ثریا ایرانمنش » لب پرچین « .
-----------------------------
کار ما نیست دخالت در امر دگران
کار ما شاید همین باشد که
در افسون رویاهای خویش غرق شویم
کار ما نیست پشت دانایی دگران
کار ما این است که به هنگام صبح
متولد شویم
وبه هنگام شب بمیریم
کار ما نیست در راس شما بودن
و راه رفتن و نشستن و گفتن و..... نه
کار ما نیست. ثریا
بقول رندی همان بهتر که برویم " شعرمان را بخوانیم " وبکار بزرگتران کاری نداشته باشیم چرا که ناگهان درخیابان نوک چتری بر پشتمان تماس میگیرد و سپس به تیر غیب از جهان خواهیم رفت ! آنهم بدون هیچ گناهی ویا گناه پرستیدن خاک وطن بی مزد وبی منت .
در رسانه های مجازی ( تنها مجازی ) خواندم که آقای مبارزی بانام منصور اصانلو در مترویی در نیویورک مورد حمله یک میکرب شیمیایی قرار گرفته ودر حال حاضر بیهوش و بی گوش با سر باند پیچی شده وپیشانی سوخته در بیمارستانی افتاده است وچه بسا راهش را گم کرده وبسوی ابدیت پرواز کند .
برایم جالب بود که که این حادثه درنیویورک اتفاق افتاد درجاییکه مورا از ماست بیرون میکشند اما تب برجام آنچنان ملت را فرا گرفته بود که همه چیز را فراموش کردند وامروز در برنامه " کنکاش " آقای رییسی باین مطلب اشاره شده وچه بسا خود پیر مرد نیز ترسیده بود صد بار نوار عقب رفت وجلو آمد وسر انجام تنها توانستم گفته یک کارشناس شیمیایی را بشنوم بقیه اش زیر تیغ سانسورهای خودمانی داشت عقب وجلو میشد .
خوشا بحال آنانکه در جمع بیخردانند ( گفته حضرت عیسی مسیح ) ! باور کنید که آنهاییکه خر به دنیا میاند وآلاغ از دنیا میروند خیلی راحتترند .
وکشف تازه اینکه درقران کریم هم جمله [ مرگ بر امریکا ] بارها وبارها تکرار شده است ! من نمیدانم مردم را خر حساب کرده اند وآنقدر بیشعور وبیسواد ومانند خودشان ویا چطور قرانی که یکهزار وچهارصد سال پیس بر پوست شتر با خط عربی نقش بسته وامریکایی که تنها پانصد سال از عمرش میگذرد این جمله از طرف پرورگار به پیامبرش الهام شده است باید این را از معجزات اسلام ناب محمدی دانست .
افسوس که خطوط ریز وچاپی کتابهای قدیم به چشمانم صدمه میرنند والا دوباره کتاب خواندنر ا شورع میکردم از سیاحانی که به ایران آمدند با قاطر واسب والاغ تا نو کیسه گانی که امروز بر اتومبیهای شکاری سو.ارند وآنرا باهمان قاطر اشتباه گرفته اند . چشم عمل شده را نمیتوان زیاد بر خط دوخت .
در گذشته سرم مرتب روی کتاب بود واطرافیانم میگفتند کور خواهی شد اینهمه سرت را روی این خطوط نیانداز ومادر بیچاره ام میگفت اگر چیزی گیرش نیاید میرود سنگ قبرهارا میخواند !
بهر روی مردم را کمی ترسانده اند اسلحه میکربی وشیمیایی چیزی نیست که بتوان آنرا دید کافی است تنه ات با تنه شخصی در خیابان تماس بگیرد واو دستش ار بعنوان پوزش خواهی بر تنت بمالد دیگر کافی است .
و ایکاش کابوس های شبانه من پایان میگرفتند وهر صبح با یک عطسه عصبی از جای بر نمیخاستم فلان خوانند مترس همسر من بود وبهترین انگشتران ولباسهارا برتن میکرد ومیخواند "
بگو در شبهای تو چی میگذره / ؟ وهمسرم میرفت با مهربانی ویک کادوی چند صد همزارتومانی میگفت عزیرم تنها تو تنها تویی وغافل بود که آن مترس نیم ساعت قبل از بغل یک عرب سعودی با کلی جواهر بیرون آمده است . خوب چه شد؟ تنها کابوس لعنتی آن بر من سایه انداخته است .
حد اقل امروز دیگر این رنج روحی برای ما زنان نیست ویا شاید برای من نباشد .ث
هر صبح به هنگام طلوع خورشید
همچنان رویاهارا پرواز میدهم
روی سطح بی احساس فضا
صدایی نیست ، خبری نیست ، پنجره هارا باز میکنم
تا نفس گلهارا ببویم
آسمانرا ببوسم که میان دو ابر سیاه وآبی نشسته
و ریه هایم را از هوای پاکیزه پر سازم
وبار اندیشه را از شانه پرندگان خاموش
بردارم
ونامی دیگر به آنها بدهم
نام درختان چنار خیابان پهلوی را
پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا / 10/05/ 2018 میلادی / برابر با 20 اردیبهشت 1397 خورشیدی///