را که از درون قایق ها ی   سرگردان روی آب گرفته و بعنوان پناهند ه در گوشه و کنار جای داده اند  ارتش کافی برای کشتن وکشته شدن دارند اما ، ما ؟ ما دوندگان بی حاصل ، نه خداوندا بوی جنگ بمشام کسی نرسد و جناب نخست وزیر سر زمین مبارک بهتر است دیگر بیشتر نخواهید همین شما را بس  حیفا را در آن بالا دارید جهانی کردن هنوز خیلی زود است بگذارید برنامه کم کردن جمعیت تمام شود  سپس باقی مانده را به زیر چتر یگانه پیامبر و یگانه دولت ویگانه فلان و بهمان بکشید درحال حاضر نوکران شما با سوزن های زهر آلوده درهمه جای دنیا در انتظار از بین بردن مردم میباشند بخصوص آنهاییکه مانند من پای به سن گذاشته اند وحقوق بگیر دولت میباشند نه آن فسیلهای تاجدار آنها در امانند آنها جزیی از خود شما هستند جزیی از همان خزندنگان  .

خواب از سرم پرید آفتابی  را که در زمستان در حسرت آن بودم حال  همه اطاق را در برگرفته بود مبایست پرده هارا بکشم ودوباره مانند موش کور درتاریکی بمانم تا حضور خورشید رفع شود   .
فعلا سرمان با جشنهای قلابی وفیلم و جایز ه های قلابی گرم است مانند جشن کریسمس  یک جشن بچگانه  که از شش ماه قبل برنامه چینی میشود برای فروش کالای بی آرزش وهنوز جانشینی برای این جشن نیافته اند  وما هنوز هر سال باید مقدار زیاد پول خرج کنیم  انگار که مارا خوشحال ساخته  گرایش ما آدمها به هرچیزی تند وتیز وسپس به خاموشی میگراید  تنها چیز ی را که گم کرده ایم ، همان عشق و پیوند  دوستی هاست  من نمیدانم چرا دریک روز بخصوص باید در مقابل تعلیمات مسیح  یک برخورد مشخص داشته باشیم وچرا دریک روز بخصوص باید در مقابل مادر خم شویم ؟ ویا دربرابر پدر چرا آنهاییکه مادر نشده اند  را از یاد برده ایم وچرا زنان بیوه وبی همسر ویار ویاور را به حساب نمیاوریم ؟  وحال باید جانمان را در کف دست بگذاریم ودر انتظار دیوانگی آقایان بنشینم  چرا که از مال دنیا بیشتر میخواهند همه دنیا را میخواهند تمام وکامل . پایان 
ثر یا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا  09/05/2018 میلادی  برابر با 19 اردیبهشت 1397 خورشیدی.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۹۷

بر جام در جام رفت

ثریاایرانمنش » لب پرچین «
--------------------------

من اگر  توبه ز می کرده ام ای سرو سهی
تو خود این توبه  نکردی که مرا می ندهی 

بهر روی برای عده ای ساعات خو ش وپر  باری بود برای عده ای اندوه ببار آورد وعده ای ترسان  ترسان و لرزان   نگران از دست دادن اموالشان میباشند ، 
جناب ترامپ خوب سخن گفت  ، ما تروریست نیستیم ! ما از نژاد آریا و فرزندان اهورا مزد میباشیم  ، که  هجوم اقوام  بیگانه  آنرا به ظلم وقساوت آلوده ساخته اند  .
از آن فلات سر بلند و مغرور میاییم که روزی  جلوه گه  آزادگی  و سر فرازی  بود .
اکنون قطع  بند آزادی  وآزادگی وعدالت است  زیرا اهریمن  بر آنجا حکومت میکند  وخود خواهی این خوش نشینان  روشنایی را از نور  به تاریکی  وسر زمین آزادگان را  به دخمه  بندگان ومریدان  ساخته اند .
همه باید مطابق  اصل استروذهبک وذهابک ومذهبک وعقیده ومرام  و تمایلات  درونی آنها خود را  اجرا کنیم  ، وهرکس بخواهد  خوش نام  ودست نخورده  زندگی کند باید قبل از هرچیز ببیند آنها چه میخواهند   وچه دستوری میدهند .خودش حق انتخابی یندارد .

امروز حتی روح آزادگی درعده ای کشته شده  وهمه ظالم  ومستبد  بشکل همان حکو مت  وحشی وسفاک  وخون آشام در آمده اند.
ما معنای آزادی را باخود خواهی ها اشتباه گرفته ایم .
خوب درحال حاضر  هر کسی آزادی  را برای خنودش میخواهد  بدون مراعات حال دیگران .
تجاوز به حق وحقوق  بقیه یک امری عادی است  و بنظر من یک حکومت نماینده مردمی است که در زیر آن حکومت  راه میروند ، چهل سال  عمر یک انسان است  ما هنوز یاد نگرفته ایم به حقوق دیگران  دست درازی نکنیم وبه آن حرمت بگذاریم  ما هنوز نمیدانیم  معنای وظیفه چیست  حکومت هر ملتی  نمونه ای از رشد وبلوغ  وقوای عقلی واخلاقی آن ملت است .
لباس فرق نمیکند ، خرقه یا لباده عبا یا جبه وجیفه  وفراک  اصولا استبداد ودیکتاتوری  درخون  یک یک ما و در رگهایمان جاری است .

بهر روی  عازم تختخوابم وفردا معلوم خواهد شد که دنیا در این مورد چه فکری میکند البته  آنهاییکه منافعشان د رایران است سخت دلخورند اما کارشانرا به انجام میرسانند قراردادهای بیست ساله بدون دخالت  مردم و فروش آشغالهای برای باز کردن یک دالان بزرگ و ویترین فروش جانوران !  بلی فردا روز دیگری است . ث
در عشق توام  نه صبر یست ونه دل 
بی روی توام  نه عقل برخاست نه دل
این غم  که مراست  کوه قاف است نه غم
این دل که تراست  سنگ خاراست نه دل 
پایان 
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « اسپانیا / برکه های خشک ! 08/05/2018 میلادی برابر با 18  اردیبهشت 1397 خورشیدی / بدون برجام 

ما وشاهان

ثریا ایرانمنش » لب پرچین « 
----------------------------

شب چو در بستم و مست از می نابش کردم 
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم ........فرخی یزدی 


همه  زمان   گفتند ئنوشتند فرخی یزدی  ضد شاه ، کمونیست ، روزنامه نگاری منحرف واینکه شاه سر انجام او را کشت  ، وهمه اینها افسانه ای بیش نیست . خوب است که ما گاهی گاهی به خاطرات گذشتگان وهمه آنهایکه در معرکه حضور داشته اند بیاندازیم ودرست از صحت وسقم کلام باخبر شوم بعد دست به قلم ببریم وآنچه دل تنگمان میخواهد بنویسیم ویا عقده هارا خالی کنیم .

رضا شاه بیرون آمد ونشان داد که تنها فرد میهن پرستی که بین ما ایرانیان بوده خود اوست وماجرا فیصله یافت اما  هنوز ادامه خواهد  داشت ....

فرخی یزدی شاعر و وروزنامه  نگار  تنها بخاطر سیصد تومان  بدهی  به کاغذ فروش به زندان افتاد ، همین ، نه بیشتر  طبعا یک مرد  شاعر  ومعروف سیاسی ، از اینهمه  دنائت و پستی  وبی گذشتی  که و یرا بخاطر چندر قاز پول  باز داشت کرده اند  اخلاق او تند وبد خو میشود  ودر ضمن این کج خلقی ها ممکن است  من غیر اراده  یک کلمه نامناسبی را نیز بر زبان براند  پلیس وداداگاه وقاضی  وتمام کائنات  بجای آنکه با مهربانی  وانصاف  آتش نارضایتی او را خاموش سازند و باعث  آزادی  او از زندان شوند  شاه را درقلب مردم مهربان ورئو ف جلوه دهند  اورا دشمن شاه معرفی کرده  واز راه خوش خدمتی ها  ( توهین به مقام سلطنت )  وسوء استفاده از موقعیت خود  آن جمله بی اد یی را  با اب وتاب وتحقیر در یک طرف  خشم وغضب را درطرف دیگر  بر افروختند  .و سرانجام  مردی را بدون جهت  وهیچ دلیل ومعقول به هلاکت رساندند .

این فرهمگ ماست  اگر کسی  افتاد ومورد بی مهری  وبی رحمتی مقامات بالا قرار گرفت  همه سعی دارند  باکمک هم  او را ازمیان بردارند  ونامش را خدمت میگذارند .

یکی دیگر از خاطرات  آن زمان  ، جوراب فروشی را باین جرم  توقیف کردند  که به مقام اول  کشور اهانت کرده است  !!! 
مردی جورابی خرید  جوراب درهمان روزهای اول سوراخ شد  خریدارا آنرا  به مغازه  جوراب فروشی پس برد وفروشنده گفت جوراب استعمال شده را پس نمیتواند بگیرد  چرا که بوی پا  گرفته  .
خریدار  به کلانتری شکایت کرد وگفت : 

مرد فروشنده بمن گفته که نخی را که با زور سر نیزه بما بفروشند  جورابش ا زاین با دوام تر نمیشود  ومنظور نخ محصول کارخانه جات ( شاهی) بود  فروشنده بیچاره از کار افتاد هرچه سوگند  یاد کرد به خرج کسی نرفت از کلانتری به دادگاه  واز دادگاه به مقامات بالا وبازجوییها  وتوقیق وضبط اموال او  با آنکه هیچ دلیلی برای این تهمت ناروا نبود  اما فایده نبخشید شهربانی میل نداشت این وظیفه خطیر ! را رها کند  سر انجا م آن مرد بیچاره به یکسال حبس محکوم شد وهمه اموال او نیز به نقع دولت ضبط شد 
حال شما توقع  دارید مثلا  محمد رضا شاه را تبرئه کنند ویا رضا شاه را درحالیکه خیانتهای جناب مصدق السلطنه  از همه بیشتر بود که در نوشته ها یبعدی خواهم اورد .
من این خاطرات را  از روی روزنامه قدیمی ایرانشهر کپی کرده ام  . من همه روز نامه ا ومجلات را نگاه داشته ام برای این چنین  روزی . ثریا 
ثریا / اسپانیا / سه شنبه  هشتم آپریل 2018 میلادی .

هاله نور

ثریا ایرانمنش » لب پرچین «


رای من درهاله ای از نورهای گوناگون گم شده است  دگر وجود ندارم  ،  ما هنگامیکه شرح وحال نویسنده  ویا شاعری را میخوانیم واشعار وآثار اورا میبینم  اورا درهاله ای از نور  قرار میدهیم وتوهین به او برایمان توهین به مقدسات است ، امروز دیگر این هاله وآن شاعر وآن نویسنده  وجود ندارد  هرچه هست  سیاست وتجارت است وبس .
حضرت ولادیمیر پوتین با  احترام تمام جاده طولانی  فرش قرمز را طی کردند وبسوی جایگاه سوگند نامه ریاست جمهوری رفتند وبرای چهارمین بار ریاست آن سر زمین را بر عهده گرفتند وبه گمانم که این ریاست مادام العمر باشد .

حزب الله در لبنان پیروز شد ( دره بقاء ) درامن وامان باقی ماند وجناب حضرت اجل مجللین گیس گلابتون امشب بما خواهند گفت که برجام یا بیجام  !! بستگی به آن دارد که که تواقفی بین طرفین بشود  مردم هم نیستند ، نه خیال کنید من و شما برای آنها مهم ویا جالبیم ما برای  بودن درصحنه واینکه همیشه صحنه پر باشد زنده ایم  ، نه بیشتر .

یک خواننده افغانی شعری را میخواند که " همان روزها که شهر خالی بود  جاده بی خطر وخونه کاه گلی بود / در عوض صلح بود و صفا بود همدلی بود  او خیلی از مرحله پرت است  امروز شهر لبریزاز اسلحه است وبه دست هرزنگی یک تیر داده اند تا به روی توخالی کند .

ما ملت ها همیشه طلبکار یم وهیچ چیز مارا قانع نمیکند ،  درآن روزهایی که رضا شاه بزرگ میخواست  رفع و دفع حجاب بکند وبه زنان آموزش بدهد وآنهارا اززیر آن کیسه کرباسی سیاه ونقاب بیرون آورده وارد صحنه زندگی بنماید همان آقایان فرنگ رفته ودر صندلی های مجلس فرو رفته اعتتراض داشتند  که " چرا درزمان ما ان باید این عمل انجام بگیرد  چرا ما باید  شاهد دیدن چهره های پف کرده و چاق و سبیلوی زنان باسن گنده در خیابانها  ویا درمجالس باشیم ؟  همیشه آنها بر خلاف جهت حرکت میکردند وهنوز هم میکنند .
ما دوباره درابتذال وکثافت وهمان عادتهای  دیرین سقوط کردیم  وبار به همان اوامر دینی البته با کمک اسلحه  تن به حقارت دادیم و دلمان خوش است که مثلا ـآازدی های پنهانی داریم  خوب عده ای با حجاب موافقند چرا که برای حفظ  منافع " دینی " آنرا لازم  وواجب میدانند  این یک ضرورت است  اما درعین حال در زیر همان چادر زنان به مانکن های جهان طعنه میزنند  هرروز ورزش میکنند به سلمانی میروند وتلاش زیادی دارند  که صورت خودرا مانند  گیشاهای ژاپنی بسازند اما تربیت  ! هیچ !  چیزی هم برای نسل آینده باقی نمانده است . 

نمیدانم نسلی باقی خواهد ماند واگر بماند چند رنگ وچند ریشه وچند خون  وچه خواهد خورد ؟ 
روز گذشته دریکی از شعبه های فروشگاههای زنجیره ای فرانسه  در یک ویترین شیک حشرات را برای خوردن به نمایش و فروش گذاشته بودند دیگر قورباعه و خرچنگ  و مار و کرم دریایی هم تمام شده واگر هم  یافت بشود برای اغنیاست نه برای فقرا !!

خوب ! امشب  همین امشب تکلیف " برچام "  روشن میشود وسپس مفسرین بالقوه و زبان آور  و توانا  آنرا برای  ما نادانان تشریح مینمایند ، اما چیزی عوض نخواهد شد  آنکه هم نامش صادق است ( نه کاذب ) وهم کلامش زیباست برای باقی ماندن این دولت اسلحه به دست میگیرد  وهمانند محسن چریک دور کشورها راه میافتد تا دشمنان اسلام محمدی را از پای درآورد  بنا براین  بودن یا نبودن برجام چیزی را عوض نخواهد کرد  بودن یا نبودن ( یک مرد) مهم است مردی که از جای برخیزد وسینه سپر کند وسر زمینی را نجات دهد آن مردهم رفت ، آن مرد که بما نان میداد ، به ما آب میداد  ، رفت .
وما به دنبال آرزوهای خود میرویم  که تنها درعالم رویا وجود دارند  نه درعالم حقیقت  تنها با کلمات بازی میکنیم   ما همیشه به دنبال  کسی یا چیزی هستیم که صد درصد مطابق الگوی بریده شده ما باشد  وآن خواهش های مجهول  ،  دیگر مهم نیست بقیه چه فکر میکنند . ث
پایان 
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا / 09/05/2018 میلادی برابر با 18 اردیبهشت 1397 خورشییدی./.