دوشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۹۵

ما مرده ایم !

آیا شود که روزی ازآن روزهای سرد 
دریا چو جام ژرف براید زجای خویش
در موجهای  وحشی او غوطه ور شویم
از سینه برکشیم  سرود فنای خویش ؟........نادر نادر پور

بلی حضرت شاعر ، آن روز فرا رسید ، امروز خروش اقیانوسها دریا وبادهای وحشی وسرمای سخت زمستان وآتش سوزی ها از هرطرف مارا احاطه کرده اند اما شما نیستید که مارا دراین فنا ببینید شما خیلی زود به قلب شریفتان فرمان ایست دادید .

تمام روز عزا دار بودم ، حتی آمدن ورفتن بچه ها مرا از دنیا خودم برون نکشید ودراین فکرم که درهمه جای دنیا معمولا هرگاه اتفاق ناگواری برای همشهریان پیش میاید یک مجلس ختم عمومی برگزار میکنند ومردم با دسته گل یا شمع به آن مجلس میروند وادای احترام به رفتگان میکنند در سر زمین بلا خیز ما ، حتی آب از آبی نجنبید رهبر معظم حتی آه هم نگفت وهیچکس نگفت چرا ؟ وآن شلیکهای هوایی برای چی بودند ؟ 
امروز همه مردم متوهج  انسانهای بدبختی هستند که دریک هتل یخ زیر سرمای بیست درجه دریک دره ایتالیایی جان داده اند وهنوز در پی کاوشند تا حد اقل جنازه هارا بیرون بکشند مردم همه میان برفها شمع روشن کرده اند ! وامروز کشتی مسافرتی را که  داشت در دریای شمال پهلو میگرفت دیدم که چگونه امواج از روی سر آن گذشت وبه ساحل رسید وچگونه پلهارا ویران ساخت ووگل ولای را به دریا برد .

آری جناب شاعر آن روزی که شما آرزویش را داشتید فرا رسید ومن شاهد ویرانی دنیا ومردم آن هستم مردمی که گویی همه رباط شده اند ! همه توییند !! همه روی هندی ها سرشان را خم کرده اند .تا چیزی ویا کسی را نبینند .

واز بانوی  خبرنگار ومهربان اسپانیا ( آنا پاستور ) سپاسگذارم که خط مرا میخواند ودل میسوزاند ! شما ل اسپانیا دارد ویران میشود امروز بما وعده دادند که هوا کمی گرم خواهد شد وسرما بطرف شمال غربی میرود وما رنگ آفتاب را خواهیم دید .
تمانم دیروز را درتختخواب بسر بردم بیهوده ، کتاب خواندم ، بیهوده ، گریستم ، بیهوده ، ودیدم که زبان فارسی چقدر غریب وبی کس افتاده است مانند روزگار قدیم روسیه که اشراف ترجیح میدادند با زبان فرانسه سخن بگویند تا نوکران وخدمه ها وبرده ها نفهمند حال درسر زمین ما فارسانگلس یا فارس روس یا ترکی سخن میگویند کسی دیگر به افعال وشعر فارسی حرمتی نمیگذارد حوصله بخرج نمیدهد هرچه آسان ترست آنرابر میداریم .
حال میفهم این سر زمین برای چه اینهمه به زبان خود چسپیده وحاضر نیست کلامی خارجی را وارد حروف والفا بتای خود بکند مگر لاتین را که زبان مذهبی آنان است . 

دنیای کمونیست آنچنان فشاری بمردم وارد آورد که دیگر دین وایمانی برای کسی باقی نماند رهبر درسش راخوب خوانده بود حال حتی کسی حاضر نیست یک فاتحه ساده برای این جان باختگان  بخواند که بیشتر آنها نجات د هنده بودند مردان آتش نشانی وهمه جای دنیا به احترام آنها دو دقیقه سکوت برقرار شد اما درسر زمین خودشان هیچ خبری نبود همه یا عکس سلفی میگرفتندویا درسکوت به تماشا ایستاده بودند گویی یک نمایش ویا یک سیرک است .
همه مرده اید همه درخون خودتان تپیده اید 
همه همان کودکان زود به پیری رسیده اید 
همه همان  کهنه ها وپوسیده اید 
وهمه همان خورشید دروغین هستید 
کسانی که درکوره های  آشوب وآتش
قربانیان حادثه بودند وشما ندیدید وشب سر راحت ببالین گذاردید  وصبح جام می را به دهانتان بردید ولبهایتانرا با لب وافور آشنا ساختید وآنرا بوسیدید و مکیدید.
شما مرده هایی بیش نیستید .
دخترم بر سرم فریاد کشید که اینهمه بی تابی تو برای چیست ؟ تو الان کجا زندگی میکنی ؟ بچه ها ونوه ها وساختار زندگیت اینجاست ، بتو چه !
گوشی را قطع کردم او نمیداند عشق به خاک ، عشق به زادگاه ، عشق به ارواح اجداد یعنی چه ، او خیلی کودک بود که از آنجا بیرون آمد حال زن بزرگی شده میل دارد مادرش بیشتر به اینجا توجه کند درحالیکه روح مادر درآنسوی زمان است ، نه نمیشود  خاک مرا میخواند خاک خودم هرچند آلوده به خون جانوران وکرم ها وحشرات موذی باشد . خاک منست ؛ من نمیتوانم زیر دو پرچم زندگی کنم  آنهم برای منافع ، من یک خاک میشناسم یک پرچم ویک سر زمین آنهم سر زمین مادریم میباشد ، اینجا یک مسافرم که صاحب مسافرخانه  تنها از سر سیری مرا نگاه داشته ولیوانی شیر داغ بمن میدهد .
---------------
نوک شمشیرتیز وشعله های آتش بود 
چون سینه برآمده ازکوه آتفشان 
خونین وچون آب روان با قلبهای گرم
درپیاده روها افتادند 
امواج مردم بیخیال  کمی کف به لب آورد 
مانند یک دریای مرده 
که آخرین فریاد را میکشد 
تنها شب بود که ناله هارا شنید وگریست 
پایان .
ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا .
23/01/2017 میلادی /.

توضح : تویتر من بنام " پرچین" است مهربانیهایتانرا ارج میگذارم وتوهینهایتانرا گم میکنم .ثریا/اسپانیا .