دوشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۹۵

پشیمان شدم !

بلی ، مانند همیشه پشیمان شدم ، پشیمان شدم .
این پشیمانی بمن ارتباطی ندارد تنها احساس درونیم کمی زخم برداشت که چرا باز فریب میخورم وخیال میکنم بهتر میدانم ،
من اصولا از سیاست بیزارم سیاست هم مانند خود فروشی  است یک نوع خود فروشی شرعی وخوب مردم را هم به صحنه میکشند  با هر نوع وسیله ای که دراختیار دارند بنا براین کمتر به مناظرها واحوالات گوش میدهم بخصوص در انتخابات اخیر امریکا چنان از بانوی هیلیری زده وبیزار بودم که حاضر بودم اژدها وارد  شود اما او بر سرکار نیاید  ، خوب سوپر من آمد ، من تنها زمان سوگند خوردن اورا دیدم ، قبل از انتخابات واینکه ایشان با خرج خودشان بدون پشتیانی حزب به میدان سیاست پای گذاشتند برایم تعجب آور بود وبا خود گفتم امریکا دچا کمبود سیاستمدار شده که این قمارخانه  داررا بمیدان  کشیده وگمان نمیبردم که برنده شود اما با کمک دوستان !!!  برنده شد . وماکلی خوشحالی کردیم که خوب شاید فرجی بشود وملت ایران را از زیریوغ ستم دربیا.رد اما نمیدانستم که این بازیگر روی صحنه همان شو من همیشگی است واصل بد نیکو نگردد ، امروز در لابلای یک برنامه  مصاحبه اورا بین خبرنگاران دیدم ودیدم که همانند گرگ آ ب از دهانش سرازیر شده ودرعین حال ادای یک روزنامه نگار وخبرنکار معلول را که میخواست سئوال کند درمیاورد حالم بهم خورد ازاو واز خودم . بحدی از ادا واصول های حضرت عیسی ومحبوبالقلوب  دنیا جناب مبارک خسته شده بودم که حاضر بود م هرکس که میخواهد بیاد بخصوص که او با ایران سرو سامانی داشت وکمک بیشتری بماندن این نا مسلمانان  میکرد  حرکاتش مانند یک مانکن  دانشگاه دیده وخوب .... حال از پشتیبانی خودم پشیمان و.....
حالم بهم خورد چون که درهمه جا اعلام کردم که آهای اهل بیت بدانید که من پشیمانم ، پشیمانم ایکاش میشد آ مطلب سوپر من را از روی وبلاگم پاک میکردم اما نمیشود  رفته همه جا رفته 
حالم بهم خورد ، قبلا از یک یک بچه هایم پوزش خواستم سپس از خانم مریل استریپ وبقیه بانوان که درخیابانها به آنها درتوییتر پریده بودم واظهار پشیمانی وبخشش کردم .
انکار دارم پیر میشوم وعقل خودمرا ازدست میدهم یا دراین چهار دیواری سردو یخ بسته تنها بدون یار ویاور وهم صحبت بکلی عقل از سرم پریده که به همه اعتماد میکنم حتی به بک شاخه گندیده درآ بهای روان ،حتی به یک پرنده مرده . متاسفم  خیلی منتاسف خداوند به امریکا و سپس به دنیا رحم کند اگر روزی او  به تیر غیب گرفتار شد  تعجب نخواهم کرد .

ودر خاتمه , تبریک میگویم به جناب فخر آور که به مرادشان رسیدندوحال شاید دردفتر ریاست جمهوری بعنوان اندیکاتور نویس استخدام شوند هیچ علاقه ای به کتاب ایشان ندارم وهیچ علاقه ای به گفته هایشان کم کم آنهارا از روی یوتیوب وسایر جاها محو خواهم کرد .
بلی من همیشه از کارهایهایم باید احساس پشیمانی وسپس پوزش خواهی کنم این شده کار روزهای آخر عمر من . پایان 
ثریا ایرانمنش / اسپانیا /23 ژلنویه 2017 میلادی وچه ماه کش دار ودرازی ست این ماه .......!

ما مرده ایم !

آیا شود که روزی ازآن روزهای سرد 
دریا چو جام ژرف براید زجای خویش
در موجهای  وحشی او غوطه ور شویم
از سینه برکشیم  سرود فنای خویش ؟........نادر نادر پور

بلی حضرت شاعر ، آن روز فرا رسید ، امروز خروش اقیانوسها دریا وبادهای وحشی وسرمای سخت زمستان وآتش سوزی ها از هرطرف مارا احاطه کرده اند اما شما نیستید که مارا دراین فنا ببینید شما خیلی زود به قلب شریفتان فرمان ایست دادید .

تمام روز عزا دار بودم ، حتی آمدن ورفتن بچه ها مرا از دنیا خودم برون نکشید ودراین فکرم که درهمه جای دنیا معمولا هرگاه اتفاق ناگواری برای همشهریان پیش میاید یک مجلس ختم عمومی برگزار میکنند ومردم با دسته گل یا شمع به آن مجلس میروند وادای احترام به رفتگان میکنند در سر زمین بلا خیز ما ، حتی آب از آبی نجنبید رهبر معظم حتی آه هم نگفت وهیچکس نگفت چرا ؟ وآن شلیکهای هوایی برای چی بودند ؟ 
امروز همه مردم متوهج  انسانهای بدبختی هستند که دریک هتل یخ زیر سرمای بیست درجه دریک دره ایتالیایی جان داده اند وهنوز در پی کاوشند تا حد اقل جنازه هارا بیرون بکشند مردم همه میان برفها شمع روشن کرده اند ! وامروز کشتی مسافرتی را که  داشت در دریای شمال پهلو میگرفت دیدم که چگونه امواج از روی سر آن گذشت وبه ساحل رسید وچگونه پلهارا ویران ساخت ووگل ولای را به دریا برد .

آری جناب شاعر آن روزی که شما آرزویش را داشتید فرا رسید ومن شاهد ویرانی دنیا ومردم آن هستم مردمی که گویی همه رباط شده اند ! همه توییند !! همه روی هندی ها سرشان را خم کرده اند .تا چیزی ویا کسی را نبینند .

واز بانوی  خبرنگار ومهربان اسپانیا ( آنا پاستور ) سپاسگذارم که خط مرا میخواند ودل میسوزاند ! شما ل اسپانیا دارد ویران میشود امروز بما وعده دادند که هوا کمی گرم خواهد شد وسرما بطرف شمال غربی میرود وما رنگ آفتاب را خواهیم دید .
تمانم دیروز را درتختخواب بسر بردم بیهوده ، کتاب خواندم ، بیهوده ، گریستم ، بیهوده ، ودیدم که زبان فارسی چقدر غریب وبی کس افتاده است مانند روزگار قدیم روسیه که اشراف ترجیح میدادند با زبان فرانسه سخن بگویند تا نوکران وخدمه ها وبرده ها نفهمند حال درسر زمین ما فارسانگلس یا فارس روس یا ترکی سخن میگویند کسی دیگر به افعال وشعر فارسی حرمتی نمیگذارد حوصله بخرج نمیدهد هرچه آسان ترست آنرابر میداریم .
حال میفهم این سر زمین برای چه اینهمه به زبان خود چسپیده وحاضر نیست کلامی خارجی را وارد حروف والفا بتای خود بکند مگر لاتین را که زبان مذهبی آنان است . 

دنیای کمونیست آنچنان فشاری بمردم وارد آورد که دیگر دین وایمانی برای کسی باقی نماند رهبر درسش راخوب خوانده بود حال حتی کسی حاضر نیست یک فاتحه ساده برای این جان باختگان  بخواند که بیشتر آنها نجات د هنده بودند مردان آتش نشانی وهمه جای دنیا به احترام آنها دو دقیقه سکوت برقرار شد اما درسر زمین خودشان هیچ خبری نبود همه یا عکس سلفی میگرفتندویا درسکوت به تماشا ایستاده بودند گویی یک نمایش ویا یک سیرک است .
همه مرده اید همه درخون خودتان تپیده اید 
همه همان کودکان زود به پیری رسیده اید 
همه همان  کهنه ها وپوسیده اید 
وهمه همان خورشید دروغین هستید 
کسانی که درکوره های  آشوب وآتش
قربانیان حادثه بودند وشما ندیدید وشب سر راحت ببالین گذاردید  وصبح جام می را به دهانتان بردید ولبهایتانرا با لب وافور آشنا ساختید وآنرا بوسیدید و مکیدید.
شما مرده هایی بیش نیستید .
دخترم بر سرم فریاد کشید که اینهمه بی تابی تو برای چیست ؟ تو الان کجا زندگی میکنی ؟ بچه ها ونوه ها وساختار زندگیت اینجاست ، بتو چه !
گوشی را قطع کردم او نمیداند عشق به خاک ، عشق به زادگاه ، عشق به ارواح اجداد یعنی چه ، او خیلی کودک بود که از آنجا بیرون آمد حال زن بزرگی شده میل دارد مادرش بیشتر به اینجا توجه کند درحالیکه روح مادر درآنسوی زمان است ، نه نمیشود  خاک مرا میخواند خاک خودم هرچند آلوده به خون جانوران وکرم ها وحشرات موذی باشد . خاک منست ؛ من نمیتوانم زیر دو پرچم زندگی کنم  آنهم برای منافع ، من یک خاک میشناسم یک پرچم ویک سر زمین آنهم سر زمین مادریم میباشد ، اینجا یک مسافرم که صاحب مسافرخانه  تنها از سر سیری مرا نگاه داشته ولیوانی شیر داغ بمن میدهد .
---------------
نوک شمشیرتیز وشعله های آتش بود 
چون سینه برآمده ازکوه آتفشان 
خونین وچون آب روان با قلبهای گرم
درپیاده روها افتادند 
امواج مردم بیخیال  کمی کف به لب آورد 
مانند یک دریای مرده 
که آخرین فریاد را میکشد 
تنها شب بود که ناله هارا شنید وگریست 
پایان .
ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا .
23/01/2017 میلادی /.

توضح : تویتر من بنام " پرچین" است مهربانیهایتانرا ارج میگذارم وتوهینهایتانرا گم میکنم .ثریا/اسپانیا .

یکشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۹۵

Tweeterتویتر

 قابل توجه دوستان ویاران عزیز 
توییتر من بنام پرچین باز شد بعد از این میتوانید از طریی توییتر  با من تصفیه حساب کنید یا ابراز محبت  سپاس از همراهی شما /ثریا  / ایرانمنش ”لب پرچین”

دره بی آفتاب

تو آن بیابان  خشک بی آفتابی
که ما ه درآسمان تو کور است 
تو فریاد پرندگان جفت جورا 
که پر گشودند بسوی آسمان 
به دنبال باران ، نشنیدی

هوا سرداست ، بس ناجوانمردانه سرد است ومن دراین فکرم که ایا در احساسات خود به سوپرمن  غلو نکرده ام ؟ دشمن او روبرویش ایستاده جناب " سروژ" دارد حملات داخلی را پی درپی حمایت میکند برای او از دست دان چند صد میلیون مانند یکی پنی  است او میداند چه میخواهد وچه میکند وتو دررویای کاخ هستی کاخرا درخور نشیمن خود آنزا  تزیین کنی با بانویی که میلی با بودن درکنار ترا ندارد وترس درچشمان کوچک وسر بالای او موج میزند نمایش را آغاز کنی ، تو تنها از امریکا حرف میزنی گویی دنیای دیگری وجود ندارد همه رویای تو امریکاست منهم بودم همین حالت را داشتم اگر سر زمینی داشتم واگر هویتی داشتم رویاهایمرا درهمانجا پرورش میدادم .

نیمه شب است ، درخلوت اطاق سرد من جز من صدای دیگری نیست ، من وصدای دکمه ها وریزش اب بینی واستکان قهوه  ، قلب سیاه ساعت دارد میطپد  ومن دوروز است که غصه دارم ؟ برای کی ؟ برای کسانیکه ابدا  نه آنها را  دیده ونه میشناختم برای یک بنای بزرگی که مرا به دوران کودکیم وجوانیم میبرد حال امروز نیست تبدیل به مشتی خاک وچوب وزباله شد ، به همین راحتی وگوشت وپوستهای آدمهای سوخته درزیر آوار آن که هنوز صدایشان بگوش من میرسد اما بگوش آنهاییکه در آن دیار بلا زده نشسته انده نرسیده است .

یکی با ببرش بازی میکند دیگری یوز پلنک دارد وسومی عقاب وهمه عربان مانند تکه ی گوشت لخم روی یکدیگر افتاده ونئشه از گرد های سفید وتریا ک وحشیش وحال کردن وان تزیینات واین کیفورات با پولهای باد آورده که باید صرف ساختار آن مملکت  شود درجیب نوچه ها وبچه های حرام زاده وحلال زاده جانوران بدین گونه خرج میشود .

ـآن مردک پیر وبیمار بکلی هوش خودرا باخته وباورش شده که خداست خود خدا ویا نایب برحق او ! برایش هیچ چیز غیراز خود وخانواده اش مهم نیست / دوبرش را خوب پاک کرد وخس وخشاشاکرا به دورریخت غیرا ز ملیجک که همه جا با اوست وجاسوسی را که به مقام ریاست دانشگاه آزاد گذارد تا دانشگاه را نیز ببلع
د  .
کم کم صبح میدمد درخلوت سرد اطاق من بجز من کسی نیست ، قلب سیاه ساعت میطپد وعقربه ها را به جلو میبرد دستهایم یخ زده اند قهوه ام سرد شده تمام شب دراندیشه آن وکالتنامه لعنتی بوبدم که را آنرا نخوانده امضا کردم وآیا آن مرد چه جنایتی داشت درحق من انجام میداد ؟ حال کجاست ؟ در گوشه یک دیوار میان آتش وسرما استخوانها پوکش درون یک جعبه پلاستیکی با جانوران کرمها وسوسمارها ومارها همراهند .از او چه بجای ماند ؟ غیر از جند عکس ومقداری خاطرات تلخ .

ومن درفکر آن بنای سرکشیده به آسمانم که هم سن روزگار من بود کمتر به آنجا میرفتم تنها گاهی دررستوران آن در بالاترین نقطه برای خوردن یک سانویج وگردشی میرفتم اصولا کاری به آن پاساژ وآن ساختمان نداشتم اما هنرروز از جلوی آن رد میشدم نا به سر کارم بروم هنوز خیلی جوان بودم . 

بلی آوازه خوان دوره گرد ما میخواند " شهر من شهر دعاست ، همه گنبداش طلاست !!!  حال شهر من شده شهر گداهاشهر با گنبدها وگلدسته ها ، عده ای را غم این نیست که چند انسان بیگناه زیر آن دفن شدند ویا چند صد انسان ما ل وهستی وآینده خودرا از دست دادند ، 
شخصی تویت کرده بود :
من نمیدانم پلاسکو چیست اما با آن همدردم ؟؟؟اما حتما میداند که غسل جنابت چیست وسوره مبارکه ال عمران در چندمین ردیف جای دارد ودر مفاتیح الجنان راجع به سکس چگونه اظهار نظر کرده اند . وعمر لعنتی وشمر چه کسی بوده است کعبه را خوب میشناسد اما ساختمان عظیم پلاسکو نماد شهر وپایتخت خودرا نمیشناسد .

حال سرمان با جناب امیر عباس خان وکتاب قطورش گرم است با چیزهایی که نمیدانیم  راست  یا دروغ واو کیست از کجا آمده هدفش چیست با النگو وزنجیر ونماد کوروش وساعتی که به دست راست بسته است !!  بلی سرمان گرم است وجناب سوپر من با آن لهجه مخصوص خود میخواند " اول امریکا ، دوم امریکا ، سوم امریکا ، وصد البته کازینوای او که هیچگاه بی مشتری نخواهند بود .

نه 1 امیدم برید نا مید شدم اینهم همان کاکای سفید است با دستوراتی که دارد بیخودی ادای سوپر من را درمیاورد مانند انسان لاغر اندامی که کت گشادی بپوشد وبگوید من خیلی چاق هستم .
نه دیگر امیدی به آینده ندارم  .تنها باز بخودم میگویم " این بار هم گول خوردی ! مثل همیشه تنها ظاهر را دیدی . ث
------------------
در خلوت سرد اطاق من کسی نیست 
حتی خیالی ورویایی 
قلب سیاه ساعت میطپید روز نزدیک است 
من فریاد مرغابی جوانی را میشنوم از دوردستها
او بر فراز سرم درپرواز است ، پر گشوده 
به نبال یاران 
او آن ابری که روزی آسمانم را زینت داده بود
او ، اشکی  که بر رخسارم نشسته بود
 او که پنداشتم خورشید است قبل از غروب زندگیم
او که بر خاطرم گرد پریشانی وپشیمانی فشاند 

او که پیشانی صبح بود حال شب تاریک است 
او که ستاره عشق بود حال خاموش است 
او که گهواره  شاخساران زندگی بود
حال هیچ نسیمی اورا تکان نمیدهد
وهیچ هوایی هم دردل من نیست 
پایان 
ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا .
22/01/2017 میلادی /.

شنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۹۵

سوپر من !

خوب ! 
سر انجام زیر ابر وباران وبرف وسرما واجتماع مخالفین ومسلمین همیشه درصحنه " سوپرمن " وارد کاخ سفید شد کاخی که قبلا کمی رنگی بود !  قبل از همه میبایست به کلیسا میرفت وغسل میکرد !! درهر حالی که باشی درهر مقامی اول باید باین گروه باج بدهی درغیر اینصورت سروکارت با کرام الکاتیبن است !! ودرست درهمین روز برج پلاسکو  درتهران منفجر شد وعده زیادی بدبخت ومردان إتش نشانی زیر آن خفه شدند سر مردم باید گرم میشد تا به ماهواره ها روی نیاورند ومراسم تحلیف را نبیند وجناب سید علیرضا خان بر منبر با آن لبخند کریهش روضه نخواند وبه وبه وچه چه نگوید هرچه باشد از هر سو انبانه اش پر میشود ، مراسم بسیار زیبایی بود پس از آن مناظره کثیف سکس روی صحنه حال دور رقیب روبه روی هم قرار گرفته بودند یکی برنده دیگری بازنده وهمه روسای قبلی هم حضور داشتند .

از همه جالبتر  امروز صبح دیدن قیافه گویند ( زن) برنامه اخبار بیست وچهار ساعته  تلویزیون اسپانیا دیدنی بود موهارا افشان کرده لبانرا حسابی قلوه ای ساخته با لبخندی که شعاع پیروزی از آن میتابید  ماجرا را  بیان میکرد به همراه تصویر  نکند بتو هم شغلی ارجاع شده درکمیته بین المللی حرمسرا؟ بهر روی من شنبه ها ویکشنبه ها از دیدن اخبار تلویزیون بخاطر چهره این خانم خودرا محروم میسازم انگار همین الان اورا از زیر لحاف بیرون کشید با صدای نتراشیده ونخراشیده وآن چهره آنچنانی اخبار را ( میخواند ) !

بهر روی بما که دیروز خوش گذشت چرا که از این سوپر من طرفداری میکردم دو دخترم یکی سردرد گرفت ودیگری اتومبیل را سوار شد تا بفروشگاه برود ومراسم را نبیند هردو به دست هم نگاه میکنند یکی شوهرش آنارشیت وضد امریکایی ودیگری امریکایی اما خودش میل دارد که فمنیست باشد !! حال دو کتاب تاریخی او یکی زندگی هیلیری ودیگری زندگی همسر کثیفش در کتابخانه اش خاک میخورند ! 

از این جناب مکدونالد  خوشم میاید که بقول  معروف خیلی ببخشید " تخم دارد " حال میگویند او از سیاست چیزی نمیداند مگر آن مانکن نازک اندام  ورنگین پوست از سیاشت چیزی میدانست ؟ تنها یکسال در مقام معاونت فرمانداری یک ایالت  کار کرده از جبهه جناب  " بزژنسکی" برخاسته وجناب سرور همان یهودی بیرحم که روی کشورها قمار میکند هنوز دستش درازا است تا بلکه سوپر منرا بجایی بفرستد ودوباره کاکا ی دیگری بیاید عروسکی که سرنخ به دست اوست اما دختران من اینهارا نمیخوانند آنها چون سوپر من زن باز خوبی بوده است از او بدشان میاید اما .....کاکا تنیس بازی میکرد گلف بازی میکرد با همسرش ورزش میکردند درباغ کاخ گل میکاشتند سوریه داشت درآتش میسوخت  وسیل اسلحه وپول بسوی داعش روان بود وتروریستها هر لحظه جایی را به آتش میکشیدند وایشان مشغول مذاکرات با ( عربستان) !! بودند وحال پدر مبارکشانرا میپرسیدند وآن یکی لکاته اگر میامد جنگ سوم حتمی بود او رحم ندارد تنها بخودش وقدرت میاندیشد نه اینهارا بچه ها بخصوص دخترها نمیدانند .

بگذریم ، شعله های آتش از طبقات منختلف ساختمان قدیمی پلاسکو با دود سفید همراه بود وهر طبقه دچار انفجار میشد پس آتش سوزی نبوده انفحار بوده است به تخم رهبر یکدست ، بهر روری میبایست بگونه ای مردم سرشان گرم شود تا مبادا سوگند ومراسم تحلیف شیطان بزرگ را ببیند !! خودشان بچه شیطان کوچکند وتخم او ....

او نماد یک امریکایی است هرچند خود  واجدادش آلمانی الصل بوده اند اما در امریکا بزرگ شد وتوانست تا حد یک امپراطور اقتصادی بالا برود ومردم بجای آنکه از او درس بگیرند با او دشمنند  او زن باز بود  تنها  زن باز بود اما به دختران یازده ساله تجاوز نمیکرد ویا با زنان ودختران خدمه کاخ نمیخوابید او میداند کدام زن را باید انتخاب کند وبه  رختخوابش ببرد وکدام زن را برای همسری کنار بگذار  همسر اولش بسیار باو کمک کرد والان بچه هایش همه تحصیل کرده  وخوب وکار آمد از آب درآمده اند . همسر دومش تنها دوربین را دوست داشت ( مانند بعضیها) واین سومی اصلا سرشرا بلند  نمیکند  اوخوب میداند کجا باید بنشیند .همسرانش همه اهل کشورهای دوردست ومناطق اطراف قطب شمالند واین یکی آخری که نقش بانوی اول را بازی میکند حتی زبان هم کم بلد است اما خوب بانو تنها کارش این است که لباسهای شیک بپوشد وکنار همسرش بایستدومردم را متوجه خود کند تا سرورش  سر فرصت بیاناتش را اظهار نماید مانند بانوی ما که نگذاشت بفهمیم شاه چی گفت و هم مانند سلف خود علی بابا مبارک تنها نقش بازی میکرد اما نقش را مانند یک آرتیست درجه یک سر نخ را دردست داشت نگذاشت ما بفهمیم که پسر داییش نوکر شوری است ورادیو تلویزون دربست دراختیار اوست واخبار شسته ورفته به دست شاه میرسد ، نگذاشت شاه بفهمد دربیرون چه خبر است مردم را مانند این چهل سال دربیرون سرگرم کرد مانند یک دلقک بسیار خوب روی صحنه  ، حال شیخ علی رضا نوری زاده هم از طبقه حاکمه روی برگردنده با آن لبخند چندش آورش از ساختارهای شاهان پهلوی میگوید مادر فلان تو بودی که عکس شاه را اول از هم درآتش آنداختی ورو به دوربین ایستادی با آن مردک مزلف مسعود بهنود مملکترا بباد دادید حال چطور شد دیگر سیر شدی یا پولی از شیخ عربستان نمیرسد حال دستمال برداشته ای وچکمه های  رضا شاه را پاک میکنی خاک برسرت من هنگامی بتو نگاه میکنم مانند یک شتر بود گندو بنظرم میرسی بو میدهی بوی گند .
واین بود قصه امروز ما پسرم عکس نوه چهارساله ام را درلباس کاراته برایم فرستاد درحالیکه مشتهایش را گره کرده بود هرسه به کلاس کار.اته رفته اند و....
 ویکیشان کمر بند سیاه دارد !!! هورا 
پایان 
ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا .
21/01/2016 میلادی /و


جمعه، بهمن ۰۱، ۱۳۹۵

آمریکا آمریکا آمرییکا

مراسم بسیار زیبایی بود  مرایم سوگند رییس جمهور. جدید جناب جان د و نالد ترامپ به هنگام دعای کشیش جناب ریاست قبلی چشمانش را بسته بود حتما داشت دعای آیت الکرسی را میخواند بهر روی هنگامیکه دسته کر امریکا امریکا را خواند باز دچار هیجان وطن پرستی شدم وگریه ام گرفت بیاد دوران کودکی وفیلم پولیانا  افتادم خوب نه از جان لنون خوشبختانه خبری بود نه از باربارا استرایستد  یک خواننده جدید که تازه از. یورو ویژون بیرون  امده آوازی خواند در همین احوال در ایران زیبای !!!! ما  آدمها زیر آوار زنده بگور. شدند یک روز عزای عمومی اعلام شد و درست همان حالت ویرانی وانفجار دوقلو ها بود در این گوشه برف راههارا بسته بود برق بیشتر مناطق قطع شده بود در شمال ایتالیا عده ای در یک هتل زمستانی زیر بهمن مدفون شدند .   

جناب مکدونالد بد موقعی تحلیف انجام دا دی طبیعت فعلا سر به شورش برداشته خدا کند امریکایتو بر گردد به همان  زمانها که ما آرزویش را داشتیم  وخدا کند لاشخوران  وجانوران و کرکسها هم از روی خاک ما پرواز کننند وبه لانه هایشان بر گردند برای سه نسل آذوقه  جمع کرده اند خانه ما خالی شد  بهرروی با این تابلت نمیشود درست نوشت این  چند خط را  هم بیادگار نوشتم  ثریا .
بیستم ژانویه دوهزارو هفده میلادی /اسپانیا