سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۹۷

ما وشاهان

ثریا ایرانمنش » لب پرچین « 
----------------------------

شب چو در بستم و مست از می نابش کردم 
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم ........فرخی یزدی 


همه  زمان   گفتند ئنوشتند فرخی یزدی  ضد شاه ، کمونیست ، روزنامه نگاری منحرف واینکه شاه سر انجام او را کشت  ، وهمه اینها افسانه ای بیش نیست . خوب است که ما گاهی گاهی به خاطرات گذشتگان وهمه آنهایکه در معرکه حضور داشته اند بیاندازیم ودرست از صحت وسقم کلام باخبر شوم بعد دست به قلم ببریم وآنچه دل تنگمان میخواهد بنویسیم ویا عقده هارا خالی کنیم .

رضا شاه بیرون آمد ونشان داد که تنها فرد میهن پرستی که بین ما ایرانیان بوده خود اوست وماجرا فیصله یافت اما  هنوز ادامه خواهد  داشت ....

فرخی یزدی شاعر و وروزنامه  نگار  تنها بخاطر سیصد تومان  بدهی  به کاغذ فروش به زندان افتاد ، همین ، نه بیشتر  طبعا یک مرد  شاعر  ومعروف سیاسی ، از اینهمه  دنائت و پستی  وبی گذشتی  که و یرا بخاطر چندر قاز پول  باز داشت کرده اند  اخلاق او تند وبد خو میشود  ودر ضمن این کج خلقی ها ممکن است  من غیر اراده  یک کلمه نامناسبی را نیز بر زبان براند  پلیس وداداگاه وقاضی  وتمام کائنات  بجای آنکه با مهربانی  وانصاف  آتش نارضایتی او را خاموش سازند و باعث  آزادی  او از زندان شوند  شاه را درقلب مردم مهربان ورئو ف جلوه دهند  اورا دشمن شاه معرفی کرده  واز راه خوش خدمتی ها  ( توهین به مقام سلطنت )  وسوء استفاده از موقعیت خود  آن جمله بی اد یی را  با اب وتاب وتحقیر در یک طرف  خشم وغضب را درطرف دیگر  بر افروختند  .و سرانجام  مردی را بدون جهت  وهیچ دلیل ومعقول به هلاکت رساندند .

این فرهمگ ماست  اگر کسی  افتاد ومورد بی مهری  وبی رحمتی مقامات بالا قرار گرفت  همه سعی دارند  باکمک هم  او را ازمیان بردارند  ونامش را خدمت میگذارند .

یکی دیگر از خاطرات  آن زمان  ، جوراب فروشی را باین جرم  توقیف کردند  که به مقام اول  کشور اهانت کرده است  !!! 
مردی جورابی خرید  جوراب درهمان روزهای اول سوراخ شد  خریدارا آنرا  به مغازه  جوراب فروشی پس برد وفروشنده گفت جوراب استعمال شده را پس نمیتواند بگیرد  چرا که بوی پا  گرفته  .
خریدار  به کلانتری شکایت کرد وگفت : 

مرد فروشنده بمن گفته که نخی را که با زور سر نیزه بما بفروشند  جورابش ا زاین با دوام تر نمیشود  ومنظور نخ محصول کارخانه جات ( شاهی) بود  فروشنده بیچاره از کار افتاد هرچه سوگند  یاد کرد به خرج کسی نرفت از کلانتری به دادگاه  واز دادگاه به مقامات بالا وبازجوییها  وتوقیق وضبط اموال او  با آنکه هیچ دلیلی برای این تهمت ناروا نبود  اما فایده نبخشید شهربانی میل نداشت این وظیفه خطیر ! را رها کند  سر انجا م آن مرد بیچاره به یکسال حبس محکوم شد وهمه اموال او نیز به نقع دولت ضبط شد 
حال شما توقع  دارید مثلا  محمد رضا شاه را تبرئه کنند ویا رضا شاه را درحالیکه خیانتهای جناب مصدق السلطنه  از همه بیشتر بود که در نوشته ها یبعدی خواهم اورد .
من این خاطرات را  از روی روزنامه قدیمی ایرانشهر کپی کرده ام  . من همه روز نامه ا ومجلات را نگاه داشته ام برای این چنین  روزی . ثریا 
ثریا / اسپانیا / سه شنبه  هشتم آپریل 2018 میلادی .